نوروز و روز نو
سال نو است و امروز روز اول درسی ما است. روز آخر قبل از تعطیلات بدون مقدمه و به صورت اتفاقی چند مطلب دربارۀ نوروز مطرح کردم. به همین مناسبت دوباره نگاه کردم که این دعای «یا مقلب القلوب...» جایی وجود دارد یا نه. در حدی که من دیدم در هیچ یک از مصادر و کتب چنین دعایی وجود ندارد و نمیدانم این دعا را چه کسی درست کردهاست؛ البته مضمون دعا خوب است؛ مضمونی است که در بعضی از ادعیه وارد شدهاست. دعای قشنگی است احتمال دارد کسی مضامینی را از آیات و روایات جمع کرده و یک چیزی هم از برداشت خودش روی آن گذاشتهباشد؛ چون بعضی از تعابیری که در این دعا هست در هیچ روایتی وارد نشدهاست. به هر حال این دعا از هر جایی که باشد، معصوم یا غیر معصوم، این یک نکته است که توجه پیدا کنیم تغییر و تحولی که در عالم دیده میشود و گذشت ایام به دست خداوند تبارک و تعالی است و اینکه یک سال گذشت و سال جدید آمد و امیدوار باشیم که سال جدید بهتر از سال قبل باشد. اینکه سال عوض میشود و بهاری اتفاق میافتد و خوشحال باشیم که طبیعت تازه میشود، اینکه لباس تازه بپوشیم و خانههایمان را تمیز کنیم و همدیگر را ببینیم، اینها همه خوب هستند؛ ولی اینکه بگوییم نوروز امری است که شریعت آن را به عنوان یک امر دینی(یک سنت دینی) تشویق و ترویج کردهاست، به نظر من چنین نیست و یک حرف بیپایه است. اسلام به هیچ وجه نوروز را به عنوان یک چیزی که از یک فرهنگ دیگر باقی ماندهاست، تأیید نکردهاست. اسلام هیچ آئین غیر اسلامی را به عنوان یک سنت دینی تأیید نکردهاست؛ بله برخی از ابعادش را قبول کردهاست؛ مثلاً در همین نوروز صلۀ رحم و لباس نو خوب است. اینکه آدم خوشحال باشد که بهار آمدهاست و خدا را به همین جهت شکر کند، خوب است. اما این آداب نوروزی در فرهنگ ایران باستان و زرتشتیان چیزهایی به همراه داشتهاست که ربطی به اسلام ندارد.
آثار بلند دوران کوتاه نبوت نبی خاتم ـ صلی الله و علیه و آله و سلم ـ
یکسال گذشت از عمر ما. وقتی کوچک بودیم، یکسال خیلی به نظر ما طولانی بود. هر چه بزرگتر شدیم، گذشت سالها سریعتر شد. در واقع آدمی وقتی کمتر توجه دارد، گذشت زمان به نظرش بیشتر میآید و وقتی توجه پیدا میکند، گذشت زمان سریعتر میشود. من چند روز آخر توفیق داشتم و به مشهد و حرم امام رضا ـ علیه السلام ـ مشرف شدم و دعا گوی دوستان بودم. یک دفعه به این نکته در ذهنم توجه پیدا کردم که حدود سی و پنج سال از انقلاب میگذرد و کل دوران نبوت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بیست و سه سال بود. بیست و سه سال سال تقریباً دو سوم زمانی است که از انقلاب میگذرد. پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در آن جامعۀ بدوی جزیرة العرب و در کل جهان چه تحولی ایجاد کرد؟ در آن جامعهای که وضعیتش به لحاظ فرهنگی بسیار پایین بود. وقتی پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به نبوت مبعوث شد، به گفتۀ تاریخ نگاران تعداد افرادی که در جزیرة العرب سواد داشتند، به تعداد انگشتهای دست نمیرسید. جزیرة العرب سرزمینی بود که تمدنهایی مثل ایران و روم اصلاً به آن کاری نداشتند. هیچ کس به آنجا حمله نمیکرد؛ چون یک بیابان بی آب و علفی بود که عدهای در آن به شکل خیلی ابتدایی زندگی میکردند. پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ که در ابتدا با خود لشکری نداشت. یک نفر بود آمد و در طول 23 سال این تحول عظیم را ایجاد کرد و کار را به جایی رساند که برای قیصر روم و پادشاه ایران و غیره پیام میفرستاد تا آنها را به اسلام دعوت کند. این مردمی را که آنقدر بیفرهنگ و وحشی بودند، به آدمهای خیلی با فرهنگ و خیلی مؤدب با یک اخلاق خیلی عجیب و غریب تبدیل کرد؛ آدمهایی که سر کوچکترین چیز همدیگر