خطا
  • XML Parsing Error at 9:12. Error 76: Mismatched tag

تفسیر قرآن، جلسۀ هشتم: فزونی نعمت در صورت شکر و عذاب الاهی در صورت ناشکری

یکشنبه, 07 تیر 1394 ساعت 00:21
منتشرشده در دیدگاه ها

بسم الله الرحمن الرحیم

 «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللّهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ.»[1]

«وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ أَنجَاكُم مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ وَيُذَبِّحُونَ أَبْنَاءكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءكُمْ وَفِي ذَلِكُم بَلاء مِّن رَّبِّكُمْ عَظِيمٌ. صدق الله العلی العظیم.»[2]

همچنان که اشاره شد خداوند تبارک و تعالی در سورۀ ابراهیم بعد از چهار آیۀ اول وارد موارد و مثال هایی از انبیاء گذشته می شود که همان مضامینی که در آن چهار آیه به آن اشاره شده در این داستان ها و موارد توضیح داده شده است. اولین موردی که در سورۀ ابراهیم به آن اشاره شده، داستان موسی ـ علیه السلام ـ است که جلسۀ گذشته آیۀ پنجم را در مورد این داستان خواندیم که خدا فرمود: وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ: ما موسی را با آیات و معجزاتمان فرستادیم تا قومش را از تاریکی ها به نور هدایت کنند. وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللّهِ: به این ها یادآوری کن روزهای خدا را. إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ، که توضیحاتی در مورد این آیات و کلمات داده شد.

