خطا
  • XML Parsing Error at 9:12. Error 76: Mismatched tag

تفسیر قرآن، جلسۀ دوم: حروف مقطعه تأکیدی بر اعجاز زبانی قرآن

دوشنبه, 01 تیر 1394 ساعت 11:10
منتشرشده در دیدگاه ها

بسم الله الرحمن الرحیم

در بحث گذشته اشاره کردیم قرآن نعمتی است که در کنار ما است، در این ماه مبارک، شهر رمضان، الذی انزل فیه القرآن گاهی از این نعمت آن طور که باید، بهره نمی بریم. در کنار این نعمتیم و چندان توجه به آن نمی کنیم؛ البته انسان به خیلی از نعمت هایی که در کنارش است، کم  توجه می کند. یکی از نعمت های بزرگی که در این شهر ما در جوار آن قرار داریم و بعضی از ما کم توجه می کنیم، مرقد مطهر فاطمه معصومه ـ سلام الله علیها ـ است که مرکز نور است، مرکز معنویت و هدایت است و باید بیشتر با این مرکز، با این قطب نور در این شهرِ آشیانه آل محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ ارتباط برقرار کنیم، إن شاء الله. اشاره کردیم که این قرآن دو ویژگی دارد که مربوط به خاتمیت نبی خاتم ـ صلی الله علیه و آله ـ است. اول اینکه این قرآن مصون از تحریف است، نه کلمه ای به آن افزوده شده، نه کلمه ای از آن کاسته شده. بنابراین وقتی ما این قرآن را دست می گیریم، کلمات این قرآن را می خوانیم، توجه داشته باشیم که تمام کلمات و عبارات و آیات و ترکیب آیات و شکل گیری سوره ها با هدایت وحیانی بوده و هیچ چیزی در آن تغییر نکرده و هیچ انسانی در این کتاب دست نبرده و همیشه مرز قرآن از سایر منابع محفوظ باقی ماند است ما روایاتی داریم که در آن ها خودِ حضرت یا ائمه ـ علیهم السلام ـ از قول حضرت مطلبی را از خداوند ـ تبارک و تعالی ـ نقل می کنند. ما به این روایات، روایات قدسی می گوییم. روایات قدسی مفادشان وحیانی است اگر صادر شده باشند؛ ولی عباراتشان، عبارات خودِ حضرت یا ائمه ـ علیهم السلام ـ است و هیچ گاه در هیچ قرآنی، در هیچ زمانی روایات قدسی وارد محدوده قرآن نشده است. قرآن همواره مرزش از سایر منابع و کلمات، حتی روایات قدسی حفظ شده است. نکته دوم جامعیت قرآن بود که عرض کردیم قرآن همۀ آنچه را که قرار است از طریق وحی برای ما بیان شود، در بر دارد. همۀ آن حقیقتی که باید از طریق انبیاء ـ علیهم السلام ـ به بشر می رسید، در قرآن آمده است و سر خاتمیت هم همین است که وقتی دینی آمد که منبع اصلی آن مصون از تحریف بود و شامل همۀ آنچه که باید به انسان وحی می شد، بود، مجالی برای پیامبری بعد از آن دین نیست و این است معنای خاتمیت از نظر ما.

در روایات مختلف بر کمیت قرائت قرآن تأکید شده است به این معنا که انسان، هر چه بیشتر در ماه مبارک رمضان قرآن بخواند ، بلکه هر چه بیشتر قرآن بخواند، حتی روزی یک جزء، در نقل هست که برخی از ائمه ـ علیهم السلام ـ سه روز یکبار قرآن را ختم می کردند؛ اما باید توجه داشته باشیم که آنچه که در منابع دینی ما مهم تر از کمیت است، کیفیت است. آیات مختلفی در قرآن به این مضمون اشاره کرده است: «لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»[1] که در روایت دارد نه اکثر عَمَلًا، بلکه أحسن عَمَلًا،[2] یعنی کدام یک از شما بهتر عمل می کنید، نه بیشتر عمل می کنید. اینکه من چند رکعت نماز می خوانم، مهم است؛ اما اینکه چطور می خوانم مهم تر است. دو رکعت نمازی که با توجه کامل باشد،[3] از اینکه بیست رکعت نماز بخوانم و اصلاً متوجه نشوم با چه کسی صحبت می کنم، چه می گویم، به مراتب ارزشمندتر است. بنابراین در ارتباط با قرآن، درست است کمیت مهم است و باید تلاش کنیم هر چه بیشتر با قرآن مأنوس باشیم، مهم تر از آن کیفیت است. اینکه ما یک سوره از قرآن را بخوانیم و بفهمیم و سعی کنیم در حد توان خودمان به عمق معنای آن برسیم، به مراتب مهم تر است تا ما یک جزء قرآن یا یک ختم قرآن بخوانیم و حتی به معانی ظاهری اش هم خیلی توجه نکنیم. من یک نکته ای عرض کنم و بعد وارد شوم در سورۀ مبارک ابراهیم ـ علیه السلام ـ که إن شاء الله محور بحث ما در این روزها خواهد بود.