را تکه پاره میکردند، تبدیل شدند به آدمهایی که حاضر بودند برای آنکه دیگری زنده بماند به راحتی از جان خودشان بگذرند؛ تبدیل شدند به آن آدم هایی که خودشان گرسنه بمانند، ولی همدیگر را سیر کنند. این تحول عجیب را پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ایجاد کرد. بله این تحول به یک معنا معجزۀ الهی است؛ ولی هر چه تاریخ پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بخوانید، میبینید هیچ کار غیر عادی نکردهاست. اینطور نبود که مثل چیزهایی که در فیلمهای تخیلی نشان داده میشود، یک اشارهای کند و بعد مردم مکه تغییر پیدا کنند، بلکه آمد بین مردم با آنها صحبت کرد؛ ارتباط برقرار کرد؛ حرف زد و همین روشهای عادی، بدون این امکاناتی که ما امروز داریم. پیغمبر هیچ کدام از این امکانات و ابزارهایی که امروز در اختیارما است، در اختیارش نبود. واقعاً چه چیزی باعث میشد آن مردم اینطور به پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ دل ببندند؛ اینطور متحول شوند. این را نباید به حساب این بگذاریم که چون پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ پیغمبر بود، خداوند به اعجاز این کارها را میکرد. نه اینگونه نبود. اگر به اعجاز بود، همه علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ میشدند؛ در حالی که آدمهای مختلفی شدند؛ بله همه تغییر کردند و آدمهای مختلفی شدند؛ ولی اینگونه نبود که همه علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ شوند. واقعاً پیغمبر چه طوری این کار را کرد؟ آن اخلاص و ایمان پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ چقدر در گفتههای وی مؤثر بود؟ آثار آن اخلاص و ایمان را در تأثیر این گفتهها در دیگران میببینیم.
در انقلاب اسلامی ادعای ما این است که آمدیم پرچمی را که پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ برافراشته بود، دوباره به اهتزاز در بیاوریم. ما هم کار کردیم و خیلی کار شدهاست؛ ولی واقعاً آن کاری که پیغمبرـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در 23 سال انجام داد در مقایسه با کاری که ما در این 35 سال انجام دادیم، چقدر قابل قبول است.روی این مسأله تأملی کنیم و ببینیم چقدر خودمان را به پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نزدیک کردهایم. امام رضوان الله تعالی علیه ـ یک کمی که به روحیۀ پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و ائمه ـ علیهم السلام ـ نزدیک شد، توانست این تحول را ایجاد کند. ولی ما چقدر توانستیم این راه را ادامه بدهیم.
عذر تقصیر
از سوی دیگر چه خسرانی بود برای بشریت که پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فقط 23 سال بین مردم بود. و این بدان جهت است که مردم بیش از این لیاقت و ظرفیت دریافت معارف را نداشتند؛ چون تقدیرات الهی بر اساس ظرفیتهایی است که وجود دارد. به طور قطع اگر این زمان طولانی تر میشد، پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ آثار خیلی زیاد دیگری را میتوانست ایجاد کند؛ البته ما معتقدیم امامت، امتداد نبوت است. پیغمبر شخصش رفت؛ ولی آن هویت نبوتش در امامت امتداد پیدا کرد؛ هرچند امامت آن مقبولیت نبوت را پیدا نکرد؛ یعنی آنطور نبود که مسلمانها همانگونه که پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را پذیرفتند، همه امامت را بپذیرند. هنوز هم به لحاظ تاریخی تعداد کسانی که امامت را پذیرفتهاند، به مراتب نسبت به آنهایی که نپذیرفتهاند کمتر است. خواجه نصیر الدین طوسی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ در مورد امام ـ علیه السلام ـ این تعبیر را دارد که «وجوده لطف و غیبته منا»: وجود امام زمان ـ عج الله تعالی فرجه ـ لطفی است از ناحیه خداوند تبارک و تعالی و عامل غیبتش ما هستیم. واقعاً ما که نتوانستیم این ظرفیت را پیدا کنیم که حضرت ظهور پیدا کند، چقدر خسارت ایجاد کردیم؟ یعنی الآن هزار و صد و اندی سال هست که اگر ما ظرفیت پیدا میکردیم، حضرت ظهور میکرد. امام زمان این حقیقتی که الآن وجود دارد، همان امتداد وجود نبی اعظم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ است. ما چقدر از این حقیقت بهره میبریم؟ کمی نگاه کنیم و ببینیم چقدر در استفاده از حقایق عالم در خسرانیم. ممکن است بگوییم اینها در دسترس ما نیستند؛ ولی یک حقیقتی که در دسترس همۀ ما هست، همان حقیقت نبوت و امامت یعنی قرآن است. قرآن تجلی علم الهی است. علم انبیاء و ائمه ـ علیهم السلام ـ نیز از خدا است و قرآن تجلی این علم است. همۀ ما کنار این قرآن، این مجموعۀ علم الهی، قرار گرفتهایم. چقدر از قرآن بهره میبریم؟ چقدر به مفاهیم آیات و به لایههای تو در تو که در این آیات وجود دارد نزدیک میشویم؟ قرآن خیلی عجیب است. هر چقدر آدمی در قرآن فرو میرود، بیشتر متوجه میشود که چیزی از این کتاب نمیفهمد. ما فکر میکنیم که مثلاً با یک ترجمۀ ظاهری قرآن را فهمیدهایم. اینطور نیست. قرآن یک حقیقت تو درتو است. این بطون قرآن که گفتهاند هفتاد یا هفت، برای نشان دادن کثرت است و این اعداد موضوعیت ندارند. هر چه تصور کنید، برای قرآن بطن وجود دارد؛ چون یک حقیقتی است که امتداد دارد. این قرآن در کنار ما و در دسترس ما است.
مهمترین پیام سال نو
شاید مهمترین پیام سال نو این است که کمی به نعمتها و فرصتهایی که هست توجه پیدا کنیم. یک سال گذشت و سال نو آمد از این جهت که یک چیز تازه آمدهاست، امر شادی آوری است؛ ولی باید به آن توجه کنیم که این تذکری برای ما است که ساعتها، روزها و سالها دارد میگذرد. ما گذشت ثانیهها و لحظهها را که اصلاً متوجه نمیشویم. یک آقایی فرموده بود که اصلاً بیخود در ساعتهای ما عقربۀ ثانیه شمار گذاشتند. ما به ثانیه چه کار داریم. کدام کار ما در ثانیه قرار میگیرد که ثانیه شمار نیاز داشته باشیم. یکی دیگر گقته بود آقا این دقیقه شمارش هم بیخود است؛ چون ما که در زندگیمان به دقیقهها هم کاری نداریم. من به او گفتم ساعتش هم به درد نمیخورد و همان تقویم داشته باشیم و فقط بدانیم چه روزی است، کفایت میکند. این تعبیر از ائمه ـ علیهم السلام ـ وارد شدهاست که «اغتنم الفرصة بین العدمین». این تعابیر چون امتداد قرآن است، مثل خود قرآن دارای مفاهیم خیلی عمیق و تو درتوای است. بله میدانیم گذشته رفتهاست و آینده نیامدهاست. پس ما بین دو تا عدم قرار گرفتهایم. اما درک این حقیقت و توجه به این حقیقت خیلی مهم است. به نظر من مهمترین پیام سال همین است که عمر میگذرد و شما در کنار نعمتهای بزرگی هستید که فرصت استفاده از آنها در اختیار شما است. چقدر استفاده میکنید؟ چقدر بهره میبرید؟ ارزش این توشهای که در این فرصتها برمیداریم، آن طرف معلوم میشود؛ یعنی در آن دنیا حساب کسی که با قرآن مأنوس است با کسی که با قرآن مأنوس نیست فرق میکند. ان شاء الله که در بین ما نیست کسی که گرفتار گناه باشد. به طور قطع کسی که گرفتار شرک و الحاد باشد، از دایرۀ این مفاهیم بیرون است و اصلاً ظرفیت جنین حرفهایی را ندارد والحمد لله در بین به کلی چنین کسی نیست. یک عده هم فاسق و فاجرند که آنها هم ظرفیتشان برای پذیرش و فهم این مفاهیم کم است. ما که فرصت بیشتر و موقعیت بهتری برایمان فراهم شدهاست از این فرصت ان شاء الله استفاده کنیم. سال نو سالی باشد که بتوانیم با حقیقت قرآن مأنوس شویم. هزار سال عمر کنی قرآن را نفهمی؛ حقیقتی که برای آن به این دنیا آمدی را نفهمی، همهاش هدر است و هیچ چیزی جز خسران در آن عالم برایت نیست؛ اما اگر 20 سال و 30 سال عمر کنی و این حقیقت را بفهمی، همین ارزش دارد. مگر بعضی از ائمه ما چقدر عمر کردند؟ مگر امام عسگری ـ علیه السلام ـ چقدر عمر کردند؟ امام عسگری ـ علیه السلام ـ به 30 سالگی نرسیدند. اما آن زندگی کجا و زندگی کسی که مثلاً 150سال عمر کند! چه فایده ای دارد که 150سال در غفلت باشی؟ بر فرض حتی در حال گناه هم نباشد. ان شاء الله سال نو سال معرفت و باز شدن دربهای حقیقت به روی چشمهای ما باشد. این از نعمتهای خاص خدا است که به بعضی ها میدهد و کسی که این نعمت را پیدا کند، لذتی که از این نعمت نصیب او خواهد شد، با هیچ لذتی قابل مقایسه نیست. آن لحظهای که با خدا ارتباط پیدا میکنیم و احساس میکنیم خدا در کنار ما است، چنین لذتی را تجربه میکنیم؛ البته خدا همیشه در کنار ما است؛ «نحن أقرب إلیهمن حبل الورید»[1]، «بین المرء و قلبه»؛[2] اما ما او را نمیبینیم و ما از او غافلیم. دیدنش به این گفتنها حاصل نمیشود. آن لحظهای که پردۀ این حقیقت کمی برای ما کنار میرود، لذتی را تجربه میکنید که با هیچ لذتی قابل مقایسه نیست. ان شاء الله این لحظات در زندگی برای شما در این سال جدید بیشتر شود؛ لحظات با خدا بودن، خدا را دیدن و خدا را چشیدن. اگر انسان در این لحظهها در قرار بگیرد، چیزی دیگری نمیخواهد. درست هیمن است که «آن کس که تو را شناخت جان را چه کند»؛ البته رسیدن به آن شناختی که آنجا مطرح است. به قول آیت الله بهاء الدینی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ ممکن است 60 سال در مسیر طلبگی باشی؛ ولی به این شناخت نرسی. شرط اول این است که آدم بخواهد؛ «آب کم جو تشنگی آور به دست تا بجوشد آبت از بالا و پست». این خواستن، طلب کردن، اگر در انسان پیدا شود، ان شاء الله خداوند به انسان خواهد داد.
حوزۀ علمیه و تهدیدهای پیش روی اسلام و تشیع
در شرایط فعلی که سال جدید آمد مسائلی در عالم وجود دارد که بخشی در حوزۀ بین الملل است و یک سری هم در داخل کشور. در حوزۀ مسائل بیرون از کشور دوستان به نکتههایی که بیشتر به حیثیت طلبگی ما مربوط میشود، توجه داشته باشند. یک نکته همین داستان بیداری اسلامی است که برای غربیها غیر منتظره بود. اینکه بعضی میگویند پروژۀ غربیها بود، به قطع اشتباه است و شواهد فراوانی هم برای اشتباه بودن آن هست. در واقع به یک معنای منشأ آن انرژی ذخیره شدهای بود که انقلاب اسلامی در طول 35 سال با تأثیرات خود در کشورهای اسلامی فراهم آورده بود. بخشی از این انرژی در جریان بیداری اسلامی تخلیه شد؛ ولی غربیها سعی کردند این داستان را که برای آنها غیر منتظره بود، مدیریت کنند. همین چند روز گذشته به مناسبتی با یکی از آقایان مشاهیر سیاسی این بحث را داشتیم. ما که میگوییم مدیریت، تصورمان این است که اگر غربیها بخواهند مدیریت کنند، باید کاری کنند که صد درصد منافعشان حفظ شود. پس اگر صد درصد نشد، معنایش این است که مدیریت نکردهاند. اینطور نیست، آنها دوست دارند صد درصد منافع خودشان را حفظ کنند؛ اما اگر نتوانستند، هشتاد درصد، هفتاد درصد، شست درصد و به هر اندازهای که بتوانند آن را میخواهند داشته باشند. داستانی که الآن در کشورهای بیداری اسلامی اتفاق افتادهاست این است که بالاخره این جریان دارد به یک سمت و سوی میرود؛ به گونهای که اگر ما نتوانیم مسیر جریان را تغییر دهیم، نتیجهاش بیشتر به نفع غرب خواهد شد. به آن آقا هم گفتم که در نهایت به اشکال مختلف مثل بوسنی میشود که ما آنقدر هزینه کنیم و زحمت بکشیم و آخرش هم آمریکاییها میوهاش را بچینند و ببرند. یک بخشی از این داستان به این برمیگردد که مجموعۀ حوزوی و دینی ما، از تحولات بین المللی بیخبرند و در نتیجه در برخورد با مسائلی که پیش میآید و به ما مرتبط میشود، نمیتوانند عکس العملهای مناسب را نشان دهند.
