خطا
  • XML Parsing Error at 9:12. Error 76: Mismatched tag

تفسیر قرآن، جلسۀ بیست و یکم: خوف از گمراهی برای همه حتی از انبیاء

دوشنبه, 29 تیر 1394 ساعت 13:02
منتشرشده در دیدگاه ها

بسم الله الرحمن الرحیم

«وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَن نَّعْبُدَ الأَصْنَامَ، رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَمَنْ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ»[1]

سورۀ مبارکه ابراهیم که ما توفیق آن را داشتیم که از ابتدای این ماه مبارک به بررسی آن بپردازیم، در این آیات یعنی در آیۀ 35 به ذکر ابراهیم ـ علیه السلام ـ می پردازد و در واقع نام این سوره از همین قسمت از سوره است که از ابراهیم ـ علیه السلام ـ یاد می شود. همچنان که قبلاً اشاره کردیم در صدر این سوره چند مطلب کلیدی بیان شد که در ادامۀ آن مطالب به صورت مصداقی مورد توضیح و تفصیل قرار گرفت. قسمتی از سوره مربوط به موسی ـ علیه السلام ـ بود و از این قسمت مربوط می شود به ابراهیم  ـ علیه السلام ـ . می فرماید: وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ، که معمولاً مفسران ما این طور تفسیر کردند که یک فعل امری خطاب به نبی خاتم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در اینجا مقدر است که به یاد بیاور آن زمانی را که ابراهیم ـ علیه السلام ـ چنین گفت. در اینجا وقتی خداوند تبارک و تعالی به مسألۀ ابراهیم ـ علیه السلام ـ اشاره می کند که داستان ابراهیم، داستانی است که در قرآن مکرر بیان شده مثل داستان موسی ـ علیه السلام ـ . وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا، زمانی که ابراهیم گفت این دعا را خواند که خدایا این شهر را در امن و امان قرار بده که اشاره هست به مکه مکرمه و این مربوط می شود به اواخر داستان ابراهیم ـ علیه السلام ـ که قرآن از اوایل این داستان را در جاهای دیگر نقل کرده؛ البته اینجا نکته ای را باید توجه کنیم و آن این است که آنچه از داستان انبیاء ـ علیهم السلام ـ در قرآن بیان شده، بی کم و کاست حقیقتی است که اتفاق افتاده؛ اما آنچه که از داستان های انبیاء ـ علیه السلام ـ در کتب حدیث یا در کتب تاریخی آمده باید با دقت و وسواس مورد مطالعه قرار بگیرد؛ چون یک مسأله مهم در روایات و در تاریخ بحث سند است که ما این بحث را در مورد قرآن نداریم به این دلیل که قرآن بنابر آنچه که در علوم قرآن توضیح داده می شود و ما هم در کتاب مبانی کلامی اجتهاد در برداشت از قرآن کریم توضیح دادیم، قرآن متواتر است. عین این الفاظی که امروز در قرآن هایی که در اختیار ما است دیده می شود، عین همین ها بر وجود مبارک نبی اعظم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نازل شده بدون کم و کاست، و در طول تاریخ با ابزارهای گوناگون ممکن در زمان خودش کتابت، حفظ، قرائت، این حفظ شده تا امروز که به ما رسیده؛ اما در مورد روایات، این روایات از طریق راویانی نقل شده که در بسیاری از موارد تعداد روایت ها به تعدادی نمی رسد که ما یقین داشته باشیم چنین عبارتی یا چنین حادثه ای اتفاق افتاده. مواردی هستند که ما یقین داریم عین این عبارت از معصوم (ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ صادر شده یا چنین حادثه ای در تاریخ اتفاق افتاده؛ اما این موارد زیاد نیست. بعضی حوادث هست که روایات زیادی دارد به خاطر ویژگی هایی که آن حادثه داشته و در واقع به اصطلاح فنی روایات در آنجا متواتر است، در بسیاری موارد این چنین نیست و این نیاز دارد به دانشی خاص که عبارت باشد از علم رجال که شخص بتواند با استفاده از آن تشخیص دهد که آیا این روایت از نظر سند اعتبار کافی را دارد و البته در کنارش باید دانش دیگری به نام دانش درایه که مربوط به علم حدیث است وجود داشته باشد.