یکی از دوستان که من نمی خواهم وارد خصوصیات زندگی ایشان شوم ، متأخراً متدین شد، ایشان مقیم فرانسه بود و پنج یا شش زبان بلد بود؛ اما در آن زبان ها عربی نبود؛ چون عربی بلد نبود فقط ترجمه قرآن می خواند؛ ولی چون این ترجمه را با توجه می خواند یکی دو بار که قرآن خوانده بود، آنچنان بر قرآن مسلط شده بود که هر وقت صحبتی می شد با اینکه اهل علم نبود، دانشگاهی بود و رشته اش هم هیچ ربطی به مباحث دینی نداشت، می گفت اینجا یک آیه ای داریم!، می رفت و قرآنش را که در آن علامت زده بود، ورق می زد، عربی اش را بلد نبود؛ اما از روی ترجمه اش می خواند و آن آیه را پیدا می کرد. این آدم با همین دقت در قرآنآن قدر  در قرآنمسلط شده بود که در فرانسه با کشیش های مسیحی مناظره می کرد؛ چون انجیل را هم خوانده بود و بر انجیل مسلط بود. بعضی از ما عربی بلدیم، خودمان مدرس زبان عربی هستیم، متخصصیم، ولی قرآن را اینطوری کمتر می خوانیم.  و آن کشیش ها از پس ایشان بر نمی آمدند. بنابراین توجه کنیم کیفیت ارتباط ما با قرآن از کمیت ارتباط ما با قرآن مهم تر است.

سورۀ مبارک ابراهیم ـ علیهم السلام ـ در ترتیب قرآن سورۀ چهاردهم است و همان طور که در جلسۀ قبل عرض کردم و امروز هم اشاره کردم در تاریخ جمع قرآن بحث های مختلفی است؛ اما حاصل این بحث ها از نظر ما که سال ها پیش،  در بعضی کتاب ها هم ثبت کردیماین است که ترتیب قرآن هم با نظارت وحی صورت گرفته است. اینکه کدام سوره در کجای قرآن قبل از چه سوره ای و بعد از چه سوره ای قرار بگیرد، همه با هدایت الهی بوده و آن نسخه ای از قرآن که امروز در اختیار ما است، همه با هدایت خدا است. بنابراین اینکه سوره ابراهیم ـ علیهم السلام ـ که در این جایگاه قرار گرفته، این هم با هدایت وحیانی است؛ اما این سوره سوره ای مکی است؛ یعنی آیات این سوره در مکه نازل شده؛ البته به جز دو آیۀ  28 و 29 این سوره که برخی مثل قتاده گفته اند که این دو در مدینه نازل شده است. مابقی آیات این سوره و بنا به قول بسیاری همۀ آیات این سوره در مکه نازل شده است.

اولین آیه این سوره مثل همه سوره ها بسم الله الرحمن الرحیم است؛ البته مستحضرید که در بسم الله سورۀ حمد، همۀ فرق، مذاهب، مفسران، اتفاق نظر دارند که جزء قرآن است و آیه ای از قرآن است و در واقع آیه ای از سوره حمد است. اما در مورد بسم الله سایر سوره ها دو نظر وجود دارد. قراء مدینهو عده ای از علمای اهل سنت و قلیلی از علمای شیعه قائل اند که بسم الله الرحمن الرحیم در غیر سورۀ حمد آیه نیست؛ اما قراء مکه و برخی از علمای اهل سنت و برخی از صحابه مثل ابن عباس و بسیاری از علمای شیعه که تقریباً اتفاق نظر است، معتقدند بسم الله الرحمن الرحیم جزء سوره محسوب می شود. بنابراین بسم الله بنابر این نظر که ما هم به آن اعتقاد داریم بخشی از سوره  است. یکی از آیاتی است که در سوره باید به آن توجه شود.