اما در ادامه مسألۀ موسی ـ علیه السلام ـ ، خداوند یک مورد خاص از داستان موسی را اشاره می کند. آن جلسه عرض کردم داستان موسی شاید مکررترین داستانی است که در قرآن بیان شده و در هر جا به قسمت هایی از این داستان اشاره شده و به نکته هایی تأکید شده است. اینجا خداوند دوباره در آیۀ ششم می فرماید وَ إِذْ قَالَ مُوسَىبه تعبیری که مفسرین می گویند، آن زمانی را که موسی به قوم خودش گفت اذْكُرُواْ: به یاد آورید، یادآوری کنید، چه چیز را؟ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ، نعمت خدا را بر خودتان، چه نعمتی؟ خدا به این ها نعمت های زیاد داده بود، کدام نعمت از بین نعمت ها مورد نظر است؟ می فرماید إِذْ أَنجَاكُم مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ، زمانی که شما را از دست فرعونیان نجات داد، آن را به یاد بیاورید، یادآورید کنید که شما چگونه از دست فرعون نجات پیدا کردید، چگونه نیل شکافته شد و شما از آن به سلامت عبور کردید و فرعونیان آنجا غرق شدند و نتوانستند عبور کنند. بعد می فرماید يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ، این ها با شما با بدترین شکنجه ها و سختی ها رفتار می کردند، وَ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءكُمْ، پسرانتان را می کشتند، سر می بریدند، وَي َسْتَحْيُونَ نِسَاءكُمْ، و زنانتان را زنده نگه می داشتند و از آن ها کار می کشیدند. این قسمت را دقت کنید، این زمانی را که این یادآوری به این قوم می کند، خیلی نگذشته از زمانی که این ها نجات پیدا کردند از آل فرعون و نجات این ها از آل فرعون یک مسألۀ ساده و پیش پا افتاده نبوده که زود از یاد این ها برود. آن معجزه بزرگ که نیل شکافته شد، حالا با مقدماتش که موسی ـ علیه السلام ـ به پیامبری برگزیده شد، آیات و نشانه ها آورد، فرعون را آن طور دعوت کرد، سحرۀ فرعون را آن طور مغلوب کرد، همۀ آن ها داستان هایی نبود که به سادگی از ذهن مردم پاک شود و فراموش کنند؛ ولی این تعبیر قرآن که مکرر هم آمده در آیات مختلفی که داستان فرعون را بیان می کند و قصه موسی ـ علیه السلام ـ  را، این تعبیر آمده است که به یاد آورید و همین تعبیر که يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ وَ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءكُمْ، تکرار شده، چرا؟ چطور شده؟ چه می شود که جمعیتی، حادثه ای را که خیلی از آن نگذشته و آن حادثه هم حادثۀ کوچکی نبوده، به این سرعت فراموش می کنند؟ از یاد می برند؟ که موسی ـ علیه السلام ـ مأمور می شود از طرف خداوند که به آن ها را یادآوری کند که یادتان رفت ما شما را نجات دادیم از دست آل فرعون؟ یادتان رفت این ها با شما چه می کردند؟ یادتان رفت پسرانتان را سر می بریدند، دخترانتان را زنده نگه می داشتند، این ها یادتان رفت؟ چطور می شود کسی یادش برود؟ امروز که این قوم فرعونی به نام اسلام دارند همین کارها را می کنند، این داعشی ها که به اسم اسلام يُذَبِّحُونَ أَبْنَائنا وَيَسْتَحْيُونَ نِسَائنا، این ها همین کارها را می کنند، می شود به این زودی کسی یادش برود؟ امروز هستند شیعیانی که گرفتار این ها هستند. در مناطقی از عراق، در مناطقی از سوریه شیعیان گرفتار این ها هستند؛ البته آفت این ها اختصاص به شیعه ندارد، اهل سنت، سایر ادیان، هر کسی گرفتار این ها شود، همین آفت هست؛ اما شیعیان مظلومی هم هستند که گرفتار این ها هستند. بخشی از شیعیان کُرد، اکراد فعلی که این ها شیعه هستند. بعضی از علمای آن ها از دوستان قدیمی من هستند، این ها شب و روز خواب ندارند از غصه خانواده هایی که امروز گرفتار داعش اند و این ها جوان ها را سر می برند، به این روش های فجیعی که دارند انجام می دهند و اسم خودشان هم گذاشتند دولت اسلامی. برای خراب کردن چهرۀ اسلام، برای نابود کردن چهرۀ اسلام. تمام آنچه را که سرویس های اطلاعاتی در غرب و به ویژه انگلستان در طول سال ها و دهه ها و صده ها در مورد اسلام جمع آوری کردند، اسلام شناسانشان تحقیق کردند، همه را جمع کردند و این دولت اسلامی داعش را تشکیل دادند. پشتوانه این داعش یک کار مطالعاتی فوق العاده گسترده ای است که از گذشته به ویژه توسط سرویس های اطلاعاتی انگلستان انجام می شده است. مستشرقان غربی این کار را انجام دادند؛ چون اکثرمستشرقان غربی  در دوران جوانی شان جاسوس های انگلستان بودند! این ها وقتی پیر می شوند، می شوند استاد رشتۀ شرق شناسی در دانشگاه های غرب، همان جاسوس هایی که در دورۀ جوانی جاسوسی می کردند. اطلاعاتی را که در دورۀ جوانی جمع آوری کردند، در دورۀ پیری تبدیل می کنند به متون، کتاب های درسی و مقالات، کتب منبع و در اختیار محققین قرار می دهند، اسمش هم می گذارند تحقیق بی طرفانه! بله کاملاً بی طرفانه است وقتی این مقالات و کتاب ها توسط جاسوس هایی که ضد اسلام هستند و از ابتدا کارشان مبارزه با اسلام بوده، نوشته می شود! اسم این هم بی طرفی است و اگر یک مقاله ای از طرف یک مسلمانی نوشته شود می گویند این جانبدارانه است، کار علمی نیست، این ارزش علمی ندارد، ارزش آکادمیک ندارد. یک وقتی به مسئول دائرة المعارف لایدن که قدیمی ترین دائرة المعارف اسلامی است کمی بعد از جنگ جهانی دوم اولین روایتش شروع شده و البته الآن سال ها است که روایت دومش را تدوین می کنند، به این آقا گفتم چرا شما اصلاً از نویسندگان مسلمان استفاده نکردی؟ یک دائرة المعارف به این بزرگی در مورد اسلام نوشتید و همه اش نویسنده های غیر مسلمان اند. گفت به خاطر اینکه مسلمانان جانبدارانه می نویسند و ما تحقیق علمی و بی طرف می خواهیم و این تحقیق علمی و بی طرف را مسلمانان نمی توانند انجام بدهند. حالا آن تحقیقات علمی بی طرفانه توسط همین محققان لایدن، محققان آکسفورد، کمبریج، نوشته می شود که من با بعضی از این ها برخورد کردم، سؤال کردم شما جوانی تان چه می کردید؟ می گویند که بله ما در ایران، در افغانستان و ... مأموریت بودیم، معلوم بود که همه شان در دورۀ جوانی شان جاسوس های کشورشان بودند. این ها تمام این اطلاعاتی که راجع به اسلام داشتند، همۀ چیزهایی که می شد از آن استفاده کرد برای اینکه یک چیزی درست کنند که چهرۀ کریه و زشتی داشته باشد، جمع کردند و این داعش را درست کردند. داعش محصول تجربۀ این ها در طول سال های متمادی است و الاّ افرادی که به ظاهر در داعش اند یک مشت چاقوکش و دزد و جنایتکارند که از زندان های سعودی و امثال این ها آزاد شدند، سعودی ها به این ها گفتند شما یا کشته خواهید شد یا می روید سوریه می جنگید برای اسلام، کدام را انتخاب می کنید؟ این ها گفتند می رویم سوریه می جنگیم، گفتند البته اگر بروید سوریه بجنگید به خانواده هایتان ماهیانه فلان قدر حقوق می دهیم. این ها همه محکومین به اعدام را در سعودی هستند. اینها یک مشت قاتل، یک مشت جنایتکارند؛ اما این چیزی که به نام داعش تشکیل شده خیلی حساب شده است، کارهایی که این ها می کنند، خیلی دقیق است. جنایت هایشان هم برنامه ریزی شده و سامان دهی شده است واقعاً این ها آفتی  هستند که در دامن اسلام افتاد و این سرطانی که به نام داعش امروز وجود دارد  و کی شود اسلام از او نجات پیدا کند، خدا می داند؛ البته به برکت مقاومت اسلامی، به برکت دولت جمهوری اسلامی ایران، این ها تا الآن سرکوب شدند. آفت فوق العاده خطرناکی هستند که هنوز اجازه