خطا
  • XML Parsing Error at 9:12. Error 76: Mismatched tag

تفسیر قرآن، جلسۀ دوازدهم: عاقبت عناد و لجاجت با اسلام و مکتب اهل البیت ـ علیهم السلام ـ

پنج شنبه, 11 تیر 1394 ساعت 23:32
منتشرشده در دیدگاه ها

بسم الله الرحمن الرحیم

«وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُم مِّنْ أَرْضِنَآ أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ، وَلَنُسْكِنَنَّكُمُ الأَرْضَ مِن بَعْدِهِمْ ذَلِكَ لِمَنْ خَافَ مَقَامِي وَخَافَ وَعِيدِ، صدق الله العلی العظیم»[1]

خداوند تبارک و تعالی در این آیاتی که در این روزها خدمت شما قرائت شد و کمی در موردشان توضیح داده شد، سنتی از سنت های موجود در عالم را بیان کرد و آن اینکه انبیاء ـ علیهم السلام ـ از رحمت الهی با شفقت و مهربانی خودشان آمدند برای هدایت مردم، با تعابیری که آن تعابیر جز دلسوزی برای مردم، جز راهنمایی راه درست برای مردم نبود؛ اما عده ای با آن ها مخالفت کردند، سرکشی کردند، در مقابلشان ایستادند و با تعابیر تند، با تعابیر بی ادبانه با انبیاء ـ علیهم السلام ـ برخورد کردند. وقتی این داستان اتفاق افتاد، انبیاء ـ علیهم السلام ـ در جواب آن ها فرمودند ما بر آن اذیت های شما صبر خواهیم کرد، «لَنَصْبِرَنَّ عَلَى مَا آذَيْتُمُونَا»،[2] ما صبورانه با شما رفتار خواهیم کرد؛ البته ما بر خدا توکل می کنیم، «عَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ»[3] یا «علَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ».[4] وقتی برخورد خشن آن ها پیش آمد که گفتند «لَنُخْرِجَنَّكُم مِّنْ أَرْضِنَآ أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا»:[5] ما شما را از سرزمین خودمان بیرون می کنیم یا شما باید برگردید به آیین ما، خداوند تبارک و تعالی به انبیاء ـ علیهم السلام ـ وحی کرد که «لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ»:[6] ما این ها را از بین خواهیم برد، «وَلَنُسْكِنَنَّكُمُ الأَرْضَ مِن بَعْدِهِمْ»:[7] ما شما را در زمین بعد از این ها اسکان خواهیم داد؛ البته این پیروزی برای انبیاء ـ علیهم السلام ـ در دوره هایی فراهم شد؛ اما تجلی کامل این پیروزی در ظهور امام زمان ـ عج الله تعالی فرجه ـ خواهد بود که آن حکومت جهانی استقرار پیدا خواهد کرد و همۀ آمال و آرزوهای انبیاء ـ علیهم السلام ـ تحقق پیدا خواهد کرد. بعد خداوند می فرماید «ذَلِكَ لِمَنْ خَافَ مَقَامِي وَ خَافَ وَعِيدِ»،[8] اینکه من به شما گفتم در زمین شما را اسکان خواهم داد؛ یعنی در واقع شما را حاکم بر زمین خواهم کرد، سلطۀ زمین را در اختیار شما قرار خواهم داد، دشمنان شما را نابود خواهم کرد، این وعده های من، لِمَنْ خَافَ مَقَامِي وَخَافَ وَعِيدِ، برای کسی است که ازجایگاه من خوف دارد و از آن وعیدها، آن وعده نسبت به جزاهای سنگین، مجازات ها می ترسد. این خَافَ مَقَامِي که در اینجا تعبیر شده باید توجه کرد با خَافَ وَعِيدِ فرق می کند و به همین دلیل شاید  این کلمه خَافَ تکرار شده است. به خاطر همین فرموده است که خَافَ مَقَامِي وَخَافَ وَعِيدِ، نفرمود خَافَ مَقَامِي وَ وَعِيدِ، نفرمود می ترسند از مقام من و از وعید، فرمود خَافَ مَقَامِي وَخَافَ وَعِيدِ، می ترسند از مقام من و می ترسند از وعید منوعید در برابر وعد یعنی اینکه کسی بگوید اگر چنین کار بدی کردی، من چنین مجازاتی خواهم داد، در زبان فارسی ما از هر دو تعبیر وعده می کنیم، ما کلمۀ وعید را در فارسی به کار نمی بریم. یک وقت وعدۀ پاداش است، یک وقت وعدۀ به مجازات است. در زبان عربی وعده به پاداش وعد است، وعده به مجازات وعید است. بعد خداوند در ادامۀ همین آیات به این اشاره می کند که این ها چه مجازات هایی دارند، در جهنم چطور با این ها برخورد خواهد شد. اما آن خَافَ مَقَامِي، اصلاً نکته دیگری است، خوف ما از مقام الهی، از جایگاه الهی نه به خاطر این است که نعوذبالله خداوند تبارک و تعالی یک وجود ظالم و خشن و بدون عطوفت و رحمت است، نه، وجود خداوند تبارک و تعالی همه اش عدل و رحمت است، همه اش شفقت است، رحمان و رحیم است، مهربان است. این خَافَ مَقَامِي، این خوف، خوفِ در مقابل عظمت خداوند تبارک و تعالی است. انسان وقتی در برابر یک چیزی را که خیلی عظیم است،  قرار می گیرد، یک وحشتی در انسان پیدا می شود. این وحشت با وحشت در مقابل مثلاً یک امر خطرناک متفاوت است، با وحشت در مقابل چیزی که با وجود ما ناسازگار است، متفاوت است؛ مثلاً من وقتی یک حیوان درنده ای می بینم، وحشت می کنم که الآن من را می درد؛ اما وقتی یک درۀ عظیمی، یک آبشار عظیمی را می بینم، در مقابل این عظمت یک خوفی در من ایجاد می شود، این خوف، خوفِ ناشی از ترس اینکه مبادا من گرفتار مشکلی شوم نیست، در مقابل این عظمت که قرار می گیرم، این حالت در من پیدا می شود. بنابراین به تعبیر دیگر شاید آن خَافَ مَقَامِي همان است که در بعضی دیگر از آیات تعبیر به خشیة شده؛ ولی خَافَ وَعِيدِ همان خوف و ترس در مقابل یک امر وحشتناک است که برای انسان پیدا می شود. خَافَ مَقَامِي شاید آن خشیة باشد؛ یعنی آن حالتی که شبیه ترس است. اما سنخش و نوعش با ترس های متعارف فرق دارد. خداوند می فرماید کسی که مقام من را درک می کند و در مقابل عظمت من حالت خوف یا به تعبیری خشیة پیدا می کند، و کسی که وعیدهای من را، وعده های من نسبت به مجازات ها را می شنود و در مقابلش وحشت می کند، همان کسی است که این وعده های من که گفتم لَنُسْكِنَنَّكُمُ الأَرْضَ مِن بَعْدِهِمْ، در مورد او تحقق پیدا خواهد کرد.