همۀ آنچه که در قرآن هست به تعبیری در بسم الله است و به تعبیری در آن باء بسم الله است و به تعبیری در آن نقطه زیر باء است که در تعبیر برخی روایات وارد شده است که علی بن ابیطالب ـ علیهم السلام ـ فرمود من آن نقطۀ زیر باء هستم؛ یعنی همۀ حقیقت قرآن در من جمع است؛ اما ما نمی خواهیم الآن در این جهت وارد بحث بسم الله شویم که بحث بسیار مفصلی می تواند باشد. فقط ما در مورد بسم الله به دو نکته اشاره می کنیم و از این آیه می گذریم. یک نکته در مورد همین کلمۀ بسم الله است که این اسم که در اینجا آمده، به تعبیر فارسی به نام خدا، به نام الله، این اسم یعنی چی؟ مقصود از این اسم چیست؟ مرحوم علامه طباطبایی  ـ رضوان الله علیه ـ  در اینجا به بحثی را اشاره می کنند که برخی از اهل معرفت مطرح کردند که اسم که در لغت و در عرف به معنای لفظی است که دلالت بر معنایی می کند؛ یعنی ما یک نام برای کسی یا چیزی می گذاریم که وقتی این نام را می بریم، آن شخص به ذهن ما می آید یا آن چیز به ذهن ما می آید. این مفهوم لغوی اسم یا مفهوم عرفی اسم است. بعد ایشان اشاره می کنند که آن حقیقی که این اسم آن را حکایت می کند، به آن هم برخی اسم گفتند که در واقع یک امر واقعی خواهد بود، دیگر یک لفظ نخواهد بود؛ اما خودشان اشاره می کنند که این اسم که در این آیه ظاهراً همین معنای لغوی و عرفی است؛ یعنی نام در فارسی، حالا آن حقیقتی که این نام حکایت از او دارد یا بسم الله حکایت از او دارد، آن چیز دیگری است. من برای اینکه این یک مقدار تقریب  به ذهنشود، یک نکته ای را اینجا اشاره کنم و علت اینکه من به این نکته اشاره می کنم را هم خواهم گفت. آن نکته این است که اگر ما به برخی آیین های دیگر، ادیان دیگر هم نگاه کنیم، مشابه این تعبیر را در آنجا می بینیم؛ مثلاً در مسیحیت ما این تعبیر را داریم؛ البته بر اساس عقاید مسیحی، بر اساس همان نگرش تثلیث و سه گانه مسیحی. در انجیل متی، آیۀ 28 این تعبیر وارد شده و بعد در موارد مختلف هم هست و این آیه امروز در آیین کلیسایی به عنوان یک دعا مطرح است. عبارتی به این مضمون دارد: به نام پدر، پسر و روح القدس؛ البته همچنان که قبلاً اشاره کردم مسیحیان معتقدند که عیسی ـ علیه السلام ـ خودِ خدا است که کالبد بشری پیدا کرده بر زمین آمده است. بعد مسیحیان یک تصویر سه گانه دارند و به اصطلاح اقانیم ثلاثه، اقنوم های سه گان گفته می شود. معتقدند خدای در آسمان، پدر و خدای در زمین، پسر است و رابط بین این زمین و آسمان روح القدس است و یک مثلثی است که من نمودارش را اینجا نشان دادم، این ها مدعی هستند که پدر خدا است، پسر خدا است، روح القدس  هم خدا است؛ اما هیچ یک از این ها همدیگر نیستند. پسر، پدر نیست؛ پسر، روح القدس نیست؛ پدر، روح القدس نیست. این تصویری است که مسیحیان دارند. آن هاخاتمیت را هم مخالف تفسیری که ما گفتیم، تفسیر می کنند. ما گفتیم نبی اعظم ـ صلی الله علیه و آله ـ نبی خاتم اند، دینشان دین خاتم است، چرا؟ چون مصون از تحریف است و جامع است؛ اما آن ها می گویند مسیحیت دین خاتم است، نه به این تفسیر. می گویند قبل از مسیح خداوند ـ تبارک و تعالی ـ رسولانی داشت، انبیاء داشت، و همۀ آن ها را که قبل از مسیح اند،  به عنوان نبی یاد می کنند و می گویند این ها نبی بودند، فرستادگان خدا بودند؛ اما وقتی خدا دید با فرستادگانش نمی تواند مردم را هدایت کند، خودش لباس بشری پوشید و آمد به زمین. می گویند عیسی خودِ خدا است که لباس بشری پوشیده و آمده روی زمین بین مردم تا با مردم انس پیدا کند و البته آن ها یک داستانی هم دارند که مدعی اند آدم  ـ علیه السلام ـ گناهی که کرد که باعث شد