در مورد تاریخ، اسناد تاریخی معمولاً ضعیف ترند و با مشکل بیشتری به لحاظ سندی مواجه هستند تا اسناد روایی؛ چون در حفظ روایات، هم راویان حدیث که اصحاب معصومین ـ علیه السلام ـ بودند و هم کسانی که از آن ها نقل می کردند دقت می کردند؛ ولی در مسائل تاریخی این دقت و وسواس کمتر بوده. نکته ای که اینجا باید توجه کرد که این نکته مهم است، این است که در مورد مسائلی که به ادیان گذشته هم ارتباط پیدا می کند، به خصوص مسیحیت و یهودیت و به ویژه یهودیت، در مطالعۀ روایی و تاریخی این مسائل باید احتیاط بیشتری کرد؛ چون برخی از آنچه که در میراث روایی ما وجود دارد توسط برخی از منصوبین به ادیان دیگر، مسیحیان و به ویژه یهودیان احیاناً در لا به لای روایات ما قرار گرفته که این گونه روایات یک اصطلاحی در موردشان هست تحت عنوان اسرائیلیات. احتمال اسرائیلیات در مواردی که مسأله به ادیان گذشته هم مرتبط می شود وجود دارد و بنابراین باید با احتیاط بیشتری روایات مربوط به این مسأله دیده شود. از جمله ابراهیم ـ علیه السلام ـ  که شخصیتی است که همۀ ادیان بزرگ ابراهیمی (یهودیت و مسیحیت و اسلام) خودشان را منصوب به این بزرگوار می دانند و اصلاً در طبقه بندی دین شناسان است، ادیان ابراهیمی بر همین ادیان بزرگ الهی، یهودیت، مسیحیت و اسلام اطلاق می شود.

پس آنچه که در مورد ابراهیم ـ علیه السلام ـ خارج از قرآن هست، باید با احتیاط در موردش برخورد کنیم، بله آنچه که در قرآن آمده عین واقعیت است، عین حق است، بی کم و کاست همین بوده؛ اما آنچه که خارج از این است،  به هر حال احتمال وجود دارد که تغییراتی در داستان اتفاق افتاده باشد در موقع نقل، مطالب دقیق نقل نشده باشد یا حتی به خاطر اثبات بعضی از  اعتقاداتی که در مذاهب دیگر وجود دارد، در ادیان دیگر وجود دارد، روایت به شکلی نقل شده باشد که آن عقیده یا آن نگاه را تأیید کند.

