خطا
  • XML Parsing Error at 9:12. Error 76: Mismatched tag

تفسیر قرآن، جلسۀ سوم: فاعلیت اختیاری انسان در طول فاعلیت خدا

دوشنبه, 01 تیر 1394 ساعت 21:41
منتشرشده در دیدگاه ها

بسم الله الرحمن الرحیم

توفیقی شد در ماه مبارک رمضان در خدمت عزیزان، نگاهی دوباره بیندازیم به آیات مبارک قرآن و به صورت خاص به سوره مبارک ابراهیم ـ علیه السلام ـ . همان طور که در جلسه گذشته اشاره کردیم بسم الله در سوره های مختلف قرآن جزء سوره است، به جز سورۀ توبه که بسم الله ندارد و همین که سورۀ توبه بسم الله ندارد، نه در کتابت و نه در قرائت، مؤید این معنا است به سایر سوره ها که بسم الله دارد، بخشی از سوره است. اشاره کردیم که در آیۀ شریفه اول[1] در آغاز سوره ابراهیم ـ علیه السلام ـ  الر که از حروف مقطعه قرآن است و تفاسیر مختلف و احتمالات گوناگونی در موررد این مطلب بیان شده است بین آن احتمالات ما این احتمال را پذیرفتیم که این حروف اشاره دارد به همین حروف تهجی و خداوند ـ تبارک و تعالی ـ در واقع با این حروف می خواهد این نکته را بیان کند که با همین حروف و با همین اصواتی که شما با آن سخن می گویید چنین معجزه ای یعنی قرآن پیدا شده است. به همین دلیل هم بعد از حروف مقطعه ما دائم اشاره به خودِ قرآن را می بینیم، از جمله در خودِ همین سوره که بلافاصله خداوندِ تبارک و تعالی می فرماید «الَر كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ»[2] كِتَابٌ اشاره به خودِ قرآن است و در همه موارد 29 گانه ای که حروف مقطعه در قرآن آمده این مطلب را ما می بینیم و نشان می دهد که این حروف چیزی جز حروف تهجی نیست.