از بهشت رانده شود این گناه بر پیشانی آدم ها بنی آدم این ماند و به آن گناه نخستین می گویند. مدعی هستند راهی برای پاک کردن این گناه نبود جز اینکه خدا خودش بیاید به زمین و زجر بکشد بر روی زمین و آن ها رنج های عیسی ـ علیه السلام ـ را بر همین اساس تفسیر می کنند و می گویند اوج رنج خدا بر روی زمین که دیگر باعث شد گناه نخستین انسان ها پاک شود داستان مصلوب شدن عیسی ـ علیه السلام ـ بود. به همین دلیل در آیین کلیسایی شما می بینید صلیب امر مقدسی است با اینکه صلیب از نظر مسیحیان وسیله ای است که با او عیسی کشته شده است، آن ها معتقدند که عیسی ـ علیه السلام ـ کشته شده است و ابزار اعدامش صلیب بوده است. آن ها این صلیب را مقدس می دانند و دیدید در گردنشان می اندازند. متأسفانه بعضی از این مسلمان ها را حتی در خودِ ایران ما می بینیم جلوی ماشینش صلیب آویزان کرده است و بعضی هایشان هم حتی در گردنشان هم می اندازند و بعضی هایشان هم در لباس هایشان هست. این سؤال هست که وسیله ای که یک پیامبر با او کشته شده چه قداستی دارد؟ چرا مسیحیان این را مقدس می دانند؟ نکته اش این است، این ها می گویند آخرین رنجی که عیسی ـ علیه السلام ـ  متحمل شد تا با آن بتواند گناه نخستین آدم ـ علیه السلام ـ را پاک کند، همین مصلوب شدنش بود. بنابراین صلیب مقدس است؛چون وسیله ای است که نهایتاً ما را پاک کرده است. متأسفانه و متأسفانه و متأسفانه ما می شنویم که در کشور ما، کشور اهل بیت ـ علیهم السلام ـ که این همه تریبون های اسلامی در اختیار ما است، این همه رادیوها، تلویزیون ها، امکانات ارتباطی، امکان ارتباط با علما، مراجع و حوزه به اشکال مختلف وجود دارد، متأسفانه برخی از جوانان ما تحت تأثیر تبلیغات کلیسایی قرار می گیرند و در بعضی از شهرستان ها شنیده می شود که عده ای از جوان ها مسیحی می شوند، کلیساهای خانگی تشکیل می شود. واقعاً اگر یک کمی مسیحیت را کسی بشناسد، آن چنان عقایدی در مسیحیت وجود دارد که به تعبیر بعضی از علمای مسیحی برای هیچ عقل سالمی قابل قبول نیست. به همین دلیل یک عده از مسیحیان مثل آکوئیناس در تاریخ مسیحی، که یک قدیس است در نظر  آن ها تلاش کرد با فلسفه ای که از اسلام و از ابن سینا گرفته بود، مفاهیم مسیحی را یک کمی معقول کند و البته بعدی ها گفتند این قابل قبول نیست. به دلیل همین ناتوانی در معقول سازی اعتقادات، فرقه ای در مسیحیت داریم، فرقه مهمی به نام فیدئیست ها یا ایمان گرایان که کیرکگور یک فیلسوف اروپایی است سر سلسلۀ این جماعت است. این ها می گویند اصلاً ایمان با علم و عقل سازگار نیست، آنجایی ایمان هست که علم و عقل نباشد. هر جا علم و عقل آمد ایمان می رود. حالا شما این را ببینید و اسلام را ببینید که تأکید دارد بر علم، تأکید دارد بر عقل، تأکید دارد بر تدبر، و اصرار دارد که کسی که بهتر بداند، بیشتر بداند، بهتر فکر کند، بیشتر فکر کند، ایمان قوی تری می تواند داشته باشد. زمینۀ ایمان برای او فراهم تر است؛ یعنی اسلامی که اصلاً بر اساس علم و معرفت شکل گرفته تا مسیحیتی که اساسش قابل دفاع عقلانی نیست، از جمله این داستان تثلیث که این ها مدعی اند و بر آن خیلی اصرار دارند و این یکی از اصول دین مسیحی است که هر کس منکر او باشد دیگر مسیحی نمی تواند باشد، اساسش این است که خدا خودش لباس بشری پوشید، آمد به زمین زجر بکشد تا گناه نخستین آدم را که در بهشت انجام داد و باعث رانده شدن شده بود، پاک کند. این مفاهیم کجا و آن مفاهیم نورانی اسلام که به برکت وجود مبارک نبی خاتم ـ صلی الله علیه و آله ـ  و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ به ما رسیده است کجا.