در مورد ابراهیم ـ علیه السلام ـ قرآن مطالبی اشاره می کند از داستان ارتباط او با کسی که در قرآن از او به عنوان پدر او یاد می شود، هرچند در احادیث ما گفته شده که این آقا پدر او نبوده، کسی بوده که در واقع او را بزرگ کرده بوده. این داستان البته در این قسمت از قرآن به آن اشاره نشده؛ ولی داستان را شنیدید، ابراهیم گفتگویی دارد و بعد آنجا در واقع ب آغاز حرکت ابراهیم ـ علیه السلام ـ  است. آنجایی که اول اظهار می کند مثلاً ایمان نسبت به ماه و خورشید و بعد آن را انکار می کند به این دلیل که این ها آفلند به تعبیر قرآن، می روند و افول می کنند و زمینۀ طرح عقیدۀ توحید را فراهم می کند و آن را مطرح می کند که من به خدایی ایمان دارم که هم او باقی است، رفت و آمد ندارد، این طور نیست که یک موقع باشد یک موقع نباشد؛ در واقع اگر ما تاریخ انبیاء ـ علیه السلام ـ مراجعه کنیم، آن شخصیت بزرگی که توحید را به شکل کامل مطرح کرد و در واقع فرصت این را پیدا کرد یا مسئولیت این را پیدا کرد به تعبیر دیگری، که توحید را بیان کند برای بشریت به شکل کامل خودش، ابراهیم ـ علیه السلام ـ بود. انبیاء گذشته همه منادی توحید بودند؛ اما یا فرصت و امکان و یا مسئولیتی که شکل کامل توحید را تبیین کنند را نداشتند. اما ابراهیم ـ علیه السلام ـ این فرصت یا این مسئولیت را پیدا کرد. خودِ داستان ابراهیم ـ علیه السلام ـ داستان توحید است، او قهرمان این داستان است. شما همگی آن داستان معروف را که قرآن نقل می کند شنیدید که وقتی ابراهیم ـ علیه السلام ـ بت ها را شکست، آمدند گفتند چه کسی چنین بلایی بر سر ما آورده، بعد گفتند بله این جوان این کار را کرده. او را گرفتند که تو چرا این کار را کردی؟ ابراهیم ـ علیه السلام ـ گفت که شما بروید از خودِ این بت ها بپرسید، این ها گفتند تو که می دانی این ها نمی توانند با ما حرف بزنند. ابراهیم ع ـ علیه السلام ـ آنجا استدلال می کندو می گوید به تبعیر من اینکه نمی تواند حرف بزند، اینکه نمی تواند از خودش دفاع بکند چطور می تواند خدای شما باشد و از شما حفاظت کند؟ آن ها بطلان راه خودشان را می فهمند؛ ولی چون قدرتشان منوط به ادامۀ کفر است، می خواهند سعی کنند کفر ادامه پیدا کند. اینجا بود آن ها هیاهو کردند که این را بکشید، از بین ببرید، از دین خودتان دفاع کنید. مردم را تهییج کردند برای کشتن ابراهیم  ـ علیه السلام ـ برای اینکه خیلی این کار را در واقع بزرگ نشان بدهند، آن ها می توانستند برای کشتن ابراهیم ـ علیه السلام ـ با یک شمشیر گردنش را بزنند، می توانستند دارش بزنند؛ ولی آن ها این کار را نکردند، آمدند آتشی افروختند که این آتش ظاهراً خیلی آتش بزرگی بوده که نقل می کنند که به قدری این آتش بزرگ بود که از فاصله خیلی زیادی افراد را می سوزاند. برای کشتن یک نفر یک همچین آتشی اصلاً نیاز نیست، مگر کشتن یک نفر این همه ابزار آلات و این همه امکانات می خواهد؟! ابراهیم ـ علیه السلام ـ که لشکری نداشت. آن ها چرا این کار را کردند؟ لابد می خواستند قدرت نمایی کنند، تبلیغات کنند، ظاهراً این بوده که البته این از مکر الهی است که و مکروا و مکر الله و الله خیر الماکرین. حالا این در واقع من این را تعبیر را من عرض می کنم از مکر الهی است. آن ها جماعت را جمع کردند یک نمایش قدرت ایجاد کنند، یک آتش بزرگ درست کردند که خودشان نمی توانستند به آن نزدیک شوند. می گفتند حالا چه طوری ابراهیم را در آتش بیندازیم؟ در روایت هست که اینجا منجنیق را اختراع کردند. روایت این طور می گوید که منجنیق در این داستان اختراع شد برای چنین کاری. یک شیطانی پیدا شد و گفت من به شما یاد می دهم چطور ابراهیم را می شود در آتش انداخت، گفتند چطوری؟ گفت این طوری و یک دستگاه منجنیق درست کرد که بعدها در جنگ ها به عنوان یکی از ابزار جنگی مورد استفاده قرار می گرفت برای پرتاب وزنه های آتش از فاصله دور. این همه وسایل درست کردند تا ابراهیم را پرتاب کنند در این آتش، لابد یک نمایشی از قدرت دهند، تبلیغاتی کنند و الا عرض کردم کشتن یک نفر این همه ابزار آلات نیاز نداشت. آنجا قرآن اشاره می کند که این آتش «بَرْدًا وَسَلَامًا»،[2] تبدیل شد به سرما و خنکی. حالا تعبیر روایت این است که به گل و بلبل تبدیل شد، به باغ و بستان تبدیل شد؛ البته عرض کردم در نقل روایات ما احتیاط نقل می کنیم ولی این روایت چون مضمونش مؤید آن چیزی است که در آیات وجود دارد یا به تعبیر بهتر آیات تأیید کننده این مضون است، ما اشاره می کنیم. روایتی است که وقتی ابراهیم ـ علیه السلام ـ  را پرتاب کردند با منجنیق به سوی آن آتشی که حالا به تعبیر برخی روایات از فاصله خیلی دور افراد را می سوزاند، در روایت هست که در بین زمین و آسمان که ابراهیم در آسمان بود، جبرئیل ـ علیه السلام ـ  ظاهر شد و به ابراهیم عرض کرد آقا می خواهید کمکتان کنم؟ جبرئیل ملک مقرب الهی واسطۀ وحی خداوند تبارک و تعالی است، او آمده به کمک ابراهیم ـ علیه السلام ـ ، نه یک انسان عادی، نه یک موجود مثلاً کم ارزشی، یک همچین موجودی با یک همچین منزلتی. در روایت داردوقتی جرئیل خدمت ابراهیم ـ علیه السلام ـ عرض کرد که آقا می خواهید من کمکتان کنم؟ حالا آن جوان در آن آسمان و زمین به سمت آتشی چنین شعله ور پرتاب شده. نقل به معنا می کنم، که ابراهیم ـ علیه السلام ـ به جبرئیل فرمود از تو؟ نه. یعنی من کمک غیر خدا را حتی از تویِ جبرئیل، از تویِ ملک مقرب، از تویِ آوردندۀ وحی هم نمی خواهم؛ و این تعبیر که حالا برخی در مورد ابراهیم ـ علیه السلام ـ  می کنند که قهرمان توحید است، این در روایات هم مضمونش هست. آن لحظه کمک حتی از جبرئیل نمی خواهد که بعد وقتی در آتش می افتد نه تنها آتش او را نمی سوزاند که در اینجا باز روایت نقل می کند که آن آتش مدتی شعله ور بود، مردم که جرأت نمی کردند جلو بروند، بعد از مدتی که آن آتش فروکش کرد این ها جرأت کردند بروند نزدیک، فکر می کردند دیگر خاکستری اگر مانده باشد از ابراهیم ؛ اما دیدند حضرت در آرامش و برد و سلام قرار دارد.