در این آیۀ شریفه کلمه کتاب است. کتاب در مفهوم متعارف و عرفی آن یعنی آنچه که نوشته می شود؛ یعنی چیزی که از کتاب می فهمیم و می دانیم چیزی است که نوشته می شود در حالی که هنوز این قرآن نوشته نشده و فقط این آیات از طریق فرشته وحی بر نبی خاتم ـ صلی الله علیه و آله ـ خوانده می شد و حضرت بعد از دریافت وحی آن ها را بر مردم قرائت می کرد و بعد کُتّاب قرآن این آیات را می نوشتند و با آن امکاناتی که در آن زمان بود بر روی پوست حیوانات نوشته می شد، بعد این پوست ها در جاهای خاصی نگه داری می شد و کم کم که هر آیه  یا هر مجموعه ای از آیات که نازل می شد، حضرت می فرمودند این آیه را قبل از فلان آیه، بعد از فلان آیه، در فلان سوره قرار بدهید تا کم کم این کتاب آنچه که امروز به نام قرآن به صورت یک کتاب هست، شکل بگیرد اما از ابتدا می بینیم خداوندِ تبارک و تعالی می فرماید كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ، کتابی است که ما به تو انزال کردیم. بنابراین مفهوم کتاب نمی تواند محدود باشد به آنچه که نوشته شده و جمع آوری شده و یک مجموعه را تشکیل داده است؛ البته ما ما به هر نوشته ای هم کتاب نمی گوییم، چهار سطر یا پنج صفحه نوشته را کتاب نمی گوییم، بلکه به یک مجموعه کامل کتاب می گوییم. بنابراین این یک قاعده است در تفسیر که الفاظ در قرآن نباید در خصوص معانی عرفی و مصادیق ظاهری آن ها منحصر شود؛ البته یکی از مصادیق کتاب، همان نوشتۀ خاصی است که ما می شناسیم. حتی خداوندِ تبارک و تعالی به آنچه که در لوح محفوظ در علم الهی قرار دارد، عنوان کتاب اطلاق کرده است. در آن آیۀ شریفۀ «وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ»[3] مقصود از آن کتاب، قرآن نیست، لوح محفوظ است، علم الهی است.. این آیه در اسلایدهای روز اول آمد و من فرصت نکردم به این نکته اشاره کنم که این آیه «وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ» ارتباطی به مسألۀ جامعیت قرآن در درست ندارد؛ هرچند همین قرآن بیان حقایقی در عالم بالا و در لوح محفوظ است. این آیه ناظر به آن حقایق آن عالم است، ناظر به این قرآنی نیست که یا بر پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ نازل شده و در دست ما است. در قرآن کَتَبَ به معنای ثَبَتَ زیاد به کار رفته است. «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ»[4] یعنی ثَبَتَ، روزه بر شما قرار گرفته است. کلمه کتاب که در قرآن زیاد هم آمده و در مورد خودِ قرآن و در مورد کتب آسمانی دیگر به کار رفته است، ضرورتاً به معنای نوشته، به معنای مجموعه نوشته نیست. ، بلکه همین آیات که بر پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ نازل شد این هم کتاب است. فرمود كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ. اینجا این نکته را توجه می کنید که ما در قرآن هم کلمه انزال را داریم؛ مثلاً در سوره قدر: «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ»[5] و هم کلمۀ تنزیل را داریم: «تَنزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ»[6]، و مفسران ما گفتند که قرآن یک نزول دفعی داشته که از آن به انزال تعبیر شده و یک نزول تدریجی داشته که از آن به تنزیل تعبیر شده است؛ یعنی به صورت ساده این است که کل قرآن به یک معنایی بر قلب مبارک نبی خاتم ـ صلی الله علیه و آله ـ به تعبیر قرآن «فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ» نازل شده، «فِي لَيْلَةٍ مُّبَارَكَةٍ» نازل شده، در آن شب مبارک، در آن شب قدر که طبق خودِ قرآن در ماه مبارک رمضان است؛ «شهر رمضان الذی أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ». اما همچنان که تاریخ قرآن، تاریخ زندگی آن حضرت نشان می دهد در تنزیل تدریجی آیات طی بیست و سه سال بوده است؛ یعنی به تناسب حادثه ای که اتفاق می افتاد، مسأله ای که پیش می آمد، مشکلی که مردم با او مواجه می شدند، آیاتی بر حضرت  نازل می شد و  و این کلمه را برای دوستانی که اهل تحقیق اند، عرض می کنم که درست است حقایق قرآنی، حقایقی ماورائی هستند، آن سویی هستند، خاکی و دنیایی نیستند، آخرتی هستند، این ها از مرحله علم الهی هستند. برخی از بزرگان مثل مرحوم شاه آبادی  ـ رضوان الله علیه ـ استاد حضرت امام  ـ قدس سره ـ در کتاب رشحات البحار می گوید این إِنَّا أَنزَلْنَاهُ بیان می کند که اصلاً خودِ قرآن تنزل حقیقت خداوند تبارک و تعالی آیاتی یعنیی همان علم الهی است؛ یعنی تمام علم خدا در پایین ترین سطح خودش، نازل ترین مرحلۀ خودش در این چیزی که ما به نام قرآن می شناسیم،  تجلی پیدا کرده است. این همان مرتبه ای است که ما هم می توانیم با او ارتباط برقرار کنیم. این حقیقت قرآن که به تعبیر ایشان همان حقیقت علم الهی است، زمانی و مکانی نیست. مربوط به یک زمان خاص در هزار و چهارصد سال قبل، یا یک مکان خاص مثلاً جزیرة العرب نیست. برای همۀ زمان ها، همۀ مکان ها است. در این آیه هم اشاره شده لِتُخْرِجَ النَّاسَ، یعنی مردم و نه گروه خاص، همۀ مردم، نوع مردم باید با این کتاب هدایت شوند؛ اما در عین حال وقتی تنزیل تدریجی آیات به تناسب موقعیت و شرایطی که حضرت در آن قرار داشت، رخ می داد.به همین دلیل مشکلی را که آن موقع با آن مواجه بودند، آن آیۀ نازل شده حل می کرد؛ هرچند آن آیه فقط برای آن نقطه، آن زمان و آن مکان نبود. به همین دلیل اینجا فقط اشاره می کنم و دوستان اهل تحقیق ببینند. ما در کتاب ها و مقالات توضیح دادیم که رد پای عناصر و مفاهیم موقعیتی را در قرآن هم داریم.