اما بسم الله که این هم خودش نعمتی است برای ما. به ما این همه گفتند هر کاری، هر چیزی را با بسم الله آغاز کنید. درست است این در آیین مسیحی آمده تحت به نام پدر، پسر، روح القدس، آمده؛ ولی آن ها به این عادت ندارند. حتی کشیش های آن ها، وقتی سخنرانی می کنند بسم الله نمی گویند یا چیز مشابه آن، به نام خدا، یا به نام پدر، پسر، روح القدس نمی گویند. احیاناً این مضمون به عنوان یک دعا خوانده می شود و وقتی هم گفته می شود آخرش آمین می گویند؛ یعنی این را دعا می دانند.

اما در اسلام به ما یاد دادند، تأکید کردند که هر کاری با بسم الله، هر کاری رنگ خدا پیدا کند، هر چه می خواهی انجام بدهی بسم الله بگو و این یک مفهوم بسیار عمیق است که تمام زندگی ما، هر کار مادی ما، مادی ترین کار ما، خوردن، خوابیدن، هر کار مادی از آن تصور کنی با بسم الله رنگ الهی و معنوی پیدا می کند. این قدر تأکید است که می خواهی شروع کنی به خوردن بسم الله، هر کاری می خواهی انجام بدهی بسم الله تا همه زندگی معنوی بشود. این تصورات ما با تصوراتی که مثلاً مسیحیت ارائه می کند، بسیار متفاوت است. مسیحیت که دنیا را جدا از آخرت می داند. برای رسیدن به آخرت می گوید باید از دنیا ببری و کنار بروی، یعنی همان رهبانیت که این همه در مسیحیت بر آن تأکید شده است؛ اما اسلام می خواهد در همه اعمال ما معنویت را بیاورد و این بسم الله به همان تعبیری که آن شاعر کلید گنج است واقعاً[4] و این کلید در اختیار ما مسلمان ها قرار گرفته و ما این کلید را به کار بگیریم و بسم الله که می گوییم با اعتنا و توجه بگوییم ت آن عملی که انجام می دهیم إن شاء الله معنویت و نورانیت پیدا کند.

همۀ سوره های قرآن با بسم الله شروع شده و من دوباره در این مورد هم تحقیق کردم، در حد اطلاع من، هیچ نسخه ای از قرآن نداریم که سوره ای از آن بدون بسم الله باشدتا مثلاً بر اساس تصور قراء مدینه، گفته شود که بسم الله جزء سوره نیست و بسم الله در ابتدای سوره نیاید. هر چه از قرآن هست، هر چه قدیمی، قدیمی ترین قرآن هایی که فعلاً در اختیار ما است، همه با بسم الله آغاز شده، از جمله این سوره مبارکه؛ البته این صفحات مختلف قرآن دانشگاه توبینگن که جدیداً در چند ماه گذشته پیدا شده را نتوانستم هنوز ببینم، در دسترس من نبود، در اینترنت مقداری جستجو کردم.

اما اولین کلمه ای که در این سوره مبارکه بعد از بسم الله آمده است، «الر»[5] است. حروف مقطعه. این حروف مقطعه که در 29 سوره از سوره های قرآن آمده است، محل بحث علما و مفسرین بوده است که چه سری در این حروف هست؛ البته این الر در پنج سورۀ قرآن آمده است. مرحوم علامه طباطبایی از قول طبرسی در مجمع البیان 11 قول در تفسیر حروف مقطعه ذکر می کند. اقوالی که بعضی از آن ها تا یک حدی به اصطلاح ممکن است قابل قبول باشد؛ ولی بعضی از آن ها قبولش یک مقداری سخت است؛ هرچند به تعبیر علامه  ـ رضوان الله علیه ـ به عنوان یک احتمال می تواند مطرح باشد. از جمله اینکه گفتند این ها اسامی سوره هایی هستند که در ابتدای آن آمده اند یا مجموع این حروف را کنار هم بگذاری، اسم قرآن است یا مجموع این حروف را کنار هم بگذاری، اسم اعظم خداوند ـ تبارک و تعالی ـ است یا اینکه این حروف مثلاً هر حرفش رمز است و اشاره به یک معنایی دارد؛ مثلاً فرض کنید الم معنایش این است که انا الله اعلم، که حالا بعضی ها اینجوری معنا کردند یا یک تفسیر خیلی غریبی این است که وقتی آیات قرآن نازل شد و نبی خاتم ـ صلی الله علیه و آله ـ این آیات را می خواستند بر مردم قرائت کنند، کفار برای اینکه مانع از قرائت حضرت شوند، سر و صدا می کردند، سوت می زدند، کف می زدندبعد خداوند ـ تبارک و تعالی ـ برای اینکه این ها ساکت شوند، این حروف مقطعه را فرستاد که وقتی این ها یک دفعه می شنیدند الر، سکوت می کردند تا ببینید این چیست، یعنی چی، اینکه معنا ندارد، سکوت می کردند و یک فرصتی پیدا می شد تا نبی خاتم ـ صلی الله علیه و آله ـ بتوانند آیه را برای مردم بخوانند.