داده نشده و ان شاء الله اجازه نخواهند داد که این ها بتوانند در ایران کاری انجام بدهند؛ ولی این ها واقعاً موجودات خطرناکی هستند و این ها از مصادیق يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِسَاءكُمْ هستند. از یک طرف مردها را می کشند و از یک طرف هم شنیدید، همین چند روز قبل در بازار برده فروشانشان در سوریه تعداد زیادی زن را به قیمت 1000 دلار و 2000 دلار فروختند. حالا یک همچین حادثه ای امروز شیعیانی از ما در عراق، در سوریه با آن مواجه هستند، ما الآن در سوریه روستاهایی داریم شیعه، مناطقی داریم شیعه، مدت ها است در محاصره این ها است و عزیزان جوان ما در آنجا با جان و دل در مقابل این ها دارند مقاومت می کنند؛ البته کمک به این ها می رسد؛ ولی بسیار محدود و مشکل. حالا آیا می شود کسانی که گرفتار یک همچین جماعتی شدند به این زودی یادشان برود که این ها چه بلایی سر برادرانشان آوردند؟ چه بلایی سر خواهرانشان آوردند؟ می شود یادشان برود؟ چطور می شود قوم موسی فراموش می کنند تا موسی ـ علیه السلام ـ  مأمور می شود به این ها را یادآوری کند که شما یادتان رفت با شما چه می کردند؟ چه جنایت هایی می کردند؟ این نشان می دهد این قوم یک ویژگی دارند، یادشان می رود که چه نعمت هایی برای آن ها پیدا شده است؛ اما آیا واقعاً این مربوط به این قوم است؟ یک وقتی خدایی نکرده ما گرفتار نشویم به همان بلاهایی که خداوند در مورد این ها بیان می کند. ما ناشکری نکنیم، ما از یادمان نرود که چه بود و چه شد. یک وقت به خاطر بعضی مسائل جزئی یادمان نرود که اصل مسأله چه بوده است. ببینید وقتی بنی اسرائیل یک مقداری به آرامش رسیدند، گفتند حالا به ما چه می دهند؟ خدا من و سلوی[3] برایشان گذاشت. یک مدت که خوردند و بهره بردند گفتند حوصله مان سر رفت یکنواخت است، چیزهای دیگر بگویید بیاورند؛ یعنی وقتی یک مدت در آسایش قرار گرفتند، نعمت بر آن ها فراوان شد، یادشان رفت سختی های گذشته، یادشان رفت، دائم توقع داشتند. حالا ما خدایی نکرده یک وقت خودمان گرفتار نشویم. بله امروز ما با مشکلاتی مواجهیم، شکی نیست. بخشی از این مشکلات مربوط به ضعف مدیریت ها، ضعف برخی از افرادی است که مسئولیت را بر عهده می گیرند و صلاحیت کافی برای بر عهده گرفتن آن مسئولیت ها را ندارند، بر می گردد؛ اما بخشی مشکلاتی است که شاید شود گفت در سطح جهان وجود دارد، یکی از مشکلاتی که امروز در سطح جهان وجود دارد؛ البته در کشورهایی مثل کشور ما شدیدتر گاهی خودش را نشان می دهد، مشکل تورم است. تورم اختصاص به ما ندارد. در سطح جهانی قیمت ها به دلایل مختلف که برخاسته از معیارها و موازین اقتصاد سرمایه داری است، افزایش پیدا کرده است؛ البته بحران های اقتصادی برخاسته از سرمایه داری باعث شده این تورم در بعضی موارد بیش از آن چیزی باشد که در اقتصاد سرمایه داری برنامه ریزی می شود. قطعاً قیمت ها بالا رفته، ما با مشکلاتی در زندگی، در معاش خودمان مواجهیم؛ اما واقعاً انصافاً آن هایی که یادشان هست گذشته ما، همین قم که ما بیش از سی سال است در این قم ساکن هستیم چه بود و الآن چه هست؟ سفره های ما چهل سال پیش چه بود و الآن چه هست؟ خانه های ما چهل سال پیش چه بود و الآن چه هست؟ همین زندگی معمولی که حالا این قدر از آن گلایه داریم، چه بود و الآن چه هست؟ حالا بگذریم که کسی جرأت نداشت در خانه خودش، با برادر و خواهر خودش، با پدر و مادر خودش صحبتی بکند علیه حکومت؛ علیه که هیچ، کوچکترین انتقادی نمی توانست بکند، جرأت نبود. از همدیگر می ترسیدیم که مبادا مطلبی در خانه بگوییم برادرمان، خواهرمان، پدرمان، مادرمان بروند و ما را لو بدهند، زندگی این طوری بود. خانواده ها از هم می ترسیدند. توی اتوبوس نشسته بودیم، یک کسی به بغل دستی اش گفت که مثل اینکه گوشت یک کم گران شده است، طرف مقابل هیچ چیز نگفت. همۀ دوستانی که اطراف ما بودند زود به ما اشاره کردند که هیچ چیز نگویید مبادا خطری باشد؛ چون ما به هر حال از قبل از انقلاب درگیر مسائل انقلاب بودیم، بیشتر حساس بودیم روی این مسائل. این قدر شرایط خفقان بود، شرایطی که اصلاً نمی شد نفس کشید. توی کوچه ای رد می شدیم، می دیدی که یک اتفاقی می افتاد و شما خبر نداشتی جریان چیست و می گرفتند و می بردند شکنجه گاه های ساواک. این ها را ما خودمان شخصاً تجربه کردیم، دیدیم چه اتفاقاتی می افتاد و این ها یادمان می رود. امروز نمی گوییم در کشور ما همه چیز بدون عیب و ایراد است؛ ولی واقعاً به تعبیر امام راحل ـ رضوان الله علیه ـ شما این مسئولین را مقایسه کنید با مسئولین گذشته. نمی گوییم عیب ندارند، نقص ندارند، خطا نمی کنند، جرم نمی کنند، نمی گوییم الآن بعضی هایشان گرفتار قوه قضائیه نشدند؛ البته اینکه گرفتار شدند، سلامت نظام است که نشان می دهد نظام به هر حال با افراد خاطی برخورد می کند و ان شاء الله منصفانه هم برخورد می شود؛ اما واقعاً یادمان نرود که گذشته چه بود، ما چه شرایطی داشتیم و الآن چه هست؛ البته این به این معنا نیست که ما همۀ نقص های امروز را توجیه کنیم، به این معنا نیست که مسئولین ما فکر کنند هیچ عیب و ایرادی ندارند؛ توقع ما از نظام جمهوری اسلامی ایران بیش از این هاست؛ اما واقعیت این است که شرایط ما با شرایط گذشته اصلاً قابل مقایسه نیست و امروز ما در داخل توانسته ایم بسیاری از چیزها را محقق کنیم که در گذشته خوابش هم نمی دیدیم. آن هایی که هم سن و سال من یا بیشتر از من هستند شاید بعضی هایشان یادشان باشد ما کجا خواب این را می دیدیم که روزی ممکن است ما چنین توانایی، چنین قدرتی، چنین نقشی در تحولات جهان پیدا کنیم، چنین استقلالی در داخل کشورمان پیدا کنیم، ما هیچ کداممان در انتخابات ها در قبل از انقلاب شرکت نمی کردیم. کسانی کاندیدا می شدند و ما اصلاً نمی شناختیم، کسانی رأی می آوردند و ما اصلاً نمی شناختیم، اصلاً نمی فهمیدیم چه کسی رأی داد، چه کسی رأی آورد، اصلاً معلوم نبود کجا رأی می دهند. امروز یک انتخابات اتفاق بیفتد، الآن چند ماه بعد در کشورمان انتخابات می شود، همه ما درگیر می شویم، همه اظهار نظر می کنیم که این خوب است، آن بد است، این درست است، آن غلط است. وجود آزادی، استقلال، این ها را در کشورمان نمی توانیم انکار کنیم، یادمان نرود ما هم خدایی نکرده مثل این ها نباشیم که موسی ـ علیه السلام ـ  دائم باید یادآوری کند، مگر یادتان رفت شما در چه شرایطی بودید؟ و اگر خدایی نکرده کفران کنیم که ان شاء الله نکردیم و نخواهیم کرد، به بلا گرفتار می شویم. این قواعد و ضوابط الهی ثابت است، مثل قوانین علمی است. آب را وقتی داغ کردی به 100 درجه که رسید، شروع می کند به جوشیدن. سم را خوردی اوضاع بدنت به هم می ریزد و مسموم می شوی، سیستم بدن مختل می شود و منجر به مرگ یا بیماری شدید می شود. حالا این سم را شما بخوری یا بنی اسرائیل بخورد، این آب را شما بجوشانی یا بنی اسرائیل بجوشاند، فرقی نمی کند، این ها قواعد الهی است. اگر خدایی نکرده ما ناشکری کردیم، ناسپاسی کردیم، مبتلا خواهیم شد که البته ملت بزرگوار ما سپاسگذارند و واقعاً در صحنه همیشه بودند و من بارها این را به مسئولین جمهوری اسلامی عرض کردم که دِینی که مردم بر شما دارند هر چه بکنید به این راحتی نمی توانید ادا کنید، واقعاً مردم ما مردم خوب و قدردانی هستند. ولی به هر حال یادآوری ضرورت دارد.