این چنین شخصیتی این همه امتحان سخت را گذرانده، این شخصیت چنین دعایی می کند، آن وقت ما یک وقت این طور گرفتار گمراهی شویم، گرفتار غرور شویم، فکر کنیم ما در امانیم؟! آن هایی که فکر می کنند در امان هستند خیلی وقت ها گمراه می شوند، خیلی وقت ها از بین می روند. همان جوانی که فکر می کند با دو تا نخ سیگار، سیگاری نمی شود، سیگاری می شود. همان جوانی که فکر می کند با یک بار تجربه کردن فلان مادۀ مخدر معتاد نمی شود، معتاد می شود. همانی که فکر می کند ما با نگاه کردن با این فیلم ها منحرف نمی شویم، منحرف می شود. همانی که فکر می کند ما با خواندن این مطالب اعتقاداتمان را از دست نمی دهیم، اعتقاداتش را از دست می دهد. این طوری نیست که کسی فکر کند در امان است، خیلی از این هایی که منحرف شدند این طوری بوده. یکی از آدم هایی که شاید همۀ شماهایی که اینجا هستید بشناسید که خیلی دور افتاد از وادی، من اول کارش یادم است. به من می گفت ما باید برویم این مطالب منحرف و شبهه را بخوانیم برای این ها جواب پیدا کنیم، به او گفتم آقاجان این کار تو نیست، تو نیستی آن کسی که بتواند به این ها جواب بدهد، رها کن. می گفت نه ما وظیفه داریم باید این کار را بکنیم، گفتم آقا وظیفه برای کسی است که توان این کار را داشته باشد، شما نداری، رها کن. خیلی احساس وظیفه اش عمیق بود! رفت دنبال اینکه جواب بدهد، شروع کرد به خواندن عقاید، افکار، شبهات بعضی از روشنفکران، بعد از یک مدتی خودش یواش یواش تابع آن ها شد، بعد از یک مدتی از آن ها هم جلو زد! من این را در زندگی دیدم. ما که تازه یک دورۀ کوتاهی از زندگی را تجربه کردیم؛ اما این تاریخ پر است از این شواهد که آدم هایی که فکر می کردند این ها خطری برایشان نیست که  فلان جا وارد شوند، هیچ اتفاق بدی برای آن ها نمی افتد؛ اما رفتند و اتفاق افتاد. ابراهیم ـ علیه السلام ـ که در جوانی آن توحید را دارد که جبرئیل ـ علیه السلام ـ  را به تعبیر آن روایت کمکش را نمی پذیرد، او در پیری این جور دعا می کند که خدایا ما را از عبادت اصنام حفظ کن، دور کن و در امان دار. پس کسی احساس نکند که خطر برای او نیست. اگر شما وسایلی در خانه می آورید، امکاناتی فراهم می کنید دقت کنید. این طور نیست که این بچه ها در امان باشند. بچه ها و جوان ها دقت کنند، این دوست شما می گوید این را تجربه کن، حالا یک پُک سیگار، فلان ماده مخدر، فلان فیلم کذا، فلان مقالۀ کذا، اینکه می گویند آدم باید ببیند و از همه چیز تجربه کند، از این حرف هایی که برای جذب افراد می زنند، می گویند هیچ خطری هم برایت ندارد، خیالت راحت، تو که گرفتار گمراهی نمی شوی، تو که معتاد نمی شوی، این وسوسه ها را هم احیاناً می کنند، دقت کنند که خیلی ها با همین ها وسوسه شدند و گمراه شدند و از بین رفتند. پس دعا کنیم همیشه خدا ما را حفظ کند. ببینید ما در دعا داریم عدیله عند الموت، دعا کنیم خدا ما را از عدیله عند الموت حفظ کند، عدیله عند الموت چیست؟ اینکه یک عمری در راه باشی، دقیقه مرگ برگردی. عدیله عند الموت یعنی آن لحظه که جانت را می خواهند بگیرند، یک نفس دیگر اگر تحمل کنی رسیدی به بهشت، یک دفعه 180 درجه برگردی بروی صاف در جهنم. گفتند دعا کنیم از عدیله عند الموت، از اینکه مبادا دم مرگمان برگردیم، نجات پیدا کنیم. پس هیچ وقت در امان نیستیم.

