«پسرك جوانم! بدان آنچه در بين سفارشات خود، بيش از همه به آن علاقه دارم و بر آن تأكيد مىكنم، سه چيز است: تقواى الهى، اكتفا بر وظايفى كه خدا برتو واجب كرده است و انتخاب مسيرى كه گذشتگان صالح خانوادهى تو برگزيدهاند(4)».
امام على فرزندش را به سه چيز سفارش مىكند و در ضمن اين سه، جستجوگرى جوان را روشن و شرايطش را بيان مىنمايد.
شكوفههاى بهارى
تقوا را معمولاً به ترس از خدا ترجمه مىكنند.
با اين ترجمه ما از خدا بايد بترسيم چانچه از يك امر هولناك مىهراسيم! در كودكى از يك سر دوگوش و لولو، در نوجوانى از گودزيلا و اكنون و در جوانى از خدا!! در حالىكه هرگز تقوا، چنين معنا نمىشود.
تقوا توجه دايمى به اين است كه در ديد و منظر خدا هستيم، تقوا، حال عاشقى است كه در نگرانى نگاه نگران معشوق خود به سر مىبرد.
خدا زيباترين و دوست داشتنىترين معشوق و محبوب و معبود هستى است و عاشق، هميشه و هميشه، خود را در زير سنگينى نگاه او حس مىكند.
نگاهى كه نه تنها رفتار ظاهرى او را فرا مىگيرد كه فكر و دل و انديشه و دلواپسىهاى او را نيز در مىنوردد.
با اين حال و اين دريافت است كه اگر خلاف خواستهى معشوق عمل كرده باشد، برخود مىلرزد و اگر به آنچه معشوق از او خواسته، مو به مو عمل كرده باشد، باز خود را نيازمند، عاجز و زار او مىبيند.
با اين ترجمه است كه دورى ازگناه و اطاعت از خدا، مصداقهاى تقوا قرار مىگيرد، گرچه تقوا مفهومى وسيعتر و والاتر از اين موارد است.
واژگان آغازين على
امام على دومين خواستهى مورد علاقهى خود از جوان و فرزندش را عمل به واجبات و دورى از محرمات عنوان مىكند.
او به جوانان مىگويد كه به بهانهى جستجوگرى، دست از وظايف آسمانى خويش نكشند و به پدران مىآموزد كه سفارش به انجام واجب و ترك حرام را به فرزندان، سرلوحهى برنامههاى خويش قرار دهند.
انجام واجبات و ترك محرمات كليد ورود به خانهى معشوق و مسير عشقبازى و راه بندگى است.
بدون اين دو نمىتوان به آسمان عشق خدا وارد شد و نمىتوان مقامات معنوى را يافت.
امام على اولين شرط و لازمترين شرط را التزام به اين دو مهم مىداند و سفارش مىكند: كه اگر اين دو حاصل شد مسير، هموار و بقيهى امور براى جوان مهياست و بدون اين دو، عمل به همهى مستحبات و دورى از تمامى مكروهات بدون اثر خواهد بود.
و چنين است كه وقتى از عارفان طريق محبوب و سالكان راه معشوق سئوال مىشود: چگونه مىتوان دل را نورانى كرد و زنگارهايش را زدود؟ جواب مىدهند: واجب را عمل كن، حرام را رها كن! در كتابهاى اهل معرفت و سلوك نيز باز اول قدم، همين دو نكته است: عمل به واجب، دورى از حرام.
و على كه خود مراد و راهبر همهى عاشقان و شيفتگان معشوق حقيقى و محبوب جاودانى است، پيش از همه بر اين مهم تأكيد و سفارش مىكند.
1. تقوا
سومين سفارش دوست داشتنى على - كه آغاز بحث اين كتاب نيز هست - اين است كه فرزندان، گذشتگانشان را مرور كنند و مسير صالحان و آنان كه به اوج انسانى خويش دست يافتهاند، برگزينند.
امام براى اين مهم در ادامهى نوشتار خويش، دليلى ذكر مىكند: »آنها همانطور كه تو به فكر خودت هستى، به فكر خودشان و در جستجو بودهاند.
آنها همانگونه كه تو مىانديشى، انديشيدهاند و نهايت اين انديشه و اين فكرها به آنجا رسيده كه فهميدند آنچه را شناخت پيدا كردند، بگيرند و آنچه را به آن مكلف نشدند، رها كنند(5)».
گذشتگان تو، انديشيدهاند، فكر كردهاند، جستجو نمودهاند تا راهشان را يافتهاند، زحمتى را كه تو مىخواهى تحمل كنى، آنها تحمل كردهاند تا بهترين را بيابند.
پس تو به راه آنان برو و همين مسير را ادامه بده و سپس ادامه مىدهد: »اگر نفس تو از پذيرش روش گذشتگان موفق خود، سرباز مىزند و آنچه آنان يافتهاند، نمىپسندد، پس جستجوى خويش را براى فهم و علم قرار بده، نه براى غرق شدن در شبهات و چنگ زدن به دشمنىها(6)».
2. اكتفا بر وظايف واجب
امام على روح جستجوگر جوان را مىشناسد و مىداند كه اكثراً علاقهاى به ادامهى آنچه ديگران كردهاند و راهى كه ديگران رفتهاند، ندارد.
