بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد الله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
علم مبدأ همۀ خیرات
سه ماه و چهار روز پیش که این درس تعطیل شد این مدرسه[1] مثل امروز خالی بود![2] امروز بعد از سه ماه و چهار روز که آمدیم باز هم مدرسه خالی است! البته إن شاء الله در طی روزهای آینده یا هفتههای آینده یا ماههای آینده! مدرسه دوباره فعال خواهد شد. وقتی من مدرسه را اینطور میبینم، خیلی دلم میگیرد. با این همه نیازی که امروز در سطح دنیا و در داخل کشور نسبت به دانش دینی وجود دارد، حوزههای علمیه و در رأس آنها حوزة علمیه قم که مراکز تولید این دانش هستند، باید فعالتر از این باشند که دیده میشوند. برای تبرک و تیمن روایتی را به سند صحیح از امام صادق ـ علیه السلام ـ برای شما بخوانم. این روایت را کلینی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ در کافی شریف نقل کردهاست. صدوق ـ رضوان الله تعالی علیه ـ هم آن را در امالی نقل کردهاست. امام صادق ـ علیه السلام ـ میفرمایند: «أطلبوا العلم و تزينوا معه بالحلم و الوقار و تواضعوا لمن تعلمونه العلم، و تواضعوا لمن طلبتم منه العلم، و لا تكونوا علماء جبارين؛ فيذهب باطلكم بحقكم»[3] آغاز این سخن با امر به علم است. در موارد متعدد میبینیم که فرمودهاند بروید دنبال علم. ما که اسم خودمان را طلبه یعنی طالب علم گذاشتهایم از همین تعابیر گرفتهایم. تلقی اسلام از علم با تلقی مسیحیت تاریخی یعنی مسیحیت موجود امروز، متفاوت است. در مسیحیت این بحث مطرح است که آیا ایمان با علم سازگار است یا نه. در بین مسیحیان فرقههایی تحت عنوان ایمان گرایان(فیدئیستها) وجود دارند که معتقدند ایمان با علم ناسازگار است و ایمان در جایی معنا دارد که علم نداشته باشیم؛ یعنی آنچه را که نسبت به آن علم داریم، دیگر نسبت به آن ایمان نداریم. در برابر این نوع تلقیها که وجود داشتهاست و امروز هم وجود دارد و هنوز هم در مسیحیت یک جریان قوی است، اسلام از ابتدا ایمان را بر پایۀ علم معرفی کرد. آغاز حرکت اسلام یک حرکت علمی و معرفتی بود. به تعبیر شهید بزرگوار استاد مطهری ـ رضوان الله تعالی علیه ـ ما در اسلام شاهد اتفاقی هستیم که در هیچ یک از ادیان دیگر چنین اتفاقی را نمیبینیم و آن اتفاق این است که اسلام در سرزمینی ظهور کرد که از لحاظ علمی نسبت به زمان خودش بسیار بسیار عقب افتادهاست و تعداد کسانی که در جزیرة العرب در حد خواندن و نوشتن سواد دارند، بنابر بعضی از نقلها به عدد انگشتان دست نمیرسد. بعد از ظهور اسلام در فاصله کمی شاهد یک جنبش علمی با محوریت قرآن و مفاهیم اسلامی در این منطقه هستیم و این نبود جز به سبب این که اسلام از ابتدا بر علم تاکید داشت و پیروان خود را دائم به طلب علم دعوت میکرد.[4] و اصولاً یکی از اسرار خاتمیت دین اسلام همین است که توانست یک جنبش علمی را ایجاد کند که در پرتو آن مفاهیم اصلی دین از تحریف محفوظ بماند؛ چیزی که در ادیان گذشته اتفاق افتاد. در این روایت هم امام صادق ـ علیه السلام ـ به تبع اجداد طاهرینش، بر اساس همان مبانی اصلی که در اسلام هست، همچنان بر طلب علم تأکید میکنند. از نظر اسلام علم، مبدأ و آغاز هر خیر و برکتی محسوب میشود و دانش هر کسی زمینۀ ایمان و عمل صالح او است و اگر کسی علم نداشت، در واقع ایمانی هم ندارد و در حقیقت عمل صالحی هم نمیشود از او صادر شود. این سه یعنی علم، ایمان و عمل صالح با هم در ارتباط هستند و هر کدام در هم تأثیر و تأثر دارند؛ ولی مبدأ ایمان علم است. ممکن است کسی علم داشته باشد و در همان حال ایمان نداشته باشد اما اینکه کسی بدون علم، ایمان و باور داشته باشد، از نظر اسلام ممکن نیست، بلکه ایمان هر کس به اندازۀ ایمان او است.