وقتی خدا چنین وعده ای را می دهد، قرآن می فرماید «وَ اسْتَفْتَحُواْ»،[9] انبیاء وقتی وعدۀ الهی را شنیدند، طلب فتح کردند. اینجا یک نکتۀ ظریفی هست، خوب دقت کنید، کفار به انبیاء گفتند یا شما از سرزمین ما بروید بیرون یا برگردید به دین ما، انبیاء ـ علیهم السلام ـ فرمودند ما صبورانه با شما برخورد می کنیم، توکل می کنیم بر خدا. خدا فرمود من این ها را نابود می کنم شما را جانشینشان می کنم. بعد فرمود «ذَلِكَ لِمَنْ خَافَ مَقَامِي وَخَافَ وَعِيدِ» که این وعدۀ الهی است، خدا هم که  از وعده تخلف نمی کند؛ یعنی اینکه وعدۀ الهی بود و خدا هم که از وعده تخلف نمی کند، باعث نشد که انبیاء دست از دعا بردارند. اینکه فرمود «ادعونی استجب لکم»،[10] مگر خدا به دعای ما نیازی دارد؟ مگر خدا نیازمند این است که من به او بگویم من چه نیازی دارم؟ مگر خدا نمی داند که من چه حاجتی دارم؟ خدا بهتر از ما می داند ما چه حاجاتی داریم. پس برای چی ما باید به خدا بگوییم که ما نیاز داریم تا خدا به ما کمک کند؟ خدا که خودش می داند، خودش قادر است، خودش مهربان است در حالی که می بینیمفرمود ادعونی استجب لکم. قبلاً عرض کردم، موسی ـ علیه السلام ـ فرمود شما و هر کس در زمین است اگر کفر بورزید خدا که نیازی ندارد، این دعا کردن برای ما است، منفعتش برای ما است، ما به عنوان بنده باید بخواهیم، تقاضا کنیم، و الاّ خدا که نیازی به این تقاضا ندارد، می داند. حکمت خدا بر این قرار گرفته که ما بخواهیم. برای همین انبیاء ـ علیهم السلام ـ با اینکه اینجا وعده الهی را در کنارشان دارند، مطالبه می کردند، تقاضا می کردند، می خواستند، دعا می کردند برای فتح ؛ و استفتحوا؛ یعنی این طور نبود که چون می دانستند خدا کمکشان می کند، خدا به ایشان وعده داده، دست از دعا بردارند. یک داستانی است در مورد رسول اعظم ـ صلی الله علیه و آله ـ که شبی عایشه از خواب بیدار شد، دید پیغمبر در بستر نیست. بر اساس آن حسادت های زنانه گمان کرد که پیغمبر رفته جای دیگری و پیش همسر دیگرش. بلند شد و شبانه در جستجوی پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ  تا این که دید حضرت در گوشه ای افتاده به خاک و سجده رفته و در حال مناجات و اشک است. خیالش راحت شد و برگشت! بعد که حضرت برگشت گفت که شما دیگر چرا نصف شب بروی گریه کنی؟ شما که دیگر پیغمبر خاتم هستی، شما که از هر گناهی مبرایی، شما برای چه استغفار می کنی؟ شما برای چه گریه می کنی؟ آنجا حضرت فرمودند: من بنده شاکر خدا نباشم؟ این همه نعمت به من داده، من شاکرش نباشم؟ پیغمبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ با آن مقام و منزلت که به تعبیر قرآن به «قاب قوسین او ادنی»[11] رسیده، جایگاهی که هیچ ملک مقربی به آن نرسیده است، این حالت را در برابر خدا دارد، حالت تضرع، حالت مناجات، حالت دعا. این ها از خدا می خواستند، وَ اسْتَفْتَحُواْ، انبیاء سنتشان این بود. بعضی وقت ها به تعبیر قرآن ما از عبادت خدا استکبار می ورزیم؛ یعنی زورمان می آید یک دعائی کنیم، یک نماز درست بخوانیم، یک عبادت درست انجام بدهیم، بعد توقع هم داریم که خداوند تبارک و تعالی همۀ مشکلات ما را راحت حل کند. خداوند این دنیا را، این مشکلات را، این مجموعه ای را که ما با آن مواجه هستیم آفریده تا ما تربیت شویم. انبیاء ـ علیهم السلام ـ الگوهای ما هستند، این همه وعدۀ خدا به آن ها داده شده است، این همه اصرار خدا در کمک به آن ها است، باعث نشده که این ها خدایی نکرده مغرور شوند، یادشان برود بندۀ خدا هستند، یادشان برود که باید عبادت خدا کنند، یادشان برود که دعا کنند. آن وقت ما که یک میلیونیوم آن جایگاه را نداریم و خدایی نکرده در عبادت های واجب خودمان کوتاهی کنیم؟! وَاسْتَفْتَحُواْ، این ها مطالبه فتح کردند. بعد خداوند می فرماید «وَخَابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ»،[12] هر کسی که جبار باشد، با جبر، با زور، با قهر و غلبه با دیگران می خواهد برخورد کند، لجوج باشد، عناد داشته باشد، نا امید می شود و از بین می رود.