از اين رو، اين سرباز زدن را نه منع مىكند و نه سرزنش: اگر دلت به پيروى از پيشينيان راضى نمىشود و خودت مىخواهى وارد عمل شوى و راه را تجربه كنى، بسيارخوب، شروع كن.
اگر مسير گذشتگان و زحماتى كه آنان متحمل شدهاند، برايت ناكافى است و تو را بى نياز نمىنمايد، چه عيبى دارد؟ حركت كن، جستجوكن، جستجوگر باش.
على، خوب روحيهى جوان را دريافته است و از اين رو هرگز نمىگويد: اين كار غلط است و فقط آنچه آنان گفتهاند و كردهاند، بايد عمل كنى، هرگز.
امام مىفرمايد، اگر مىخواهى خودت تجربه كنى بپاخيز و كمر همت ببند و پاى در راه گذار، اما... با دو شرط: 1.
در جستجو فهميدن را اصل قرار بده، 2.
دست نيازمندت را به سوى خداى بى نيازت برافراز.
3. انتخاب مسير گذشتگان صالح
شرط اول اين است كه تلاش و جستجوى تو در مسير فهميدن و فرا گرفتن باشد.
از عمق جان بخواهى كه بفهمى و يادبگيرى، واقعاً در جستجوى حقيقت و حق باشى، نه اينكه در شبهه فرو روى و به دشمنى چنگ زنى....
گويا على اين جملات را ويژهى جوانان امروز فرموده باشد.
امروز همه مىگويند: جوان، جستجوگر است.
همه تأكيد مىكنند: جوان، خود بايد بيانديشد، خود بايد بيابد، خود بايد باور داشته باشد و... اما آنچه به نام جستجوگرى و جويايى حقيقت عرضه مىشود، بيش از آنكه در مسير فهميدن و دانستن باشد، چسبيدن به دشمنىها و فرورفتن در شبهههاست.
پرسش براى پرسش، جستجو براى جستجو، و نه پرسش براى پاسخ و جستجو براى يافتن و فهميدن! اگر جوان شك كند، بسيار خوب است اما شكى كه مقدمهى يقين باشد.
اگر شك كرد و در شك خود باقى ماند و در آن گرفتار شد، آيا باز هم خوب است يا اين شك، جهالت است و ضلالت؟! بايد ببينيم كه سئوال و پرسشى را كه مطرح مىكنيم در مسير فهميدن و دانستن است، جستجويى كه مىكنيم در مقام حق جويى و دستيابى به حقيقت است يا صرفاً سئوال مىكنيم تا شبههاى را بگسترانيم، خودِ سئوال را در ذهنها راسخ نماييم و دشمنىها را افزايش دهيم؟! امروز جو سياسى كشور و كشمكشهاى شاخههاى مختلف سياسى، همهى مسايل را تحت الشعاع خود قرار داده و حبّ و بغضهاى گروهى - آنچه امام على آنرا به چنگ زدن در دشمنىها تعبير مىكند - بر همه چيز سايه افكنده است.
جوان گاه گرفتار اين دشمنىهاى ناخواسته شده، و پيش از آنكه در پى يافتن حق باشد و در خود مطلب شنيده شده، بيانديشد، به اين مىنگرد كه گويندهاش كيست؟ اگر كسى بود كه دوست مىانگاشت، بدون فكر آن را مىپذيرد و اگر گوينده را دشمن بينگارد، بدون تأمل آن را رد مىكند.
در ذهن جوان ما چنين نشسته است كه ذات پرسشگرى ارزش است، ذات سئوال كردن لازم است و ذات نپذيرفتن، قابل ستايش... هر چند هدف از اين سئوال، فهميدن و هدف پرسشگر، رسيدن به حق نباشد.
به همين دليل است كه ما امروز با گسترش شبهات مواجهيم.
بسيارى از كسانى كه مىپرسند نمىخواهند بدانند.
مىپرسند تا شبههى خود را گستردهتر كنند.
سئوال مىكنند تا سئوال را در ذهن جامعه بنشانند.
از اين روى اگر در مسير جواب قرار بگيرند، به آن گوش نمىدهند و به تكرار سئوالشان مىپردازند.
و به تعبير قرآن گويا درگوششان پردهاى است يا انگشت در گوششان فرو بردهاند.
متأسفانه اين فضا كه اكنون بر ما حاكم شده، فضايى است كه در سدههاى گذشته در غرب پيدا شده و امروز به ما رسيده است.
در اين فضا، انكار همهى معيارها و پرسش از تمامى ارزشها خود، ارزش محسوب شده و معيار و عيار تفكر و انديشه به شمار مىرود، امام اين روحيه را نهى مىكند و شرط اول جستجوگرى را فهميدن و دانستن، معرفى مىنمايد: اگر جستجو مىكنى، سئوال مىكنى، اعتراض مىكنى و... همه براى فهميدن باشد، همه براى يافتن باشد، نه گرفتار شدن در شبهه و خود سئوال، براى يادگرفتن باشد، براى دانستن باشد و نه براى دوستىها و دشمنىهاى بى اساس.