علامه طباطبایی خودشان بعد از اینکه این معانی را می فرمایند یک معنایی را خودشان می فرمایند که این حروف رمزی است بین خداوند ـ تبارک و تعالی ـ و نبی خاتم ـ صلی الله علیه و آله ـ که ما از این رمز بی خبریم و نمی توانیم این رمز را درک کنیم. این فرمایش علامه (رض)  ـ رضوان الله علیه ـ به نظر نمی رسد که مقصود قرآن باشد؛ اما آنچه که به نظر می رسد درست باشد و خودِ علامه هم آن را به عنوان یکی از احتمالات از قول مرحوم طبرسی نقل می کند این است که این حروف مقطعه را خداوند ـ تبارک و تعالی ـ در بعضی از سوره ها کردند، در تمام این سوره ها بعد از این حروف مقطعه ما اشاره به خودِ قرآن را می بینیم. به تعابیر مختلف اشاره به خودِ قرآن آمده است، اینکه این ذکر است، اینکه این کتاب است، اینکه این کتاب حکیم است. محتمل این است که خداوند می خواهد این را بیان کند که من با همین حروف، با همین حروفی که شما با آن سخن می گویید، این معجزه الهی را آفریدم. در خیلی جاها مثلاً همین الر ها بعدش دارد «تلک آیات الکتاب الحکیم»،[6] «تلک آیات الکتاب المبین»،[7] «تلک آیات الکتاب و قرآن مبین»،[8] یا در این سورۀ ابراهیم دارد «الَر كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ».[9] می خواهم عرض کنم که به نظر من این احتمال لااقل ظاهر قرآن است؛ البته ما احتمالات دیگر را نفی نمی کنیم، به هر حال قرآن کتاب خدا است، عبارات، عبارات خدا است ومفاهیم می تواند تو در تو و پیچیده باشد؛ اما آن معنای ظاهری که قرآن دارد که «تبیان لکل شیء،» و  آن معنای ظاهری که «هدی للناس»، آن معنایی که مردم را هدایت می کند، مقصود ما است  البته ما در کتاب مبانی کلامی اجتهاد در برداشت از قرآن توضیح دادیم که آیات چقدر معانی مختلفی می تواند داشته باشند. ما فعلاً با آن معانی پنهان قرآن کاری نداریم که از آن تعبیر به باطن می شود که بنا بر برخی تعابیر قرآن هفتاد بطن دارد که این هفتاد هم دال بر محدود کردن و تحدید نیست، بلکه معنایش تعدد بطون قرآن است؛ البته برای تکمیل این احتمال عرض کنم که این حروف مقطعه مثل الر، الم، حم اصواتی است که ابزار صوتی بشر یعنی همین تارهای صوتی، نحوۀ زبان ما، نحوۀ دندان های ما، نحوۀ فک ما، تمام این ها در ایجاد این اصوات مؤثرند. این اصوات که کلمات از آن ها ساخته می شود و از  ترکیب آن کلمات، جمله ها و از آن ترکیب ان جملا این آیات از آنها شکل گرفته، توانایی بیانی بشر را می رساند، اینکه ما می توانیم صحبت کنیم. حیوانات دیگر یک اصواتی دارند که با آن ها پیام هایی را صادر می کنند، به همدیگر خبر می دهند که مثلاً خطری هست، غذایی هست؛ اما این سیستم انتقال که در الفاظ وجود دارد و ابزار پیچیده تولید این الفاظ فقط در ما انسان ها هست، این سیستم در واقع حکایت از یک توانایی فکری و عقلی دارد که ما با آن توانایی فکری و عقلی این ابزار را به کار می گیریم و همین باعث شد که از گذشته وقتی حکیمان ما خواستند انسان را تعریف کنند، بگویند:  حیوان ناطق. یا به تعبیر کتاب های قدیمی حی ناطق، یعنی انسان موجود جانداری است سخنگو.  کلمۀ حیوان و حی در تعبیر عربی یعنی جاندار. بعد گفتند این ناطق به اصطلاح منطقی فصل انسان است، خصوصیتی است که انسان را از سایر موجودات جدا می کند. این ناطق مقصود فقط همین نطق ظاهری، این سخن گفتن ظاهری نیست، بلکه آن نطق باطنی، آن توانایی است که امکان استفاده از این الفاظ و بهره برداری در فهم و ارتباط و انتقال معانی را برای ما فراهم می کند. ما این مطلب را در کتاب منطقمان، گنجینه خرد توضیح دادیم.