این مسأله عناد، مسألۀ بزرگی است، مشکل بزرگی است. الآن در همین دورۀ ما، یک کشوری با نام اهل بیت ـ علیهم السلام ـ با پرچم اهل بیت ـ علیهم السلام ـ ، با شعار اهل بیت ـ علیهم السلام ـ شکل گرفته، یک نظامی با حمایت و هدایت روحانیتی که شاگردان امام صادق ـ علیهم السلام ـ بودند و هستند شکل گرفته، نواقصی، ایراداتی، اشتباهاتی وجود دارد. حالا یک برخوردی با بعضی ها می شود، ولو به ظلم، نمی گوییم به عدل، به ظلم برخورد می شود، یک گرفتاری برایشان پیدا می شود ولو به ظلم، بعد یک عنادی پیدا می کنند، یک دشمنی پیدا می کنند، آن عناد و دشمنی باعث می شود با روحانیت، با اسلام، با اهل بیت ـ علیهم السلام ـ با پیغمبر خاتم ـ صلی الله علیه و آله ـ و با خدا فاصله بگیرند. آقا یک ظلمی به شما شده؟ بله ظلم شده، اصلاً هم حق نبوده، این چه ربطی دارد به اسلام؟ این چه ربطی دارد به اهل بیت ـ علیهم السلام ـ ؟ این چه ربطی دارد به پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ ؟ این چه ربطی دارد به خدا؟ یک بندۀ خدایی ظلمی کرده، اشتباهی کرده، عمداً کرده، چه ربطی به دین دارد؟ چرا ما مرز مفاهیم را رعایت نمی کنیم؟ آن آدم، آدم بدی است؛ آن رفتار، رفتار بدی بوده؛ اما آن رفتار بد برخاسته از اسلام نبوده ولو به اسم اسلام باشد. بعد شما با اسلام، با اهل بیت ـ علیهم السلام ـ دشمنی می کنی؟ اینکه عرض می کنم واقعیتی است، ما آدم هایی الآن داریم در بین خودمان و شاید شما هم اطرافتان نگاه کنید بعضی را ببینید، این ها بر سر لجاجت و عنادی که با یک موردی یا یک کسی برایشان پیدا شده، با دین و اهل بیت و پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ فاصله می گیرند و دور می شوند و گاهی تا مرز کفر پیش می روند، اگر نگوییم مرتد می شوند. خدا می فرماید خَابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ، هر کسی که از یک طرف اهل زورگویی است و از آن طرف اهل عناد است، این از بین می رود، این به نتیجه نمی رسد، این ثمره ای پیدا نمی کند.

