خطا
  • XML Parsing Error at 9:12. Error 76: Mismatched tag

رئوس ثمانیه فلسفه علم اصول / آیت الله هادوی تهرانی

دوشنبه, 25 تیر 1397 ساعت 10:31
منتشرشده در اخبار

اختصاصی شبکه اجتهاد: یکی از بهترین مقاله‌هایی که درزمینه دانش نوبنیاد فلسفه اصول‌فقه نگاشته شده است، فلسفه علم اصول‌فقه است. آیت‌الله هادوی تهرانی، استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم در این مقاله، ابتدا از ضرورت این علم سخن گفته، سپس آن را به بخش‌هایی تقسیم نموده و در هر بخش به‌تفصیل وارد می‌شود. گزارشی اجمالی از این مقاله، از نگاه شما می‌گذرد.

در این نوشتار، ابتدا ضرورت توجه به فلسفه‌های مضاف به‌طور عام و از پس آن، توجه به فلسفه علم اصول‌فقه به‌طور خاص موردتوجه قرارگرفته است. نویسنده البته، به مهم‌ترین تأثیر فلسفه اصول‌فقه بر اصول‌فقه که همانا به دست آمدن اصولی قویم، معقول و دقیق است اشاره‌ای نکرده است. در ضرورت فلسفه اصول‌فقه به تأثیرگذاری بسیار مثبت این علم در مقام تعلیم و تعلمِ علم اصول‌فقه اکتفا نموده و از آشنایی با جایگاه علم اصول‌فقه در میان علوم اسلامی و به دست آمدن تصویری کلی از علم اصول‌فقه در ذهن دانش‌پژوه را به‌عنوان تأثیرات مثبت آن یادشده است. ذکر تاریخی اشاره‌وار، از توجه پیشینیان به فلسفه اصول‌فقه، مسئله‌ دیگری است که بدان سخن رانده است.

نویسنده عنوان علم و فلسفه علم، معلومات در علوم را به دودسته درونی و بیرونی تقسیم کرده است. فلسفه علم، نگاه بیرونی به علم و مسائل آن و خودِ علم، نگاه درونی به مسائل علم را عهده‌دار است.

تعریف عناوین فلسفه علم، فلسفه مضاف، فلسفه مطلق چند سطری را به خود اختصاص داده است. فلسفه مطلق به معنای علوم بوده و فلسفه خاص را فلسفه اولی یا فلسفه معروف امروزی می‌دانسته‌اند. ولی باگذشت زمان، فلسفه به قول مطلق بر فلسفه اولی صادق شد. اصطلاح فلسفه مضاف به علوم، از دیگر اصطلاحات فلسفه است. علومی که به علم دیگری می‌پردازند را فلسفه مضاف می‌نامند؛ لذا این نوع علوم، درجه‌دو هستند. نکته دیگری که نویسنده در مورد این علوم بیان داشته، پسینی بودن تحقق و حصول فلسفه‌های مضاف، در عین پیشینی بودن تعلیم و تعلم فلسفه‌های مضاف است.

علت نام‌گذاری فلسفه مضاف به علم، وجود حداقل چند گزاره فلسفی، در نگاه بیرونی به علم است. نویسنده این دلیل را به‌عنوان علت نام‌گذاری فلسفه علم قبول دانسته و ازآنجاکه مبادی و مبانی هر علمی دارای چند قاعده فلسفی است؛ این نکته را جهت نام‌گذاری این علوم انتخاب کرده است!

تاریخ علم، مبادی علم، روش‌شناسی علم و تعامل علم با سایر علوم، بخش‌های مختلفی است که به نظر نگارنده می‌باید در فلسفه علم طرح شود. البته بنا بر نظر بسیاری دیگر از دانشوران، می‌توان تعریف علم، غایت علم و … را نیز در فلسفه علم جای داد.

به باور نویسنده، در تاریخ علم، به دو صورت می‌توان به پیشینه علم پرداخت. یک صورت، اینکه به تاریخ هر یک از مسائل علم، جداگانه بپردازیم. دیگری اینکه تاریخ علم را به نحو کلی موردمطالعه قرار دهیم. نگارنده البته بعدازاین دو صورت، دو مسئله تاریخ علما و تاریخ یک مسئله را بررسی کرده تا مرز بحث‌های تاریخ علم، بیشتر روشن گردد.

وی در مبادی علم، ابتدا مسائل علم را تعریف نموده و عامل وحدت‌بخش مسائل را در علوم حقیقی، موضوع می‌داند؛ اما در مورد علوم اعتباری، علاوه بر موضوع، برای غرض علم نیز، جایگاهی در وحدت مسائل قائل می‌شود. مسائل هر علمی بر بستر مجموعه‌ای از معارف شکل می‌گیرند و بر مجموعه‌ای از اطلاعات تصوری و تصدیقی متوقف است که بدان مبادی علم می‌گویند. اگر این سیر را ادامه دهیم، باید بگوییم هر علمی دارای مسائلی است که متوقف بر اموری هستند. لذا باید درنهایت به علمی برسیم که متوقف بر علمی دیگر نباشد و الا تسلسل لازم می‌آید. فلسفه اولی یا متافیزیک علمی است که مسائل آن، متوقف بر علمی دیگر نبوده یا اینکه متوقف بر اموری بدیهی هستند که نیاز به اثبات ندارند. نویسنده، مبادی علم را بدین‌صورت تبیین نموده و به تعریف علوم فوقانی که همانا علومی هستند که مبادی دیگر علوم را شکل می‌دهند و بر آن‌ها مقدم هستند، همت می‌گمارد. البته با نقلی از ابن‌سینا که گرفتن مبادی علم را از علوم متأخر ممکن دانسته ولی نادر می‌داند، مخالفت ورزیده و آن را مستلزم دور می‌داند. پرواضح است که منظور کسی که چنین امری را ممکن می‌داند، صرف گرفتن برخی مبادی علم از علوم متأخر است؛ نه اینکه کل علم متوقف بر علم متأخر باشد. پس اگر برخی از مسائل علم مقدم، متوقف بر برخی از مسائل علم متأخر باشد که آن بخش از مسائل علم متأخر، متوقف بر همان بخش از مسائل علم مقدم نباشد، دور لازم نمی‌آید. بسیار جالب است که نویسنده، در عنوان تعامل علم با سایر علوم همین دادوستد را مطرح می‌نماید.