در حاشیۀ این مسأله، این نکته را هم عرض کنم که اتفاق دیگری در این چند سال خیلی دارد تشدید میشود و آن ایجاد حساسیت فوق العاده نسبت به تشیع است و این حساسیت هر روز بیش و بیشتر میشود. الآن در مناطقی از دنیا که تا پیش از این اصلاً در آنها درگیری بین شیعه و سنی مفهوم نداشت، زمینۀ این درگیریها پیدا شدهاست، و این نشان میدهد که دارد یک جریانی اتفاق میافتد. سال 2008 یعنی پنج سال پیش در اندونزی در مجلس اربعین امام حسین ـ علیه السلام ـ شرکت کردم که توسط اهل سنت در جاکارتا برگزار شد. فکر میکنید چند نفر آمده بودند؟ مجلس اربعینی که شیعه برگزار کرد، دو سه هزار نفر آمدند؛ البته هم شیعه و هم سنی آمدند و بیشترش شیعه بودند. مجلسی که سنیها که برگزار کردند، حداقل پانزده تا بیست هزار نفر آمده بودند. مجلس را در یک مسجد فوق العاده بزرگ در اندونزی، مملو از جمعیت، برگزار کردند. اکثر سخنرانهای این جلسه سنی بودند و فقط دو نفر شیعه صحبت کرد که یکی من بودم و یکی هم یک اندونزیایی بود که در گذشته وهابی و مبلغ بسیار زبر دست وهابیت بود و الآن شیعه شدهاست و مبلغ بسیار زبر دست شیعه است. حتی مداحی که خواند و از مردم اشک گرفت، یک خوانندۀ سنی معروف اندونزیای بود. میدانید اندونزی کشور فوق العاده بزرگی است که از هفده هزار جزیره تشکیل شدهاست و بعضی از جزایرش بسیار بزرگ است. فاصله این طرف تا آن طرف اندونزی فاصلۀ تهران تا لندن است. این طرفش تا آن طرف چهار ساعت و نیم اختلاف ساعت رسمی دارند. کشوری است با به نزدیک سیصد میلیون جمعیت و بزرگترین کشور مسلمان است. هیچ جایی اینقدر جمعیت مسلمان نداریم. نام یک جزیره کوچکش بالی است که نسبت به جزایر بزرگ مثل جاوه و سوماترا یک جزیره کوچک است. در آن جزیره هندوها هستند؛ ولی مسلمان هم دارد. این جزیره توریستی است. من در این سفر 2008 به جزایر مختلف اندونزی از جمله جزیره بالی سفر کردم و در مجامع مختلف مسلمانها و شیعه حضور پیدا کردم. در اندونزی ده سال تا پانزده سال پیش از این شیعه انگشت شمار بود و فقط یک شخصیتی به نام آقای جلال الدین رحمت با آثار شهید مطهری آشنا شد و یک موسسهای به نام موسسه شهید مطهری را در یک شهر نزدیک جاکارتا به نام باندوگ تأسیس کرد که هنوز هم هست. یک عده را ایشان شیعه کرد؛ ولی بعد یکی از دوستان طلبۀ ایرانی از همین طلبههای معمولی و بی سر و صدا که هیچ کدام از شما نمیشناسید رفت اندونزی، ده سال در آنجا بدون سرو صدا، بدون تبلیغات، بدون آن که بخواهد شهرتی پیدا کند، فعالیت فرهنگی میکرد و موفق شد تشیع را در کل اندونزی توسعه دهد و من در سفر 2008 به هر شهر و جزیرهای که رفتم موسسات و حسینیههای مختلف شیعه وجود داشت. یک نفر آدم با صبر و حوصله، بدون آنکه توقع داشته باشد و بخواهد سر و صدا راه بیندازد این کار را کرده بود. بعد هم یک عده از مسئولین ما متوجه توسعۀ تشیع در اندونزی شدند، خواستند این را تبلیغاتی کنند و بگویند ما چه کردیم و فلان مقدار کار کردیم. این خودش یک قضییهای است که بعضی جاها بعضی از ضرباتی که به شیعه میخورد، به سبب همین است که ما میخواهیم