بعد خداوند تبارک و تعالی در ادامه، در آیه بعدی در واقع وضعیت این شخص جبار و عنید را بیان می کند، می فرماید «مِّن وَرَآئِهِ جَهَنَّمُ وَيُسْقَى مِن مَّاء صَدِيدٍ»،[13] این شخص جبار و عنید در ادامه راهش، در پشت سرش جهنم قرار دارد. حالا در این جهنم با او چه می کنند؟ می فرماید «يُسْقَى مِن مَّاء صَدِيدٍ»؛[14] صدید یعنی آن چرکی که بین گوشت و پوست در بدن پیدا می شود، متعفن است، مشمئز کننده است، قرآن برای اینکه یک تقریبی شود به ذهن، نزدیک شود به فهم ما از این مفاهیم استفاده می کند. می فرماید به این ها یک آبی  داده می شود که این آب، آبِ متعفنی است، مثل آن چرکی که بین گوشت و پوست قرار می گیرد. بعد در ادامه می فرماید «يَتَجَرَّعُهُ»،[15] این را جرعه جرعه در کام این شخص می ریزند، «وَلاَ يَكَادُ يُسِيغُهُ»؛[16] اما هرگز برایش گوارا نیست، نمی تواند این را ببلعد، می خواهد سختی آن وضعیت را خدا بیان کند، بعد می فرماید «وَيَأْتِيهِ الْمَوْتُ مِن كُلِّ مَكَانٍ وَمَا هُوَ بِمَيِّتٍ»،[17] مرگ از هر سو به سمت او می آید؛ اما نمی میرد. یعنی مرگش را به چشم خودش می بیند؛ ولی باز نمی میرد و دائم تکرار می شود. «وَمِن وَرَآئِهِ عَذَابٌ غَلِيظٌ»،[18] پشت سرش دوباره یک عذاب غلیظ تر از این، شدیدتر از این خواهد بود؛ یعنی آن عذاب قبلی که گفتیم تازه اول کار است.