خداوند در این آیات اشاره می کند که موسی به قوم بنی اسرائیل می فرمود یادتان بیاید که چه بودید و چه شُدید، فراموش نکنید. بعد در آیه بعد مطلبی را بیان می کند که آن مطلب یک قاعدۀ کلی بسیار مهم است که اگر کسی این یک آیه را فقط خوب بفهمد برای نجاتش کافی است. می فرماید وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ، خدای شما اعلام کرد، «لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ»،[4] اگر شاکر نعمت باشی ـبا تأکید، با لام، با نون، با تأکیدات فراوان از نظر ادبی عربی، ـ خدا می فرماید حتماً نعمت را بر شما فراوان تر خواهم کرد؛ البته وَ لَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ، می فرماید اگر کفران نعمت کنید، بدانید عذاب من سخت است. علامه  ـ رضوان الله علیه ـ  می فرمایند خدا در ناحیۀ نعمت اینجا به صراحت بیان کرد، لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِيدَنَّكُمْ؛ اما در ناحیۀ عذاب به کنایه اشاره کرد، نفرمود لَئِن كَفَرْتُمْ لعأذبنکم، فرمود إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ، نفرمود اگر کفران بورزید من حتماً عقابتان می کنیم، فرمود اگر کفران نعمت کنید، بدانید عذاب من سخت است؛ یعنی به کنایه اشاره کرد و این به خاطر این است که «سبقت رحمته غضبه»،[5] خدا رحمتش بر غضبش غلبه دارد، رحمان و رحیم است، دائم ما را به رحمتش دعوت می کند و اینکه انسان شاکر باشد، این را دقت کنید، شکر یک حالت نفسانی است، اینکه انسان واقعاً احساس کند که نعمتی به او رسیده و او باید در قبال این نعمت سپاسگذار باشد، این یک امر قلبی و باطنی و یک امر در درون ما است. برای اینکه انسان بتواند شاکر باشد، باید نعمت را درک کند، یک کمی برگردیم به زندگی های خودمان. هر کدام از ما الآن اینجا یک لحظه برگردیم به زندگی گذشته مان، ببینیم واقعاً دست خدا را در زندگی مان نمی بینیم؟ واقعاً قدرت خدا، نعمت های خدا، آن همه برکت هایی که به ما داده در طول این زندگی نمی بینیم؟ چقدر به ما نعمت داده تا الآن. اگر یک کمی انصاف داشته باشیم، صدها، هزاران مورد می بینیم. چرا آن چشم را نداریم که ببینیم همه، نعمت است، همه، معجزه است، همه، برکت است؟ بارها این را عرض کردم، بزرگ ترین نعمتی که به ما دادند، نعمت ولایت است که ما در متن ولایت اهل بیت ـ علیهم السلام ـ متولد شدیم، در متن یک عقیدۀ سالم متولد شدیم و واقعاً این نعمت بزرگ را گاهی جوان های ما، گاهی هم پیران ما، متأسفانه بعضی ها که یک عمر سجده کردند و یک عمر در نماز جماعت ها شرکت کردند، فراموش می کنند. تا بچه های خانه شان به ایشان می گویند آقا ما باید ماهواره داشته باشیم، آقا هم برای اینکه از گردونه تمدن عقب نیفتد، می رود سراغ ماهواره! چون ما که چیزی از تمدن روز نمی دانیم، نه زبان خارجه بلدیم، نه دانشی از دانش های غرب را بلدیم، فقط چیزی که بلدیم همین ماهواره ها را نگاه کنیم و ادا و تقلید این ها را  می کنیم، آقا یک چند روزی ماهواره گرفته وچهار تا برنامه ای که چهار تا آدم مغرض با برنامه ریزی برای گمراه کردن یک عده روی آنتن می برند، نگاه می کند و بعد می بینیم مرد پنجاه ساله ما با بحران اعتقادی مواجه می شود. این معلوم است اصالتاً مشکل داشته است. به تعبیر نقل شده از امام حسین ـ علیه السلام ـ  الدين لعق علي السنتهم بوده، دین یک لقلقه ای بوده بر زبانشان و یک چیزی بوده که می لیسیدند روی زبانشان؛ یعنی به باطنش نرسیده بودند. کسی که شصت سال در نماز جماعت و جمعه و دعا و شب های احیا و پای منابر بوده و بعد از شصت سال با دو کلمه که در یک برنامه می گویند، شک می کند در کل اسلام و حقانیت دین و خدا و پیغمبر و این ها، این چه دینی است؟! اینکه فرمود واقعیت است، العدیله عند الموت، یکی از بلاهایی که انسان گرفتار می شود این است که یک عمری به ظاهر مؤمن است، دقیقه مرگش که فرا می رسد بعضی ها بر می گردند، عدیله عند الموت یعنی موقع مرگ یک دفعه 180 درجه مسیر را عوض می کند. خدا نکند ما گرفتار شویم؛ البته ما امیدواریم، امید ما به اهل بیت ـ علیهم السلام ـ  است، ان شاء الله، محبت ما به اهل بیت ـ علیهم السلام ـ  در دقایق سخت به دادمان خواهد رسید. ان شاء الله اگر خدایی نکرده ما ضعفی داشتیم و آن لحظه دم مرگ خدایی یک تردیدی در ما پیدا شد، ان شاء الله امام حسین ـ علیه السلام ـ که یک عمر برایش گریه کردیم، امام زمان ـ عج الله تعالی فرجه ـ که یک عمر در آرزویش زندگی کردیم، ان شاء الله به دادمان می رسند.