اینکه آن هایی که اهل معرفت بودند همش نگران بودند که مبادا پایشان بلغزد به خاطر همین بود که می دانستند چقدر خطر زیاد است و هر چقدر انسان  بیشتر به میدان خدا بیاید، بیشتر در راه خدا تلاش کند، شیطان هم بیشتر برای انحراف او تلاش می کند. شیطان با آن هایی که گمراه هستند، بدون اینکه او دعوتشان کند دنبالش می دوند که کاری ندارد، آن ها که دیگر خودشان گمراه هستند؛ اما همین که می خواهی بیایی در راه، شیطان شروع می کند. تا یک ذره سعی می کنی نماز بهتر بخوانی، دائم شیطان می آید. حالا اول وقت چه ضرورتی دارد؟ جماعت چه ضرورتی دارد؟ این قدر وقت گذاشتن برای نماز چه ضرورتی دارد؟ خستگی و کسالت پیدا می شود. این تعبیر در روایات هست که «الکسل من الشیطان»، کسالت یک حالت شیطانی است. این یک قسمتش روحی است، حالا یک وقت هایی جسمی است، ممکن است عوامل جسمی داشته باشد که باید رفت پیش دکتر درمان کرد. مثلاً کسی که ناراحتی کبد دارد یک حالت خواب آلودگی پیدا می کند، این ها جسمی است؛ ولی بعضی وقت ها روحی است، مشکل جسمی نیست، در این ها شیطان می آید وسوسه می کند. شما که روزه می گیری و توفیق داشتی تا امروز روزه بگیری، وسوسه های شیطان هم هست، این نیست که شیطان کاری نکند. شما که سعی می کنی دستت دست پاک باشد، از مال حرام اجتناب کنی، شیطان می آید سراغت؛ شما که سعی می کنی چشمت چشم پاک باشد، نگاه ناپاک نکنی، شیطان می آید سراغت؛ و باید دعا کنیم که خدا ما را حفظ کند. ببینید ابراهیم ـ علیه السلام ـ این جا این طور دعا می کند، ابراهیمی که عرض کردم یک تاریخ توحید تجربه کرده، یک تاریخ قهرمان توحید بوده به اینجا که می رسد باز دعا می کند برای توحیدش، برای محفوظ ماندنش از عبادت اصنام.