این جهنم که این همه در قرآن توصیف شده، از آثار و نشان های رحمت الهی است. این رحمت خدا است که کسی که چنین است و ذاتش پلید است و رفتارش رفتار نادرست است، چنین مجازاتی شود، چطور؟ این مقتضای عدل است. اگر قرار باشد هم آدمی که خوب است، صالح است، آن گونه که باید عمل می کند، آن دنیا در بهشت باشد و از نعمات برخوردار باشد و هم آدمی که بد است، ناصالح است، گناه می کند، آن هم برخوردار از نعمات باشد، دیگر ارزش کار خوب از بین می رود، انگیزه کار خوب از بین می رود و اگر قرار باشد ما به کسی که جرم می کند همان جایزه ای را بدهیم، همان پاداشی را بدهیم که به کسی که جرم نمی کند و به وظیفه اش عمل می کند، آن را می دهیم، این باعث خواهد شد که جرم در جامعه توسعه پیدا می کند. اگر در یک اداره ای اعلام کنند که کارمندانی که منضبط هستند، سر ساعت می آیند، کارشان را درست انجام می دهند، وجدان کاری دارند، کار ارباب رجوع را درست پیگیری می کنند و آن هایی که منضبط نیستند، درست نمی آیند، ارباب رجوع را رسیدگی نمی کنند، اصلاً کارشان را درست انجام نمی دهند، به همه پاداش یکسانی می دهیم، فردا در این اداره چه می شود؟ همه غیر منضبط می شوند، همه رفتارشان با ارباب رجوع بد می شود، کسی به فکر اصلاح کار خودش نیست. بنابراین حکمت، عدالت و بلکه رأفت اقتضا می کند که آن کسی که درست رفتار می کند با آن کسی که درست رفتار نمی کند از هم جدا شوند، اینکه خداوند تبارک و تعالی این همه مجازات برای کفار، برای کسانی که از راه جدا می شوند قرار می دهد، این از رحمت او است. آن تعبیر را در دعای کمیل می خوانید: وَ جَعَلتَ النار کُلَّها بَردَاً وَ سَلاما، تو برای همه آتش را برد و سلام می کردی؛ ولی بنا را بر این گذاشتی و این بنا، بنای بر حکمت است، ، بنای بر عدالت است که آن هایی را که بد هستند مجازات کنی تا ارزش آن هایی که خوب هستند معلوم شود و انگیزه خوب بودن، زمینۀ خوب بودن فراهم شود و جامعه به سمت خوبی برود.