خودی نشان بدهیم و میرویم آنجا و باعث میشویم مشکلاتی برای شیعه پیدا شود. از سوی دیگر جریانات دیگری هم از عربستان و غیر عربستان فعالیت کردند و الآن کار به جای رسیدهاست که یکی از طلبههای خوب اندونزی سال جاری در حج آمد پیش من که آقا اگر شما میتوانید و با فلانی در عربستان ارتباط دارید با ایشان صحبتی کنید که در اندونزی درگیری شیعه و سنی دارد به مرز انفجار میرسد. شرایط در 2008 طوری عادی بود که در مجالس شیعه، سنیها شرکت میکردند. اصلاً هیچ مشکلی نبود و همیشه سنیها وسط جلسات شیعهها بودند. جلسه برای پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ می گرفتند، میآمدند؛ برای امام حسین ـ علیه السلام ـ میگرفتند، میآمدند؛ برای امام صادق ـ علیه السلام ـ میگرفتند، میآمدند؛ اصلاً دعوایی با هم نداشتند. حالا کار به جایی رسیدهاست که در یکی از مناطق دور دست اندونزی حتی این درگیریها منجر به کشته شدن یک نفر از شیعه و سنی شد و الآن این داستان در کل دنیا با یک پروژۀ برنامهریزی شده در حال توسعه است. در همین جزایر کومور و به اصطلاح عربها جزایر قمر که شما اسمش را شنیدهاید تا چند سال قبل رئیس جمهور یک طلبۀ درس خوانده در حوزههای شیعه بود؛ البته اظهار تشییع نمیکرد ولی ما میدانستیم شیعه است. در ایران درس نخوانده بود؛ ولی در مجموعههای مربوط به ما در سوریه درس خوانده بود. حالا در این جزایر تشییع به طور رسمی ممنوع شدهاست و جرم تلقی میشود. در کشوری که تا دو یا سه سال قبل رئیس جمهورش یک شیعه بود. در آفریقا، جایی که کمتر بین شیعه و سنی حساسیت بود، حساسیتها هر روز افزایش پیدا میکند. اینکه شما میشنوید و میبینید مثلاً در پاکستان شیعه را قتل عام میکنند، یک قسمت از همین پروژه است. در سوریه شیعه را و علویها را هم به اسم اینکه شیعه هستند، سر میبرند و قتل عام میکنند؛ چون علویها در واقع به یک معنا شیعهاند؛ اما اعتقادات آن ها غلو است؛ هر چند الآن خیلی بهتر شدهاند و عقایدشان را اصلاح کردهاند. در حقیقت این مکتب تشیع است که مورد تعرض واقع میشود و این تعرض هر روز بیشتر میشود. هدف کسانی که این تعرض را انجام میدهند، این است که شیعهها عصبانی شوند و عکس العمل نشان دهند. و الآن در شیعه هم این بحث مقابله به مثل به صورت جدی مطرح میشود. در عراق این تجربه را کردند، در عراق آنقدر از شیعه کشتند که هر چه علمای عراق از جمله حضرت آیت الله سیستانی ـ حفظه الله ـ تلاش کردند که شیعه را کنترل کنند تا چنین اقدامی نکنند، متأسفانه باز هم بعضی موارد اقدامات مشابه انجام شد و اگر خدای تبارک و تعالی کمک نمیکرد و عقلا کمک نمیکردند، عراق آن موقع به یک حمام خون شیعه و سنی تبدیل میشد. الآن دوباره به دنبال این هستند که عراق را هم دوباره به میدان این درگیریها تبدیل کنند. برخورد با این جریان احتیاج دارد به درایت علمای شیعه. علمای شیعه با مسائلی که در جهان هست آشنا باشند و بفهمند که مصلحت تشیع امروز چیست و ما با چه میتوانیم تشیع را حفظ کنیم، خون شیعیان را حفظ کنیم و تفکر شیعی را توسعه بدهیم. اگر چنین شد، آن موقع بهتر میتوانیم