بعد می فرماید «رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ»،این اصنام بسیاری از مردم را گمراه کردند؛ یعنی خطر زیاد است، فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي، آن کسی از من است، یعنی نسبت خونی کافی نیست، پسرم باشد، دخترم باشد، نوه ام باشد، همسرم باشد، ارتباط سببی یا نسبی داشته باشیم، ابراهیم ـ علیه السلام ـ می فرماید این ها از من نیستند، فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي، آن کس که من از تبعیت کند و در راه من باشد، او از من است، وَمَنْ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ، اما کسی که عصیان من را بکند، تو بخشنده ای؛ یعنی او خطاکار است، او دیگر از من نیست. ابراهیم را ببینید. داستان مربوط به پسر نوح ـ علیه السلام ـ را ببینید که عرض می کند به خدا می فرماید خدایا این پسر من است، خطاب می آید نه، این طور نیست، او از تو نیست. حالا ابراهیم ـ علیه السلام ـ را ببینید، ابراهیم می گوید فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَمَنْ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ؛ ملاک عقیده است، ملاک عمل است، ملاک نسبت خانوادگی نیست. ما اگر به اهل بیت ـ علیه السلام ـ اعتقاد داریم که اعتقاد داریم و افتخار می کنیم، ملاکمان شخصیت اهل بیت ـ علیه السلام ـ است؛ بله، علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ  پسر عموی نبی اعظم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ است، بله، داماد آن بزرگوار است، بله، بزرگ شدۀ نزد آن بزرگوار است، همۀ این ها است و او خودش بارها بر این نکته تأکید کرده؛ اما منزلت علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ  فقط این نیست که داماد حضرت است، فقط این نیست که پسر عموی حضرت است، حضرت پسر عموهای دیگر هم داشتند؛ اما هیچ کدام علی نبودند. فقط نسب نیست، فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي، این ها خودشان شخصیت های برجسته بودند، ویژگی های خاصی داشتند، فقط این نبود که پسر امام بودند. فقط انتساب فامیلی نیست. اصلاً داستان اهل بیت ـ علیه السلام ـ که ما افتخار تبعیتشان را داریم، داستان تبعیت از ارزش ها، تبعیت از حقایق و نیکی ها است، نه داستان فقط فامیل. بله، قرآن فرمود «إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى»،[3] درست است این ها قربای پیغمبر، قربای نبی خاتم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ هستند؛ اما فقط این نیست، این ها به تعبیر قرآن سبیل الی الله هستند، راه به سوی خدا هستند، خودشان نشانه خدا هستند. محبت آن ها که مودة فی القربی در تعبیر قرآن است، به تعبیر قرآن «إِلَّا مَن شَاء أَن يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا»،[4] این برای کسی است که راه می خواهد، مودت آن ها راه است؛ ما به این دلیل نه فقط به دلیل انتسابشان به پیغمبر، نه فقط به دلیل فامیلی شان با نبی خاتم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ، بلکه به خاطر تمام فضایلشان، به خاطر تمام ویژگی هایشان به آن ها عشق می ورزیم، محبت آن ها در دل ما است و إن شاء الله این محبت عاملی است که ما دنبال آن ها حرکت کنیم، از آن ها تبعیت کنیم و شیعه باشیم، پیرو باشیم، دنباله رو باشیم إن شاء الله و عرض ادب کنیم به ساحت مقدسشان:

لسلام علیکم یا اهل بیت النبوة و رحمة الله و برکاته.

خدایا به محمد و آل محمد ما را آنی از محمد و آل محمد جدا نفرما.

به همۀ ما توفیق تشخیص وظیفه و عمل به آن کرامت بفرما.

قلب و دل ما به معارف نورانی قرآن و عترت منور بفرما.

ما را در مقابل انبیاء و شهدا، صلحا، امام زمان ـ عج الله تعالی فرجه ـ سربلند بگردان.

قلب و دل حضرت از ما راضی و خشنود گردان، فرجش نزدیک تر بگردان.

چشم ما به جمال نورانی اش منور بفرما.

خدایا خداوندا مریض های ما، جانبازان ما شفای عاجل کرامت بفرما.

گذشتگان ما ببخش و بیامرز، مراجع گذشته ما، امام راحل ما، مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی، شهدای ما، با انبیاء و اولیا و صلحا محشور بفرما.

خدایا خداوندا دشمنان اسلام نابود بفرما.

اسلام در همۀ زمینه ها موفق و مؤید بگردان.

خدمتگزاران به اسلام، مراجع معظم تقلید، رهبر عزیز انقلاب مؤید و منصور بدار.

خدایا خداوندا باقیماندۀ زیادی از ما باقی نمانده، این چند روز آخر خدا اگر گناهی بر ماست ما را ببخش و بیامرز.

خدایا حاجات ما برآورده به خیر بفرما.

آنچه خواستیم و آنچه نخواستیم و خیر ما در آن بود بهتر از آن به ما ارزانی بگردان.

بر محمد و آل محمد صلوات.[5]

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

لینک مرتبط:

فایل صوتی

 


[1]. إبراهیم، 35 ـ 36.

[2]. الأنبیاء، 69.

[3].  الشوری، 23.

[4]. الفرقان، 57.

[5]. تفسیر قرآن آیت الله هادوی تهرانی در مسجد مدرسۀ آیت الله العظمی گلپایگانی، جلسه 21، 22/4/1394.