انبیاء ـ علیهم السلام ـ با آن جایگاهشان، با آن منزلتشان در مقابل این جماعت ها قرار می گرفتند و می فرمودند «وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَى مَا آذَيْتُمُونَا»:[19] ما بر این اذیت های شما صبر می کنیمژ؛ البته خدا فرمود ما به آن ها نشان خواهیم داد که این اذیت ها، این کارها چه نتیجه ای دارد؛ ولی بالاخره در دار دنیا همان طور که علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ فرمود، عمل و لا حساب، اینجا خیلی حساب نیست؛ البته این به این معنا نیست که در دنیا هم محاسباتی نیست، نه، هست؛ اما برای کسانی که اینقدر اهل هستند که اگر در دنیا کسی پس گردنشان بزند، اصلاح می شوند. بعضی ها که در دنیا، مجازات دنیا در این ها را اثر نمی کند، در دنیا مجازات نمی شوند. شما نگاه می کنی یک آدم نابابی به ظاهر زندگی خوبی دارد؛ البته به ظاهر و یک وقت شما توهم می کنی که اگر این آدم، آدم بدی است، اگر حساب و کتابی هست، پس چرا یک زندگی خوبی دارد؟ اولاً شما ظاهر زندگی اش را می بینی، باطن زندگی اش واقعاً لذت می برد؟ خیلی از این هایی که امکانات زیادی به ظاهر در زندگی دارند، از طریق باطل به دست آوردند، هیچ لذتی از این زندگی نمی برند. آن اضطراب و نگرانی از دست دادن این هایی که به زحمت به دست آورده اند، باعث می شود هیچ وقت لذت نبرند. یک کسی که شاید هیچ کدام از آن امکانات را ندارد از زندگی خیلی بیشتر از این ها لذت می برد. باطن گناه تلخ است، ممکن است ظاهرش شیرین باشد در حالی که باطن عبادت شیرین است، ولو ممکن است ظاهرش تلخ باشد. ما روزه می گیریم، گرسنگی، تشنگی، به ظاهر تلخ است؛ ولی وقتی روز عید فطر می شود ان شاء الله و ما این روز را انشاء الله درک می کنیم، یک حال خوشی خواهیم داشت روز عید فطر. احساس اینکه ما در برابر خداوند توانستیم کمی به وظیفه عمل کنیم، یک آرامشی در ما ایجاد می کند، یک لذتی، یک بهجتی، یک سروری؛ از آن طرف آن هایی که در این ماه بی اعتنایی کردند نعوذبالله روزه خواری کردند بدون مجوز، آن ها یک تیرگی، یک سنگینی احساس خواهند کرد؛ البته اگر هنوز چیزی از ایمان در دلشان باقی مانده باشد و اگر این مقدار هم نباشد، دیگر حسابشان پاک است معلوم است که خیلی وضعشان خراب است. مثل دو نفرکه یکی شب تا صبح عبادت می کند، بیدار است، یکی دیگر شب تا صبح مشغول فسق و فجور است. این هم مثل او بیدار است؛ اما صبح آنکه عبادت کرده یک حال خوشی دارد، یک سبکی، یک لذتی، به هر جایی نگاه می کند، همه جا یک احساس آرامشی دارد و آنکه شب را به فسق و فجور گذرانده یا به گناه دیگری، به دزدی گذرانده، یک حالت سنگینی، حالت کدورت، حالت تلخی در کامش خواهد بود. دنیا   است و البته روز آخرت باطن این دنیا پیدا می شود، آن هایی هم که این دنیا نمی توانستند تلخی اش را بفهمند، آنجا تلخی اش را می فهمند، این مَّاء صَدِيدٍ، این آب متعفن همین امروز هم در کامشان است؛ امامتوجه نمی شوند، پرده که کنار رفت، «فبصرک الیوم حدید»،[20] آن موقع چشمشان که توانست پشت پرده را ببیند، آنجا است که متوجه می شوند که تا حالا داشتند چه چیز مشمئز کننده ای را می خوردند، لاَ يَكَادُ يُسِيغُهُ، آن وقت دیگر برایشان گوارا نیست و نمی توانند او را فرو بدهند، يَأْتِيهِ الْمَوْتُ مِن كُلِّ مَكَانٍ، از هر طرف مرگ به سمتشان می آید، اما با این همه نمی میرند. ان شاء الله ما از این گرفتاری ها در امان باشیم، به ما وعده دادند ـ البته مغرور نشویم ـ که شیعه محمد و آل محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ ان شاء الله در امانند. البته به این معنا نیست که گرفتاری ندارند، خدایی نکرده اگر ما گناه کنیم، غفلت کنیم، گرفتاری داریم. واقعاً سزاوار نیست ما که توفیق پیدا کردیم به دامن اهل بیت ـ علیهم السلام ـ آمدیم، کاری کنیم که اولاً اهل بیت ـ علیهم السلام ـ از ما برنجند؛ چون این ها شرمنده می شوند پیش خدا وقتی می بینند یک شیعه ای یک کار زشتی می کند. بله، ما قائلیم به اینکه آن ها شفاعت می کنند، ما معتقدیم به شفاعت؛ البته شفاعت برای هر گناهی نیست. یک کسی یک کار اشتباهی کرده و شما می خواهی شفاعتش کنی، می خواهی بروی پیش آن بزرگی که می خواهد این را مجازات کند و بگویی از مجازات این بگذر. برای شما سخت است، برای اهل بیت ـ علیهم السلام ـ اینکه ببینند شیعه شان گناه کرده و گرفتاری درست کرده بله آن ها شفاعت می کنند به کرمشان ان شاء الله؛ ولی همین که بخواهند شفاعت کنند هم سخت است و اذیت می شوند. ما که اهل بیت را دوست داریم، محبت اهل بیت ـ علیهم السلام ـ در دل ما است، افتخار ما است که شیعه اهل بیت ـ علیهم السلام ـ هستیم و ان شاء الله با همین افتخار آن دنیا ان شاء الله نهایتاً به سربلندی خواهیم رسید، سعی کنیم کاری نکنیم دل امام زمان ـ عج الله تعالی فرجه ـ و دل اهل بیت ـ عج الله تعالی فرجه ـ از ما برنجد. این روزها، روزهایی است که روز خدا است، روز مهمانی خدا است، روز توجه به اولیاء خدا است، ایامِ توجه بیشتر به اهل بیت ـ علیهم السلام ـ  است. یک کمی سعی کنیم  اگر کاری کردیم که بین ما و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ کدورتی است از آن ها تقاضا کنیم که خودشان لطف کنند برای ما دعا کنند و دعا می کنند ان شاء الله. ان شاء الله که خداوند از سر تقصیرات ما بگذرد.