فرمود كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ. الیک یعنی شخص نبی خاتم ـ صلی الله علیه و آله ـ . در ذیل تفسیر سورۀ قدر این را توضیح دادند که این انزال قرآن باید ابتدائاً و قبل از هر چیز بر قلب انسان کامل باشد قلب انسان کامل است که ظرفیت چنین چیزی را دارد. به تعبیر روایت القلب حرم الله لا تسکن حرم الله غیر الله.[7] قلب حرم الهی است، درش غیر خدا را قرار ندهید؛ البته مقصود از قلب در تعابیر و روایات یا در تعابیر قرآن که می فرماید: «إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»[8] مقصود این عضو ماهیچه ای که ضربانی دارد و خون را در درون رگ های ما حرکت می دهد، نیست. این عضو یک ماهیچه ای است حرکت می کند و از آغاز شکل گیری جنین شروع می کند به به تپیدن و تا آخرین لحظه زندگی می تپد؛ اما یک تلمبه و یک پمپ بیشتر نیست، خون را از یک طرف می گیرد از طرف دیگری خارج می کند. آن قلبی که در تعابیر قرآنی و در تعابیر روایی آمده به تعبیر علامه طباطبایی  ـ رضوان الله علیه ـ آن مرکز تحولات درونی انسان، روح انسان، جان انسان است. آن أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ، نه اینکه قلبش سالم باشد و ناراحتی قلبی نداشته باشد،بلکه  هزار و یک ناراحتی ظاهری قلبی داشته باشی اما آن دل معنوی، آن قلب معنوی، آن جان و روحت اگر سالم بود،  اهل نجات خواهی بود و آن قلب انسان کامل ظرف تجلیات الهی است و هر انسانی اگر قلبش پاک شد، قلبش سالم شد، به ظرفیتی که دارد خداوند در او آیه ها و نشان ها قرار خواهد داد. ببینید عزیزان ما در ادامه در آیات دیگر دوباره این نکته را خواهیم گفت که در همین سوره هم آمده است. فرمود «بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ»[9] انبیاء ـ علیهم السلام ـ این را فرمودند و  مأمور به گفتن این بودند که «إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ»،[10] ما بشر مثل شما هستیم؛ا ما همین انبیاء ـ علیهم السلام ـ راهی را برای بشر باز کردند و به بشر گفتند دنبال ما بیایید. این طور نیست که فکر کنیم این راه بر ما مسدود است. بله ما به قله ای که آن ها رفتند، نمی رسیم، چه کسی پای همت نبی خاتم ـ صلی الله علیه و آله ـ را دارد؟ بارها عرض کردم مقام و منزلت آن حضرت اصلاً برای ما قابل درک نیست. من متعجبم این بزرگوار چطور این راه طولانی را رفت در این مدت کوتاه؟! انبیاء بزرگی مثل نوح ـ علیه السلام ـ با آن عمر طولانی نتوانستند این راهی را که نبی خاتم ـ صلی الله علیه و آله ـ در  40 سال طی کرد و به آنجا رسید، طی کنند. آن ها نرسیدند به آنجایی که آن بزرگوار رسید . چه شخصیتی بود که علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ  بنابر نقلی با آن عظمت فرمود أنا عبد من عبید محمد  ـ صلی الله علیه و آله ـ و ببینید این شخصیت وقتی نام مبارکش در مقابل ائمه ـ صلی الله علیه و آله ـ برده می شد، امام صادق ـ علیه السلام ـ  چطور احترام می گذارد، چطور به نام مبارک حضرت احترام می گذارد. به خاطر عظمت آن بزرگوار است. قرآن اینجا می فرماید انا أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ، یعنی تو ای پیغمبر این ظرفیت را داشتی، این منزلت را داشتی، این قلب را داشتی که این را بر تو انزال کردیم. چرا؟ لِتُخْرِجَ النَّاسَ، تا تو مردم را خارج کنی. تو همچنان خطاب به پیغمبر است، نسبت می دهد به خودِ پیغمبر که خودِ شما این را  انجام دهید. جاهای دیگر ما می بینیم خداوند نسبت یک فعل خیلی ساده عادی مادی را هم از پیغمبر نفی می کند و می فرماید «وَ مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ»،[11] زمانی که تیر انداختی تو نبودی که تیر انداختی، «وَ لَكِنَّ اللّهَ رَمَى»،[12] خدا بود که تیر انداخت. تیر انداختن یک فعل مادی و ساده ای است که هر انسانی می تواند آن را انجام بدهد، این را خدا به خودش نسبت می دهد و می گوید کار تو نبود؛ اما اینجا می فرماید لِتُخْرِجَ النَّاسَ، تا تو خارج کنی؛ البته در ادامه دارد بِإِذْنِ رَبِّهِمْ، این عمل هم باز در پرتو اذن الهی است؛ یعنی درست است تو انجام می دهی، ولی همچنان تو نیستی، این خدا است! هر کس هر چه می کند، فاعل خدا است؛ البته این به معنای جبر نیست، این به معنای توجیه اشتباهات و گناهان ما نیست، این به معنای سوء استفاده معاویه و اشعری ها نیست. می دانید معاویه باب این سوء استفاده را باز کرد و اساس جبر را در اسلام گذاشت و بعد اشعری گری در اسلام پیدا شد و متأسفانه امروز اکثریت مسلمانان اشعری مذهب اند؛ یعنی در حقیقت جبری هستند. معاویه رفت روی منبر به مردم گفت، مردم اگر خدا نمی خواست، من بر شما سلطنت و حکومت کنم، من می توانستم حکومت کنم؟ مردم گفتند نه. گفت پس خدا می خواهد که من اینجا بر شما حاکمم؟ گفتند بله. گفت می شود با خواست خدا مخالفت کرد؟ گفتند نه، گفت پس شما حق ندارید با حکومت من مخالفت کنید. حکومت من، حکومتی است که خدا خواسته است. او این باب جبر را باز کرد و بعد عالمان جبری مسلک، اشاعره ادامه یافت. خلفا از این عقیده استفاده می کردند برای حاکمیت بر مردم و سوء استفاده می کردند و همین عقیده را ترویج دادند و عالمان اشعری را تقویت کردند. بعضی از این علمای اهل سنت که این قدر نام دارند، علتش این نیست که به لحاظ علمی خیلی آدم های برجسته ای بودند، بلکه علتش این است که این ها عقیدۀ اشعری و عقیدۀ جبری داشتند و خلفا این عقیده را به نفع خودشان می دیدند و این ها را ترویج کردند؛ یعنی در واقع عامل سیاسی دارد. این همه شما می بینید از کسانی مثل غزالی تعریف می شود، این همه غزالی نامش این طرف و آن طرف می درخشد به خاطر جبری بودنش است، به خاطر این است که این عقیده مورد استفاده حاکمان بوده است؛ اما آن هایی که عقیده شان جبری نبود، مثل معتزلی ها که جبری نبودند، به شدت توسط حکومت ها سرکوب شدند، طوری که معتزله تقریباً منقرض شد. اصلاً وجود ندارد، معتزله فقط یک نام است در کتاب های کلامی. چنین فرقه ای خارجی وجود ندارد، الآن نیست و به صورت تاریخی از بین رفت. این بحثی که عرض می کنیم که هر کاری انجام می دهیم فعل خدا است، معنایش جبری گری نیست، این فعل خدا بودن در عین اختیار ما است. نبی مکرم اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ آنچه که می کند به اختیار و اراده است. اگر آن حضرت معصوم است به این معنا نیست که مضطر است به اجتناب از گناه، مجبور  است به اجتناب از گناه، نه، حضرت می تواند نعوذ بالله هر گناهی را مرتکب شود؛ اما خودش با اراده خودش مرتکب نمی شود. بنابراین اینکه می گوییم فعل، فعلِ خدا است منافات با ارادی بودن ندارد، دوباره در جلسات دیگر ما این را بازتر خواهیم کرد. فرمود «لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ»[13] در قرآن این تعبیرها مکرر هست: «الظُّلُمَاتِ»، «النُّورِ». در مورد تاریکی، ظلمت جمع بسته شده، ظلمات، تاریکی ها، اما در مورد نور و هدایت جمع بسته نشده است. نگفتند ظلمات إلی الأنوار، نگفتند ظلمت إلی النور، نگفتند ظلمت إلی الأنوار، چرا در طرف تاریکی، تاریکی ها و ظلمات است؟ چرا در طرف روشنی فقط نور است و انوار نیست؟ نکته اش این است که راه گمراهی متعدد است، ظلالت متعدد است؛ اما هدایت و صراط مستقیم یکی است، نور یکی است، بقیۀ گمراهی ها و ظلمات است. نور یکی است و یک راه درست است، بقیه باطل است، بقیه غلط است، بقیه ظلمت و تاریکی است. به همین دلیل فرمود لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ، از گمراهی ها، هر چه غیر از این نور است گمراهی است، هر چه غیر از این راه هست گمراهی است. به همین دلیل دین نزد خدا یکی است، «ان الدین عندالله الاسلام»[14] و این حقیقت دین در طول تاریخ توسط انبیاء ـ علیهم السلام ـ بیان شده و کامل ترین شکلش توسط نبی خاتم ـ صلی الله علیه و آله ـ بیان شده است و این کامل ترین شکل توسط عترت که بعد از وجود آن بزرگوار، یادگار ماندگار آن حضرت است، بیان شده است. فرمود «انی تارکم فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی»[15] و این عترت مفسران قرآن ان؛د همانطور که خودِ وجود مبارکشان اولین مفسر قرآن، و اولین معلم قرآن است و این ها امتداد وجود حضرت اند. . اینجا سلب اراده نشده، هیچ کدام از این انوار مطهره، هیچ کدام از این ذوات مقدسه اضطرار و اجباری نداشتند. با اختیار خودشان شدند آنی که شدند. آن حقیقت ناب، نور واحد و راه است و مابقی همه ظلمات است، همه اش گمراهی است، آن نور همان است که به تعبیر امام راحل  ـ رضوان الله علیه ـ اسلام ناب محمدی ـ صلی الله علیه و آله ـ است. من بارها این را عرض کردم تشیع، مدرسۀ اهل بیت ـ علیهم السلام ـ یک مذهب در بین مذاهب اسلامی نیست، اصلاً اصل اسلام این است. اسلام یکی است، چند تا اسلام ما نداریم. اسلام یکی است، اسلام ناب یکی است و آن هم اسلام اهل بیت ـ علیهم السلام ـ  است، اصلاً اسلام دیگر نداریم. هر اسلامی به اندازه ای که به این اسلام نزدیک است، بهره مند از حقانیت است. هر چه دور شد، دورتر است. بله در حکم فقهی هر که قائل است به لا اله الا الله، هر که قائل است به محمد رسول الله، مسلمان است؛ ولی در بحث کلامی و در حوزه عقیدتی یک تفسیر صحیح از اسلام وجود دارد، تفسیر اهل بیت  ـ علیهم السلام ـ . بحمدلله و المنة ما این توفیق را داشته ایم که پیروان این اسلام باشیم.