امروز من جا دارد یاد کنم از بزرگ بانوی جهان اسلام. ام الائمة ، مادر همه ائمه ـ علیهم السلام ـ و مادر فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ ، بعنی خدیجه کبری ـ سلام الله علیها ـ . خدیجه کبری که اولین زنی است که به نبی خاتم ـ صلی الله علیه و آله ـ ایمان آورد. اصلاً بنا بر آنچه که در بعضی از نقل ها وارد. خدیجه سیدۀ قریش بود، بزرگ بانوی قریش بود، بزرگان برای ازدواجش آمده بودند، مشاهیر و ثرومندان آمده بودند، قدرتمندان آمده بودند، به هیچ کدام جواب مثبت نداد؛ اما به رسول اعظم ـ صلی الله علیه و آله ـ جواب مثب داد؛ چون داستان راهب را شنید. شنید که آن بُحیرای راهب وقتی در سفری که این قافله رسیدند به دِیر او، بحیرا آمد در بین این ها جستجو کرد، همه را نگاه کرد، او منتظر بود تا پیامبر خاتم را در این قافله ببیند. هر چه جستجو کرد پیدا نکرد، از قافله سؤال کرد شما کس دیگری هم در قافله تان هست، گفتند نه ماییم، گفت دقت کنید، کسی هست؟ گفتند بله یک جوان یتیمی هم با ما هست. بُحیرا رفت و دید حضرت خوابیده است، دید یک تکه ای از ابر بالای سر حضرت  ایستاده که آفتاب بر بدون او نتابد. بعد نشانه ها را جستجو کرد و به آن ها گفت این همان کسی است که طبق کتب ما بشارتش داده شده است. خدیجه کبری ـ سلام الله علیها ـ  وقتی این داستان را شنید با تقاضای ازدواج حضرت موافقت کرد،؛یعنی از ابتدا به خاطر جایگاه معنوی حضرت با حضرت ازدواج کرد و به محض اینکه حضرت آیین اسلام را برای انسان های دیگر آورد و در واقع آغاز رسالتش بود، اولین کسی که ایمان آورد، اولین زنی که ایمان آورد خدیجه کبری ـ سلام الله علیها ـ  بود و اولین مَرد علی بن ابیطالب ـ سلام الله علیها ـ بود که آن موقع سنی از علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ نمی گذشت ، ده ساله بود. خدیجه کبری ـ سلام الله علیها ـ با تمام قدرت و توان خودش از اسلام حمایت کرد و در آن دوران سخت شعب ابی طالب که مسلمانان را در تنگنا و حصار قرار دادند، محدودیت شدید بر آن ها اعمال می شد، مثل حصرهای اقتصادی که بر ما تحمیل می کنند، آن روزگار بر پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ به مراتب سخت تر اعمال می کردند، وقتی شعب تمام شد، خدیجه (س) یک سال قبل از هجرت از دنیا رفت. مرگ خدیجه بر نبی خاتم ـ صلی الله علیه و آله ـ خیلی سخت بود، طوری که بعد که ابوطالب از دنیا رفت دیگر باقی ماندن بر مکه برای حضرت طبق روایات مشکل شد و آنجا بود که دستور هجرت آمد. من فقط یک روایت هست، یک کلمه هست از خدیجه کبری ـ سلام الله علیها ـ که نشان دهنده عمق معرفت این بزرگوار است. من این یک کلمه را نقل می کنم که در بحار و در بعضی از کتاب ها این روایت از امام باقر ـ علیه السلام ـ از محمد بن مسلم نقل شده است، دوستانی که اهل تحقیق اند، می توانند به اسلایدها مراجعه کنند، آدرس دقیقش آنجا هست، داستانی در آنجا نقل شده که جبرئیل ـ علیه السلام ـ  به نبی خاتم ـ صلی الله علیه و آله ـ  عرض کرد آقا، خداوند برای خدیجه سلام فرستاده است. پیغمبر سلام خدا را به خدیجه کبری ابلاغ کرد، این جمله خدیجه کبری که نقل شده از امام باقر ـ علیه السلام ـ  این است. خدیجه کبری ـ سلام الله علیها ـ  فرمود: ان الله هو السلام و منه السلام و الیه السلام و علی جبرئیل السلام، فرمود خدا خود سلام است، از او سلام است، به سوی او سلام است و بر جبرئیل سلام. این عبارت که حالا فرصت توضیحش نیست، نشان می دهد که خدیجه کبریـ سلام الله علیها ـ در چه منزلت معرفتی است. هو السلام و منه السلام و الیه السلام، این را فهمیدن یک عمر در حوزه درس بخوانی، فقه بخوانی، اصول بخوانی، فلسفه بخوانی، تاریخ بخوانی، عرفان بخوانی، معلوم نیست به یک کمی از فهم حقیقت این برسی. این بزرگوار در چنین جایگاهی است. این است که وقتی نبی خاتم  ـ صلی الله علیه و آله ـ بعد از اینکه مکه را ترک کرد، به تعبیری خائف مترقبا، در خوف و وحشت است مبادا او را دستگیر کنند، می رود به مدینه و بعد در مدینه حکومت را تشکیل می دهد، قدرت ایجاد می شود و باز می گردد فتح مکه. حضرت با شوکت به مکه بر می گردد، مکه را فتح می کند و آن هایی را که یک عمر حضرت را آزردند، می بخشد و می فرماید: انتم الطلقاء، شما آزاد شدگانید، بعد حالا آمده مکه، حضرت با قدرت و عظمت و شوکت همه اشراف مکه می خواهند از حضرت پذیرایی کنند، دیگر آنی نیست که آن روز رفت. اینکه برگشته با قدرت و شوکت آمده، همه می آیند حضرت را دعوت می کنند که شما بیا منزل ما. در نقل آمده است که حضرت سه شب در مکه ماندند، آن سه شب کجا ماندند؟ نقل شده حضرت رفتند کنار قبر خدیجه ـ سلام الله علیها ـ آنجا چادر زدند، آن سه شب آنجا ماندند و تا آخر عمرشان همیشه هر وقت یاد این بزرگوار می شد، حضرت این تعبیر نقل شده که فرمود هیچ کس خدیجه نمی شود.