شتابزدگی آفت کار علمی
از ابتدا قشری که در جامعۀ اسلامی به عنوان قشر ممتاز معرفی شدند، علما بودند. در راس آن ها عالمان دینی قرار داشتند؛ چون مهمترین علم از نظر اسلام، علم دین است. اسلام کسب همۀ علومی را که به نفع بشر باشد، تشویق میکند و همین امر هم باعث شد که در ادامۀ تاریخ اسلام و تمدن اسلامی، شاهد شکوفایی علم در شاخههای مختلف هستیم؛ اما در رأس همۀ آنها بر علم دین تأکید دارد. عالمان اسلامی در گذشته، قبل از هر چیز عالم دین بودند. اگر طبیب بودند مثل شیخ الرئیس یا اگر شیمیدان بودند مثل جابر ابن حیان یا اگر فیزیکدان بودند مثل ابن هیثم، همۀ ایشان قبلش عالم دین بودند؛ یعنی علم دین را تحصیل کرده بودند و برخی از ایشان، شخصیتهای بسیار برجستهای هم در علوم دینی بودند. این قشر برجسته در جامعۀ اسلامی به دلیل دانششان نسبت به دین مسئولیتهای سنگینی را در جامعه پیدا میکنند. این تلقی از عالم دین که ما از او به روحانی تعبیر میکنیم با آنچه در مسیحیت و سایر ادیان وجود دارد، کاملاً متفاوت است. در دیدگاه مسیحیت یا سایر ادیان بر هویت علمی روحانی چندان تأکید نمیشود. شخصیتش بیش از اینکه یک شخصیت علمی باشد، یک شخصیت به تعبیر خودشان اخلاقی است و وظیفهای که او دارد با وظیفهای که یک عالم دینی اسلامی دارد، متفاوت است.وظیفۀ عالم دین در اسلام توسعۀ و ارتقاء دانش دینی مردم است در حالی که در فرهنگ مسیحی یک روحانی واسطهای بین مردم و خدا است به گونهای که از طریق این واسطه امکان بندگی و عبادت فراهم میشود. از نظر اسلام بندگی و عبادت امری است که مستقیماً بین بنده و خدا تحقق پیدا میکند و واسطه ای برای بندگی وجود ندارد و بندگی ظرف خاصی، قالب خاصی، زمان خاصی و مکان خاصی ندارد. بندگی همۀ صحنه زندگی را پر میکند. اما در مسیحیت بندگی زمان و مکان پیدا و واسطه پیدا میکند. مکانش کلیسا، زمانش زمانهای خاص به ویژه یکشنبه ها و واسطهاش روحانی و کشیش است. از نظر اسلام هر فعل عادی و مادی ما میتواند مصداقی از عبادت باشد مثل خوابیدن ما، خوردن ما. این توسعۀ عبادت و بندگی در قالبهای مختلف و در زمانها و مکانهای مختلف یک ویژگی ممتاز در اسلام است که ما چون در متنش قرار داریم، به آن توجه نداریم یا کمتر به آن توجه میکنیم و برای همین نمیتوانیم این ویژگی را برای کسانی که با این فرهنگ آشنا نیستند؛ مثل کسانی که در فرهنگ مسیحی رشد کردهاند، خیلی توضیح بدهیم. ، توجه به این جهت خیلی مهم است که وظیفۀ عالم دین از نظر اسلام ارتقاء دانش دینی مردم برای توسعۀ ایمان و در نتیجه توسعۀ عمل صالح است. از آنجا که این علم برای تقویت ایمان و عمل صالح است، باید خصوصیاتی در رفتار و منش عالم وجود داشته باشد. حضرت در ادامه میفرمایند: «و تزينوا معه بالحلم و الوقار ...»: همراه با علم مزین به زینت حلم و وقار باشید. در اینکه تفاوت حلم و وقار چیست، بحث کردهاند. صدر المتألهین ـ رضوان الله تعالی علیه ـ عبارتی در اینجا دارد.