خداوند تبارک و تعالی اینجا فرمود بِإِذْنِ رَبِّهِمْ، من این یک کلمه را هم توضیح بدهم. عرض کرم لِتُخْرِجَ یعنی تو خارج کنی، تا تو خارج کنی مردم را از گمراهی ها به نور با اذن الهی که هر چه می کند پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ با اذن خداست و البته انسان وقتی در مراتب حقیقت بالا رفت، اراده اش نزدیک و نزدیک تر می شود به ارادۀ خدا به تعابیری که در روایات وارد شده، وقتی به قله می رسد مثل پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ، ارادۀ او می شود ارادۀ خدا. مرحوم آیت الله العظمی بهاء الدینی  ـ رضوان الله علیه ـ که گوهری بود در این شهر مقدس قم، نود سال زندگی کرد در پایین چهارمردان، محلۀ سجادیه و بسیاری او را نشناختند. روز تشییع جنازه این بزرگوار یکی از دوستان که حاضر بود از سجادیه تا حرم جمعیت فشرده ایستاده بود، گفت نمی دانم چند هزار نفر جمعیت شرکت کرده، من به او گفتم ما 16 سال آخر عمر ایشان را درک کردیم یقین دارم در 90 سال عمرش این جمعیت سراغ ایشان نیامد که روز مرگش آمد. خدا ایشان را رحمت کند، آن بزرگوار از قول یکی از علمای معاصر که هنوز هم در قید حیات است و خدا ایشان را حفظ کند، نقل می کرد که آن عالم خیلی اهل امام زمان ـ عج الله تعالی فرجه ـ است و  دائم دعا می کرد که تشرفی خدمت حضرت پیدا کند. این قصه را که می گویم سی سال قبل آقای بهاء الدینی  ـ رضوان الله علیه ـ نقل می کرد، بنابراین این داستان قبل از آن سی سال اتفاق افتاده است. بالاخره توفیقی در خوابی یا در بیداری برایش پیدا شده بود و حضرت به او فرموده بودند آقا شما خیلی ما را اذیت می کنی. ایشان با تعجب عرض کرده بود آقا من؟! من که اینقدر عاشق شما و علاقمند به شما هستم، دائم به یاد شما هستم، من شما را اذیت می کنم؟! آقا فرموده بودند بله. عرض کرده بود آقا چطور؟ آقا فرموده بودند شما زیاد اصرار داری ما را ببینی. آقای بهاء الدینی از آن بزرگوار نقل می کرد که حضرت فرموده بودند ما چشممان بدون ارادۀ الهی حرکت نمی کند، چشم ما که این طرف و آن طرف که نگاه می کند، به اراده الهی است. تو که اصرار می کنی ما را ببینی اگر مشیت الهی تعلق بگیرد، می توانی ببینی، برای چه اصرار می کنی؟ ما اذیت می شویم. حالا وجود مبارک حضرت، امام زمان ـ عج الله تعالی فرجه ـ امتداد همان وجود مبارک نبی خاتم ـ صلی الله علیه و آله ـ است، این وجودات مبارک مشیتشان، مشیت خدا است، ارادۀ شان ارادۀ خدا است، کارشان بإذن الله است. اما اینجا فرمود بِإِذْنِ رَبِّهِمْ، نفرمود بِإِذْنِ رَبِّک، ضمیر بر می گردد به الناس، یعنی با اذن ربّ مردم. شاید نکته اش این است، خداوند خواسته به حیثیت ربوبیت خودش اشاره کند. معمولاً ما در توحید ربوبی مشکل داریم. ما ممکن است در توحید ذاتی خیلی مشکل نداشته باشیم، می دانیم یک خدایی است، ممکن است در توحید صفاتی خیلی مشکلی نداشته باشیم و بگوییم این صفات عین ذات اند و یکی است؛ اما در توحید ربوبی که همه جا خدا را شاهد و ناظر و در همه چیز او را فاعل ببینیم، این مشکل است. اینکه انسان در هر حرکتی در همه جا خدا را ببیند، کار ساده ای نیست. اینکه باور داشته باشد همه چیز از ناحیه او است، اوست که می دهد و می ستاند. اگر ما باور داشتیم، خیلی از رفتارهایمان فرق داشت. در روایت  حضرت می فرماید وقتی یک حاجتی دارید، دنبال یک کسی می گردید که احتمال می دهید حاجت شما را برآورده می کند، بعد وقتی می خواهید بروید سراغ او با یک تضرعی، با یک خشوعی، با یک خضوعی می روید که او دلش مثلاً به رحم بیاید و یک کمکی به شما بکند، این مشکل شما را برطرف کند. می فرمایند چرا نمی روید سراغ خدا؟ چرا وقتی حاجتی دارید نمی روید در خانه خدا؟ چرا نمی روید از خودِ خدا بخواهید؟ بعد آنجا راهش را یاد می دهد حضرت، می فرماید وقتی یک حاجتی دارید با توجه بروید در خانه خدا، دو رکعت نماز بخوانید برای برآورده شدن آن حاجتتان، یک صدقه ای بدهید، یک چیزی نذر کنید، امیدوار باشید و یقین داشته باشید که خداوند حاجت شما را برآورده می کند. این توحید ربوبی، اینکه باور کنیم همه چیز به دست او است، اینکه کسی واقعاً کاره ای نیست، کاره اصلی او است، همان که انبیاء باور کردند و به اینجا رسیدند. اگر پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ باور نداشت که کار دست خدا است می توانست کاری بکند؟ شما تصور کنید پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ آغاز کار است، یک مردمی که اصلاً بهره ای از علم و حکمت و معرفت و هیچ چیز ندارند. جزیرة العرب یک نقطه تاریک فرهنگی است در زمان خودش، در آن زمان تمدن های بزرگ روم، ایران، هند، چین وجود دارد؛ اما آنجا یک نقطه تاریک، یک مشت مردم وحشی زندگی می کردند که نه ایرانی ها می رفتند سراغشان، نه رومی ها می رفتند، نه هندی ها و نه چینی ها، هیچ کس اصلاً طمعی به آن سرزمین نداشت. یک سرزمین خشک و بی آب و علف، یک مشت مردم وحشی سوسمار خور که می ریختند سر همدیگر، همدیگر را غارت می کردند. حالا در همچین سرزمینی چنین وجود مبارکی که تاریخ به خودش ندیده و نخواهد دید رشد کرد. حالا رسیده به جایی می خواهد اینها را دعوت کند، چه طوری می شود این ها را دعوت کرد؟ اصلاً احتمال می دهید این ها را بتوان هدایت کرد.کدام یک از ما طلبه ها جرأت دارد برود در یک روستایی که احتمال می دهد اگر رفت آنجا آن احترامی که باید بهش نمی گذارند. شما ببینید، طرف می آمد و سرش را می گذاشت روی پای مبارک حضرت، لنگش را هوا می کرد، با همان لفظ خودش خطاب می کرد به حضرت می گفت برایم قصه بگو! آن حضرت آیات قرآن را می گفت. حالا شما مبلغ ها، طلبه ها، اصلاً من خودم یک نفر الآن یک هزارم این کار را کند، ما با او چکار می کنیم؟ خداوند فرمود «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ».[16] این نرمی هم از خدا است؛ البته ایمان و  اعتقاد حضرت هم است به اینکه این کار، کار خدا است و باید انجام بدهد و ما هم یک کمی یاد بگیریم، خودم را عرض می کنم، یک کمی سعی کنیم برای خدا کار کنیم و یقین داشته باشیم آنچه برای خدا است می ماند، رشد می کند و آنچه برای غیر خدا است نمی ماند، رشد نمی کند. به تعبیر مرحوم آیت الله بهاءالدینی ـ رضوان الله علیه ـ بازیگری ممکن است یک چند روزی در برابر مردم فایده ای داشته باشد؛ اما آنکه اصل است و حقیقت و واقعیت انسان است. نمایش اجرا کردن، اینکه آدم خودش را خوب نشان دهد، این ها اثری ندارد. آنکه مهم است این است که واقعاً خوب باشیم. إن شاء الله همه سعی کنیم بین خودمان و خدا را اصلاح کنیم تا إن شاء الله خدا بین ما و مردم را اصلاح کند.