این ویژگی، یعنی ارتباط بین زبان و اندیشه، ویژگی ای بوده که از گذشته ها مورد توجه علمای ما بوده است. ابن سینا در منطق اشارات اشاره می کند، الفاظ با معانی به گونه ای به هم مرتبط می شوند که ما بعد از اینکه با یک زبان آشنا می شویم، وقتی فکر می کنیم در واقع با یک زبان فکر می کنیم. گویا به تعبیر ایشان داریم در درون خودمان نجوا می کنیم. الآن ما که فارسی زبانیم وقتی فکر می کنیم، فارسی فکر می کنیم. عرب زبان، عربی فکر می کند، انگلیسی زبان، انگلیسی فکر می کند، با اینکه فکر، انگلیسی و عربی و فارسی ندارد، فکر که زبان ندارد؛ اما همین فکر در ذهن ما با زبان مرتبط شده است.

با این توضیح حروف مقطعه قرآن اشاره است به این نکته که ما با همین حروف که یک ویژگی است در شمای بشر، شمایی که مخاطب این کتاب هستید و با این ویژگی شما از بقیه موجودات و از بقیه حیوانات ممتاز شدید، ما با همین حروف برای شما کتابی فرستادیم. کتابی که به تعبیر این آیات ابتدایی سورۀ ابراهیم أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ، یعنی الی النبی ـ صلی الله علیه و آله ـ ، کتاب هدایت است، معجزه ای است جاوید و ماندگار. در همیشه تاریخ معجزه است، هر روز، هر چه علم ما اضافه می شود، اگر به قرآن مراجعه کنیم، اعجاز قرآن را می بینیم. یکی از پزشکان متخصص ما سال ها پیش در عمره، در مکه یا مدینه، این داستان را برای من گفت که ما وقتی سورۀ کهف را می خواندیم، می دیدیم که در سورۀ کهف نوشته شده که اصحاب کهف وقتی وارد غار شدند  و خداوند تعبیر می کند «فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ»،[10] به گوششان زدیم. مفسران ما تفسیر می کنند ضَرَبْنَا یعنی پرده ای به گوششان زدیم که صداها را نشنوند. این آقا چون پزشک بود، همین ظاهر اولی قرآن را در نظر گرفته بود. می گفت این سؤال برای ما مطرح شد که چه ارتباطی بین ضربه زدن به گوش و خوابیدن وجود دارد؛ چون اینها سیصد و اندی سال خواب بودندو همین منشأ یک تحقیق علمی در دانشگاه علوم پزشکی شد. بعد ایشان می گفت ما به کشف مهمی دست پیدا کردیم و آن اینکه در گوش انسان نقطه هایی وجود دارد که اگر این نقطه ها تحریک بشود، انسان به خواب می رود. ایشان می گفت ما بعد از تحقیقات متوجه شدیم که در چین، در طب سوزنی چینی، سه تا از این نقطه ها کشف شده و ما توانستیم دو نقطه دیگر را کشف کنیم و می فرموداین تحقیق به عنوان یک تحقیق جهانی هم عرضه شد و مقاله اش در سطح بین المللی پذیرفته شد.