السلام علیکم یا زوجة الرسول، السلام علیک یا ام البتول و رحمة الله و برکاته.

خدایا تو را به محمد و آل محمد قسمت می دهیم حاجات ما برآورده به خیر بگردان.

عاقبت همۀ ما ختم به خیر بگردان.

ما را در دنیا و آخرت آنی از محمد و آل محمد جدا نفرما.

قلب و دل ما به معارف نورانی قرآن و عترت منور بگردان.

قلب و دل به زیارت امام زمان منور بگران.

خدایا فرجش نزدیکتر گردان، قلب و دل حضرت از ما راضی و خشنود بگردان.

ما را در مقابل آن بزرگوار، انبیا و علما و صلحا و شهدا سربلند بگردان.

گذشتگان ما، علمای راحل ما، امام راحل ما، مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی، اساتید ما، همۀ آن هایی که بر ما حق دارند، خدایا همه را با محمد و آل محمد محشور بفرما.

خدایا خداوندا خدمتگزاران به اسلام، مراجع معظم تقلید، رهبر عزیز انقلاب، آن ها که برای اسلام زحمت می کشند مؤید و منصور بدار.

دشمنان اسلام کِیدشان به خودشان بازگردان.

خدایا همۀ گرفتاران به ویژه مسلمانان و بالاخص شیعیان نجات عاجل کرامت بفرما.

خدایا مریض های، جانبازان ما شفای عاجل کرامت بفرما.

خدایا چنان کن سرانجام خاک، تو خوشنود باشی و ما رستگار.

بر محمد و آل محمد صلوات[6]

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

لینک مرتبط:

فایل صوتی

 


[1]. إبراهیم، 5.

[2]. همان، 6.

[3]. البقرة، 57؛ الأعراف، 160.

[4]. ابراهیم، 7.

[5]. الإقبال بالأعمال الحسنة (ط - الحديثة)، ج‏ 2، ص 108.

[6]. تفسیر قرآن آیت الله هادوی تهرانی در مسجد مدرسۀ آیت الله العظمی گلپایگانی، جلسه 8، 6/4/1394