خدایا تو را به محمد و آل محمد قسمت می دهیم ما را بیش از پیش از معارف نورانی قرآن بهره مند بفرما.

قلب و دل ما به معارف نورانی قرآن و عترت منور بفرما.

قلب و دل امام زمان ما از ما راضی و خشنود بگردان.

چشم ما به جمال نورانی اش منور بفرما.

خدایا فرج آن بزرگوار نزدیک تر بگردان.

همه ما را در برابر آن بزرگوار، در برابر انبیاء و اولیاء و صلحا و شهداء سربلند بگردان.

خدایا مریض های ما، جانبازان ما شفای عاجل کرامت بفرما.

گرفتاران عالم به ویژه مسلمین بالاخص شیعیان، گرفتاری شان را برطرف بفرما.

خدایا مراجع معظم تقلید در گذشته، امام راحل، مرحوم آیت الله العظمی کلپایگانیما ببخش و بیامرز.

همۀ آنها که هستند و خدمتگزارند، مراجعی که در حال حیاتند، مقام معظم رهبری، توفیق بیش از پیش، طول عمر، عزت بیش از پیش کرامت بفرما.

خدایا به همۀ ما توفیق خدمت به اسلام و مسلمین مرحمت بفرما.

عاقبت همۀ ما ختم به خیر بگردان.

خدایا آنچه خواستیم و آنچه نخواستیم و خیر ما در آن بود بهتر از آن به بهترین وجه به همۀ ما ارزانی بفرما.

بر محمد و آل محمد صلوات[17]

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

لینک های مرتبط:

فایل صوتی

------------------------

خبرگزاری حوزه

 


[1]. بر اساس همین شماره گذاری متعارف قرآن ها که بعد از بسم الله، آیات را شماره گذاری کردند.

[2]. إبراهیم، 1.

[3]. الإنعام، 59.

[4]. البقرة، 183.

[5]. القدر، 1.

[6]. الزمر، 1.

[7]. بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج ‏67، ص 25.

[8]. الشعراء، 89.

[9]. إبراهیم، 11.

[10]. فصلت، 6.

[11]. الأنفال، 17.

[12]. همان.

[13]. إبراهیم، 1.

[14]. آل عمران، 19.

[15]. عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏ 2، ص 62.

[16].آل عمران، 159.

[17]. تفسیر قرآن آیت الله هادوی تهرانی در مسجد مدرسۀ آیت الله العظمی گلپایگانی  ـ جلسه 3 ـ31/3/1394