قرآن مجمعی از دانش ها، مفاهیم، حقایق است که هر دانشمندی با هر دانشی به سوی قرآن برود و البته چشم دلش باز باشد و به تعبیر قرآن پاک باشد، مطهر باشد، تماس با قرآن بتواند پیدا کند، آن وقت است که می تواند ابواب تازه ای را در آن علم به دست بیاورد که من دیگر در مثال های دیگر نمی خواهم وارد شوم و ما باید واقعاً ممنون خدا باشیم، شاکر خدا باشیم، إِن تَعُدُّواْ نِعْمَةَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا آیۀ سوره ابراهیم ـ علیه السلام ـ است، نعمت خدا بر ما آن قدر است که ما واقعاً مثل ماهی در آب غافل از آن هستیم و این نعمت بزرگ قرآن، نعمت بزرگ نبوت نبی خاتم ـ صلی الله علیه و آله ـ  و نعمت بزرگ ولایت اهل بیت ـ علیهم السلام ـ که میراث پیغمبر را برای ما حفظ کردند و به ما کمک کردند راه را بیابیم و امروز هم با هدایت های خاص امام زمان ـ عج الله تعالی فرجه ـ خواص این امت از هدایت های ویژه برخودارند، ما باید شاکر این نعمت ها باشیم و چه زجری اهل بیت ـ علیه السلام ـ  و چه خون دلی پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ خوردند تا این نعمت به ما رسید. مظلومیت آن بزرگواران قابل وصف نیست، نمی شود مظلومیتشان را تصور کرد. بزرگترین مظلومیت آن ها این بود که با آن همه معرفت، با آن همه علم، با آن همه دانایی در بین جماعتی قرار داشتند که قدرشان را نمی دانستند. نمی فهمیدند چه گوهری در کنارشان است، نمی فهمیدند چه علمی، چه نوری کنار آن ها قرار گرفته است، می دیدند اینها مثل بقیه رفتار می کنند، حالا بعد در آیات سوره ابراهیم اشاره می کنیم. این ها می گفتند «ان نحن الا بشر مثلکم»[11] می گفتند، می گفتند ما مثل شما هستیم، مثل ما بودند و در عین حال منبع نور بودند، منبع حقیقت بودند و مظلوم بودند، این ها قدرشان شناخته نشد، إن شاء الله ما به عنوان پیروان اهل بیت ـ علیهم السلام ـ  بیشتر به قدر و منزلت آن ها توجه کنیم. یک سلامی عرض کنیم خدمت امام حسین ـ علیه السلام ـ که به تعبیر پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ حسین منی و انا من حسین. اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَعَلَی الاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکُمْ مِنّی جَمیعاً سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ.

خدایا تو را به محمد و آل محمد قسمت می دهیم ما را در دنیا و آخرت آنی از محمد و آل محمد جدا نفرما.

قلب و دل ما به معارف نورانی قرآن و عترت منور بگردان.

چشم و دل ما به وجود نورانی امام زمان (عج) منور بفرما.

فرج آن حضرت نزدیک تر بگردان.

قلب و دل حضرت از ما راضی و خشنود بگردان.

ما را در مقابل حضرت، در مقابل انبیاء و اولیاء و صلحا و شهدا سربلند بگردان.

خدایا خداوندا به همه ما توفیق تشخیص وظیفه و عمل به آن کرامت بفرما.

خدایا مریض ها ما شفای عاجل کرامت بفرما.

گذشتگان ما، شهدای ما، امام راحل ما، مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی  ـ رضوان الله علیه ـ که این مدرسه از میراث های آن بزرگوار است، این دارالقرآن که ایشان علاقه به آن داشت، دلبستگی به آن داشت، به قرآن علاقه داشت، دارالقرآن را افتتاح کرد و این دارالقرآن در زمان حیات ایشان فوق العاده فعال بود و کارهای خوب و آثار خوبی داشت، خداوند این بزرگوار و بزرگان ما که از دنیا رفتند با انبیاء و اولیاء محشور بگرداند.

ثوابی از این مجلس به گذشتگان ما عاید و واصل بفرماید.

خداوند حاجات ما، آنچه خواستیم و آنچه نخواستیم به بهترین وجه برآوره به خیر بفرماید.

عاقبت همه ما ختم به خیر بگرداند.

بر محمد و آل محمد صلوات[12]

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

لینک مرتبط:

فایل صوتی

 


[1]. الملک، 2.

[2]. الكافي (ط - الإسلامية)، ج ‏2، ص 16.

[3]. البته نماز مستحبی چون نماز واجب را نمی شود کم و کسر و تغییری در آن ایجاد کرد.

[4]. بسم الله الرحمن الرحیم، هست کلید در گنج حکیم.

[5]. إبراهیم، 2.

[6]. یونس، 1.

[7]. یوسف، 1.

[8]. الحجر، 1.

[9]. إبراهیم، 1.

[10]. الکهف، 11.

[11]. ابراهیم، 11.

[12]. تفسیر قرآن آیت الله هادوی تهرانی در مسجد مدرسۀ آیت الله العظمی گلپایگانی، جلسه 2، 30/3/1394.