السلام علیکم یا اهل بیت النبوة و رحمة الله و برکاته

خدایا خداوندا تو را به محمد و آل محمد قسمت می دهیم ما را آنی در دنیا و آخرت از محمد و آل محمد جدا نفرما.

به همۀ ما توفیق آشنایی بیشتر با قرآن و عترت کرامت بفرما.

قلب و دل ما به معارف نورانی قرآن و عترت منور بفرما.

صدق و صفا در ما بیشتر بگردان.

جور و جفا از میان ما بردار.

خدایا خداوندا عاقبت همۀ ما را ختم به خیر بگردان.

قلم عفو بر جرایم اعمال ما بکش.

خدایا خداوندا به همۀ ما توفیق بندگی و اطاعت بیش از پیش کرامت بفرما.

لذت عبادت را در کام ما بیشتر بگردان.

خدیا خداوندا قلب و دل امام زمان از ما راضی و خشنود بگردان.

ما را مشمول دعاهای خاص آن حضرت بگردان.

چشم ما به جمال نورانی اش منور بفرما.

فرجش نزدیک تر بگردان.

خدایا ما را در مقابل انبیاء، شهدا، صلحا، امام زمان سربلند بگردان.

خدایا گذشتگان ما، علمای گذشته ما، مراجع گذشته ما، امام راحل، مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی، با انبیاء و اولیاء محشور بگردان.

خدایا خداوندا به همۀ ما توفیق خدمت به اسلام و مسلمین کرامت بفرما.

دشمنان اسلام نابود بگردان.

خدایا خداوندا کِید کائدین به خودشان بازگردان.

ما را از شر دشمنان محفوظ بدار.

خدایا خداوندا مریض های ما، جانبازان ما شفای عاجل کرامت بفرما.

خدایا حاجات ما برآورده به خیر بگردان.

آنچه خواستیم و آنچه نخواستیم و خیر ما در آن بود به بهترین وجه برای ما تقدیر بگردان.

بر محمد و آل محمد صلوات[21]

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

لینک مرتبط:

فایل صوتی

 


[1]. إبراهیم، 13.

[2]همان، 12.

[3]. همان.

[4]. همان، 11.

[5]. همان، 13.

[6]. همان.

[7]. همان، 14

[8]. همان.

[9].إبراهیم، 15.

[10]. غافر، 60.

[11]. النجم، 9.

[12]. إبراهیم، 15.

[13]. همان، 16.

[14]. همان.

[15]. همان، 17.

[16]. همان.

[17]. همان.

[18]. همان.

[19].همان، 12.

[20]. ق، 22.

[21]. تفسیر قرآن آیت الله هادوی تهرانی در مسجد مدرسۀ آیت الله العظمی گلپایگانی، جلسه 12، 10/4/1394