[5] اما آنچه که حتی در بیان صدر المتألهین ـ رضوان الله تعالی علیه ـ هم به آن توجه نشدهاست این است که حلم یک حالت نفسی و روحی است و وقار یک منش عملی و رفتاری است. حلم حالتی است در روح انسان که با آن میتواند در مقابل شرایط سخت و ویژه برخورد آرام و متینی داشته باشد؛ روحش مطلاطم نشود. آدمها وقتی در یک شرایط ویژه یا در یک سختی قرار میگیرند، عکسالعملهای متفاوتی نشان میدهند. برخی روحشان متطلاطم و گرفتار اضطراب و تشویشی میشود. در مقابل عدهای روحشان آرامش دارد و عنان روح از کفشان خارج نمیشود. این افراد افراد حلیم محسوب میشوند و در واقع حلم در آنها به صورت یک ملکه در آمدهاست. وقار آن آرامشی است که در رفتار و منش پیدا میشود و شخص در آن حال به تعبیری که در برخی از روایات هست، بدون عجله و بدون سبکی، کاری را انجام میدهد، بلکه با سنگینی و متانت یک کار را انجام میدهد. این فتار خود نتیجۀ آن حالت روحی است که شخص حلیم دارد. عجله آفت همۀ امور به ویژه علم است. بارها این جمله را گفتهام آنها که عجله میکنند، هرگز نمیرسند به خصوص در علم. علم با عجله ناسازگار است؛ چون به تعبیری که در روایات وارد شدهاست، عجله از جنود جهل است[6] در مقابل وقار از جنود عقل محسوب میشود. عجله در کار علمی باعث شود که شخص به آن هدفی برای یک علم وجود دارد، نرسد. طلبهای که دائم دنبال این است که درسها کی تمام میشود یا فلان کتاب در سطح کی تمام میشود یا وقتی به خارج میرسد فلان دورۀ درس خارج اصول کی تمام میشود، این چنین طلبهای نمیرسد؛ یعنی به چیزی که باید برسد، نمیرسد. در کتاب میقات سبز هم گفتهام که ما باید به اجتهاد برسیم و اجتهاد همانطور که در کتابهای فقهی توضیح داده شدهاست، یک صفتی است که انسان میتواند از کسی که این صفت را دارا است، تقلید کند.[7] اجتهاد یک ملکه است؛ یک حالت راسخ و ثابت در نفس است که شخص صاحب این ملکه توانایی تحلیل دادههای دینی را دارد. فرقی نمیکند این دادهها مربوط به حوزۀ دین باشد مثل فقه، کلام، عقاید، اخلاق، تاریخ، تفسیر و ... و چه چه غیر دین. اصولاً اجتهاد این است که شخص بتواند دادههای در یک زمینۀ علمی را تحلیل کند. توانایی تحلیل دادهها نیازمند صبر و حلم است. وقتی تازه مکاسب شروع کرده بودم، استاد بزرگوار ما که خدا حفظش کند، لطف میکرد و می آمد حجره ما و به من و هم مباحثه من درس میداد. طبیعت من در درس اینطور بود که اوایل شروع درس از استاد سؤال نمیکردم. مدتی بعد که با درس و استاد آشنا می شدم، سؤال میکردم و دائم سؤالاتم بیشتر و بیشتر میشد. یک روز وقتی سؤال کردم، استاد یک دفعه برآشفت و فرمود فلانی تو هر چی سؤال کنی، من جوابش را پبدا برای تو می کنم؛ هرچند تا صبح مطالعه کنم ولی این مکاسبی که تو میخوانی چهارصد سال طول میکشد. شما نمیگذاری من درس بگویم. روزی یکی دو سطر بیشتر جلو نمیرویم. من به ایشان عرض کردم که حاج آقا إن شاء الله این مکاسب چهارصد سال طول نمیکشد. من اوایل هر کتاب باید با کتاب و فکر نویسندۀ کتاب آشنا شوم. اگر بفهمم شیخ ـ رضوان الله تعالی علیه ـ چگونه فکر میکند، مشکل من حل است. من باید آن کلید فکر کردن شیخ ـ رضوان الله تعالی علیه ـ را بدست بیاورم و تا آن موقع مجبورم آهسته بخوانم . جالب است بدانید از زمانی که خواندن مکاسب را شروع کردم تا زمانی که شروع کردم به تدریس خارج مکاسب که در این میان یکی دوبار هم سطحش را درس دادم، کمتر از 10 سال طول کشید! اما هم مباحثه من از آنهایی بود که خیلی عجله داشتند تا زودتر این کتاب تمام شود و همیشه از دست من برای همین شاکی بود و هیچ وقت هم مدرس مکاسب نشد؛ البته طلبه فاضلی است. بدانید علم چیزی است که با عجله ناسازگار است. اگر با متانت و صبر کار علمی را انجام دهید، یقین بدانید زودتر از دیگران میرسید؛ البته به شرط اینکه به بقیۀ شرایط هم عمل کنید. صبر به این معنا نیست که آدم بی خیال باشد و درس شرکت نکند و نخواند و بگوید عجله نداریم! مقصودم انجام کار فراوان علمی است بدون اینکه عجلهای در کار باشد. حضرت در ادمه میفرمایند: «و تواضعوا لمن تعلمونه العلم، و تواضعوا لمن طلبتم منه العلم» : متواضع باشید هم برای شاگردان و هم برای اساتید. صدر المتألهین ـ رضوان الله تعالی علیه ـ میفرماید علت تواضع در مقابل استاد معلوم است. استاد حق استادی بر ما دارد؛ پدر معنوی ما است؛ کسی است که ما را پرورش میدهد. برای همین تواضع در مقابل او جا دارد اما در مقابل شاگرد برای چی؟ خود ایشان به این سؤال جواب میدهد که این شاگرد بودهاست که به استاد امکان داد تا استادی کند! اگر وی نبود شاگرد، این آقا هم استاد نبود! الحمد لله که در این شرایط بسیار سخت و هنوز حوزه به صورت رسمی شروع نشدهاست، رفقای درس ما همت کردند و آمدند تا این درس شکل بگیرد. بعد میفرمایند: «و لا تکونوا علماء جبارین؛ فیذهب باطلکم بحقکم»: عالمانی نباشید که چون علم دارند با جبروت و از موضع بالا با دیگران برخورد میکنند. اگر این گونه شود آن باطل شما که همان جباریت شما است، باعث می شود آن حق شما که همان علم شما است، از بین میرود؛ یعنی آن اثری که باید علمتان شما داشته باشد، دیگر نخواهد داشت. دیگر نمیتوانید آن طور که باید، در جامعه تأثیر گذار باشید. تأثیری که عالمان دینی در جامعه داشتند و همیشه گسترده و ماندنی بودهاست، نتیجۀ نوع تعاملی بوده است که با مردم داشتند. مردم از علم یک عالم خیلی خبر ندارند؛ چون علم یک امر تخصصی است و متخصصان میفهمند که فلانی واقعاً عالم است یا نه اما آثار علم که مردم انتظار تحققش را دارند، اگر در کسی وجود داشت، همو در دلم مردم نفوذ میکند و عالمی تأثیر گذار خواهد بود. یکی از این آثار همین خصلت حلم و وقار است. عالم با رفتار متانت آمیز و مهربان و نه جبارانه با مردم ارتباط برقرار کند و نسبت به دیگران تواضع داشته باشد. علمای بزرگ تاریخ همیشه از این قشر بودند و بین آنها و مردم ارتباط صمیمی و مرید و مرادی برقرار میشد. مردم واقعا نسبت به اینها ارادت و علاقه پیدا میکردند و این باعث میشد که اینها در محیط و در شاگردان خودشان تأثیر میگذاشتند و تأثیراتشان در طول تاریخ هم باقی ماند و بخشی از این تأثیرات به ما رسیدهاست و ما امروز از میراث آنها استفاده میکنیم. ما وارث میراثی هستیم که از علمای ارزشمند گذشته تاریخ شیعه به ما رسیدهاست. به تعبیرحضرت امام ـ رضوان الله تعالی علیه ـ در وصیتنامه خود، این علمای شیعه بودند که میراث اهل بیت ـ علیهم السلام ـ را چه به لحاظ علمی و چه به لحاظ عملی نسل به نسل منتقل کردند تا به ما رسید. إن شاء الله ما هم بتوانیم به مسئولیت خودمان عمل کنیم و این میراث را به نسلهای بعدی منتقل کنیم.[8]
----------------------
لینک مرتبط: شفقنا
[1]. مدرسۀ آیت الله العظمی گلپایگانی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ .
[2]. درس ایشان آخرین درسی بود که تعطیل شد.
[3] . الكافي (ط - دارالحديث)، ج 1، ص 86 .
[4] . مجموعه آثار استادشهيد مطهرى، ج 14، ص 385.
[5]. الحلم و الوقار متقاربان في المعنى، و هو الأناة و التثبت في الامور، و قد مر في حديث جنود العقل و الجهل أن الحلم ضد السفه، و الوقار ضده الخفة و الطيش و العجلة. شرح صدر المتألهين بر کافی، ص 150.
[6]. الكافي(ط - الإسلامية)، ج 1، ص 20.
[7]. هادوی تهرانی، مهدی، میقات سبز، ص 31-32.
[8] . بیانات آیت الله هادوی تهرانی ـ دامت برکاته ـ در آغاز درس خارج اصول سال تحصیلی 92-93.