تقسیم مبادی به بدیهی و نظری، تقسیم‌بندی مطرح در این نوشتار است. مبادی بدیهی بدان جهت که نیاز به استدلال ندارند، نیازمند بحث نیستند. نویسنده اما در دو مقام که یکی، عدم بدیهی بودن آن مسئله در همه انظار و دیگری، عدم پذیرش همه نسبت به مبدأ بودن آن مسئله بدیهی است، برخی مسائل بدیهی را نیز نیاز به بحث می‌داند. مبادی نظری نیز خود به دو قسم ساده و پیچیده که یکی دارای مقدمات اندک و دیگری دارای مقدمات زیاد است، تقسیم‌شده‌اند.

تقسیم‌بندی مبادی به مبادی اختصاصی به یک علم، مبادی مشترک میان همه علوم –مانند استحاله اجتماع نقیضین- و مبادی مشترک میان چند علم، از دیگر تقسیم‌بندی‌های مبادی هست. تقسیم‌بندی مبادی به باواسطه و بی‌واسطه نیز از تقسیم‌بندی‌های مطرح در این نوشتار است. منظور از مبادی باواسطه، مبادی است که تأثیر آن مبادی در علم موردبحث، باواسطه علمی دیگر است. تقسیم‌بندی مبادی به تصوری و تصدیقی و نیز تقسیم‌بندی مبادی بالمعنی الاخص و بالمعنی الاعم از دیگر تقسیمات مبادی است. منظور از مبادی به معنی الاعم، مطالبی است که در یک علم به نحوی از انحاء تأثیر دارند و علم بدان‌ها منجر به بصیرت بیشتر در علم می‌شود؛ اگرچه ممکن است به‌طور مستقیم در موضوع یا محمول یا در استنتاجات علم به کار نروند. پس دارای معنایی اعم از مبادی به معنی الاخص هستند؛ مانند تعریف علم.

ذکر همه تقسیمات در باب مبادی، بدین‌جهت است که روشن گردد، در فلسفه علم باید از کدام‌یک از این نوع مبادی سخن راند. نویسنده بعد از ذکر تفصیلی انواع مبادی، به مبادی موردبحث در یک علم پرداخته و مبادی به معنی الاعم، مبادی بدون واسطه و مبادی اختصاصی را از مبادی موردبحث در یک علم دانسته است. البته بحث از برخی مبادی مشترک و باواسطه نیز به دلیلی اهمیت زیادی که دارند، در برخی از فلسفه علم‌ها باید وارد شود.

روش‌شناسی علم اصول‌فقه از دیگر بخش‌های فلسفه اصول‌فقه است که نویسنده آن را مختص به روش خاصی در اصول‌فقه نمی‌داند، بلکه معتقد است اصولیون در هرجایی متناسب با آن روش اقدام می‌کنند. روش عقلی، روش نقلی و روش عرفی از روش‌های مختلف در اصول‌فقه است. البته باید گفت روش عقلی و عرفی غالب روش در مسائل علم اصول‌فقه است.

تبیین بخش تعامل اصول‌فقه با دیگر علوم، آخرین مطلب این بخش از نوشتار است.

رابطه فلسفه علم با رئوس ثمانیه ای که قدما در ابتدای علوم مطرح کرده‌اند، مسئله دیگری است که نگارنده بدان همت گمارده است. وی تک‌تک رئوس هشت‌گانه را تبیین کرده و بیان نموده است که هرکدام از این رئوس در کدام بخش از فلسفه علم مورد بررسی قرار می‌گیرد. سمت علم که همان علت نام‌گذاری علم است، در تعریف علم صحبت می‌شود. مؤلف علم که همان مؤسس علم هست، در قسمت تاریخ علم بررسی می‌شود. غرض علم که ثمره بی‌واسطه علم هست، در تعریف علم قابل‌ارائه است. منفعت علم نیز که ثمرات باواسطه علم را بیان می‌دارد، در تعامل علم با سایر علوم و کمک به دیگر علوم، قابل‌طرح است. مرتبه و جایگاه علم در میان دیگر علوم نیز در بخش تعامل علم با سایر علوم مشخص می‌گردد. جنس و سنخ علم نیز از دیگر رئوس ثمانیه است که در روش‌شناسی علم قابل‌ارائه است. بخشی از قسمت علم که تقسیم‌بندی‌های علم را موردبحث قرار می‌دهد، در تعریف علم و بخش دیگری از تقسیم‌بندی‌های علم را می‌توان در روش‌شناسی علم مطرح کرد. تنها رأس از رئوس ثمانیه که نویسنده قائل است نمی‌توان در فلسفه علم بدان پرداخت، رأس روش‌های تعلیم علم است که قدما آن را مطرح نموده ولی از فلسفه علوم محسوب نمی‌شود و در تعلیم و تعلم علم باید بدان سخن راند.

در انتهای این نوشتار، نگارنده به طرح‌واره پیشنهادی فلسفه اصول‌فقه پرداخته است و آن را از نگاه خوانندگان گذرانده است.

دفتر آیت الله هادوی تهرانی

--------------------------------

لینک مرتبط: شبکه اجتهاد