در دنیا کار کنیم. چشم دنیای تشیع به حوزههای علمیه است و در بین حوزهها حوزۀ قم امروز بزرگترین و مهمترین حوزۀ شیعه است، بلکه پر رونقترین و بزرگترین حوزۀ اسلامی است، بلکه بزرگترین حوزۀ دینی به لحاظ کیفی در دنیا است. الآن سایت اسلام کوئست ما را ببینید که به شانزده زبان پاسخگوی سؤالات دین است و و دو زبان دیگر هم به آن اضافه خواهد شد. ما الآن فقط به سؤال جواب می دهیم و هیچ کار دیگر انجام نمی دهیم، نه مقاله در آن هست و نه کتاب و نه فیلم و نه عکس. با این حال روزانه بیش از دوازده هزار و پانصد نفر با بیش از سی هزار مورد بازدید داریم و به درستی میدانیم که مردم در داخل و خارج سؤالاتشان دربارۀ چه چیزهایی هست. وضعیت امروز جهان، اقتضا میکند علمای شیعه با مسائل دنیا و به خصوص وضعیت شیعه در دنیا آشنا باشند.
در سال جدید این را میخواستم عرض کنم که ما به عنوان طلبههای که در حوزه درس میخوانیم و بزرگان به عنوان بزرگان حوزه، مراجع حوزه به عنوان مراجع، به وضعیت شیعه در شرایط فعلی توجه کنیم و هر اقدامی که میخواهد انجام شود و هر عکس العملی که میخواهد نشان داده شود، باید با توجه به این شرایط باشد؛ البته در عین حال که فشارها بر شیعه خیلی شدید است، شیعه موفقیتهای بزرگی بدست آوردهاست. از جمله موفقیتهای بزرگ شیعه در داستان بحرین است که علاوه بر همۀ صدماتی که به شیعه خورد، دستاوردی که قضیۀ بحرین برای شیعه داشت بسیار بسیار بزرگ بود و این هم به سبب تلاشهای مسئولین این جریان در بحرین یعنی جناب آقای شیخ عیسی قاسم ـ حفظه الله ـ است که از دوستان بنده هستند و ما با هم هم درس بودیم و بیش از سیسال آشنایی داریم. ایشان واقعاً شخصیتی حکیم و مدبر است. جریان مربوط به ایشان؛ یعنی جریان وفاق و آقای شیخ علی سلمان آدمهای متوجه نسبت به مسائل هستند و با درایت توانستند مسألۀ بحرین را مدیریت کنند. وضعیتی که فعلاً در بحرین ما داریم، برای شیعه یک افتخار است. امیدواریم إن شاء الله قضیۀ سوریه در نهایت برخلاف تصوری که غربیها و مخالفین تشییع دارند، به نفع انقلاب اسلامی و تشییع رقم بخورد. ان شاء الله تا نیمۀ سال 92 نشانههایش آشکار خواهد شد و تا آخر سال 92 به طور کامل آشکار خواهد شد. سوریه صدمات بسیار بزرگی خورد و حوادث بسیار تلخی آنجا اتفاق افتاد؛ ولی الحمدلله در حاشیۀ این حوادث بسیار بد و تلخ، دستاوردهای بزرگی هم برای انقلاب اسلامی و تشیع پیش آمد که إن شاء الله ظاهر خواهد شد و خود غربیها متوجه وضعیت خودشان شدهاند. زمینههایی برای تغییر مسیر داستان سوریه دارد اتفاق میافتد. این شرایط حساسی که برای شیعه وجود دارد؛ شرایط فوق العاده ظریفی که ممکن است سال 92 به یک سال تعیین کننده در تاریخ تشیع تبدیل شود، اقتضا میکند که حوزههای ما توجه بیشتری به مسائل بین المللی و مسائل شیعه داشته باشند و با درایت رفتار کنند، حرف بزنند و اقدام کنند.[3]
والحمد لله رب العالمین
[1] . سورۀ ق، آیۀ 16.
[2] . سورۀ انفال، آیۀ 24.
[3] بیانات آیة الله هادوی تهرانی در آغاز دروس خارج فقه و اصول در سال نو (17/01/1392)
- لینک مرتبط: شفقنا