خطا
  • XML Parsing Error at 9:12. Error 76: Mismatched tag

تفسیر قرآن، جلسۀ پنجم: آغاز هدایت از نقطۀ مورد علاقۀ مردم و استمرار آن به سمت مصلحت مردم

چهارشنبه, 03 تیر 1394 ساعت 04:21
منتشرشده در دیدگاه ها

بسم الله الرحمن الرحیم

سه آیۀ اول سورۀ ابراهیم ـ علیه السلام ـ  را در جلسات گذشته مرور کردیم؛ البته سه آیه که عرض می کنم بر اساس همین شماره گذاری متعارف در قرآن ها است که بسم الله در آن ها شماره ندارد. در آیۀ سوم خداوندِ تبارک و تعالی کافرین را با سه خصوصیت معرفی کرد. خصوصیت اول الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَى الآخِرَةِ، خصوصیت دوم يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ، و خصوصیت سوم يَبْغُونَهَا عِوَجًا. خصوصیت اول که برگزیدن دنیا بود نسبت به آخرت در همۀ کفار، در همۀ کسانی که از راه حق دور شوند، وجود دارد. هر کسی از راه حق دور شود و به تعبیر آیه از نور به سمت ظلمات برود، گرفتار همین ویژگی خواهد بود که دنیا را بر آخرت ترجیح داده، نگاهش به دنیا غافل از آخرت است؛ اما يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَ يَبْغُونَهَا عِوَجًا، بنا بر تفسیری که مشهور کردند که این تفسیر به بیان های مختلف در تفاسیر مختلف آمده، فقط به این نیست که شخص منحرف می شود از مسیر خدا، بلکه تلاش می کند دیگران را هم منحرف کند. این ویژگی، ویژگی دوم، یعنی اینکه شخص دیگران را هم بخواهد گرفتار انحراف کند، در همه کفار نیست. ممکن است یک کسی عقیدۀ باطلی داشته باشد، نظر نادرستی داشته باشد؛ اما این نظرش را برای دیگران تبلیغ نمی کند، ترویج نمی کند؛ هرچند آدم ها معمولاً خودشان را به حق می دانند و معمولاً سعی می کنند مسیر خودشان را به دیگران معرفی کنند، اما ممکن است کسی این کار را نکند. اینجا نظر آیه به کسانی است که نه تنها خودشان گمراه اند، نه تنها خودشان در مسیر نیستند، دیگران را هم می خواهند گمراه کنند. این نکته مورد توجه باشد، در ادامه این سوره که عرض کردم در واقع این سه آیه و آیه چهارم خلاصۀ کل سوره هستند، ما به مواردی برخورد خواهیم کرد که این نکته را یاداوری کنیم. بین الهلالین برای دوستانی که اهل تحقیق اند اشاره می کنیم که از روایات مربوط به مرتد استفاده می شود که آن احکام سنگینی که برای مرتد فطری وجود دارد و  دوستان اهل علم ما با آن آشنا هستند، مربوط به کسی نیست که صرفاً مسلمان بوده و اسلام را کنار گذاشته و به راه باطل رفته، بلکه مربوط به کسی است که مسلمان بوده، اسلام را کنار گذاشته و الآن با ابراز عقیدۀ خودش، دیگران را هم گرفتار انحراف می کند؛ یعنی به یک معنایی تبلیغ باطل می کند، به یک معنایی يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَ يَبْغُونَهَا عِوَجًا بر او صدق می کند.

اما در آیۀ چهار. خداوند تبارک و تعالی می فرماید «وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللّهُ مَن يَشَاءُ وَ يَهْدِي مَن يَشَاءُ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ».[1] در بعضی از آیات قرآن به این نکته اشاره شده که این قرآن «بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُّبِينٍ»،[2] به زبان عربی آشکار است؛ یا به تعبیر برخی دیگر از آیات آنچه که آن ها گمان می کنند، آن «لِّسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَ هَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُّبِينٌ»[3] در اینجا نیز به زبان عربی و عربیت قرآن اشاره شده و بسیاری از مفسران و بسیاری از متکلمان، بلکه همۀ آن ها این آیه وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ را تفسیر کردند به اینکه یعنی هر پیامبری به زبان مردم خودش سخن می گوید؛ یعنی اگر در بین مردمی به پیامبری مبعوث شده که زبان آن ها عِبری است، به عِبری سخن می گوید؛ اگر در بین مردمی به پیامبری مبعوث شده که زبان آن ها عربی است، به عربی سخن می گوید. این مقدار که واضح است، به هر حال اگر قرار است جماعتی که زبان آن ها عربی است، هدایت شوند، باید کسی که آن ها را هدایت می کند به زبان آن ها با آن ها صحبت کند؛ یعنی به زبان عربی. عرض کردم در آیات دیگر هم به این نکته اشاره شده است؛ اما نکته ای که شاید در این آیه و در موارد دیگر به آن اشاره شده؛ ولی کمتر مورد توجه قرار گرفته و به خصوص برای عزیزان روحانی ما، کسانی که اهل تبلیغ اند، و حتی فراتر از روحانیت برای هر کسی که امر هدایت در دست او ست، نکته بسیار مهمی است و آن اینکه مقصود از زبان قوم، فقط این زبان به معنای ظاهری، یعنی عربی و فارسی و انگلیسی نیست، بلکه مقصود آن فرهنگ، آن نوع نگاه نسبت به مسائل، آن هنجارها و ارزش هایی که در آن جامعه وجود دارد؛ یعنی حضرت با اشراف بر همۀ این ویژگی ها و اینکه مخاطبانش چه کسانی هستند، چه سطحی از معرفت را دارند، چه چیزهایی برای آن ها ارزشمند است و چه چیزهایی در نگاه آن ها ارزشی ندارد، با همۀ این ویژگی ها حضرت کار تبلیغ دین و ارائۀ حقایق دین را انجام می دهد. بِلِسَانِ قَوْمِهِ فقط زبان عربی نیست؛ البته من اینجا حتی عباراتی را در این اسلایدها آوردم[4] که مثلاً مرحوم شیخ مفید ـ رضوان الله علیه ـ در المسائل الصاغانیة اشاره می کند به خطاهای ابوحنیفه که آنجا هم فقط نکته ای که مرحوم شیخ به آن توجه کرده است، همین زبان عربی بودن قرآن، و اینکه باید مثلاً نماز و یا آیات قرآن به عربی خوانده شود. اینکه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ بِلِسَانِ قَوْمِ مبعوث می شود یعنی با آن فرهنگ قوم، با آن زبان قوم، با آن اندیشه ای که در واقع آن قوم دارد؛ چون همچنان که قبلاً هم در توضیح صدر سوره، بحث حروف مقطعه عرض کردم بین زبان و اندیشه یک ارتباط تنگاتنگ وجود دارد و در واقع ما ذهنمان و فکرمان و اندیشه مان در قالب زبان شکل می گیرد؛ البته اینجا مفسران ما و دیگرانی که در علوم قرآن کار کردند، دربارۀ ویژگی های زبان عربی بسیار سخن گفتند و اینکه این زبان چه توانایی های بیانی دارد و علت اینکه قرآن به زبان عربی نازل شده، این ویژگی های زبان عربی است که در سایر زبان ها چنین ویژگی هایی وجود ندارد؛ البته این درست است؛ یعنی زبان ها هم با هم تفاوت دارند، توانایی بیانی در زبان های گوناگون متفاوت است و زبان عربی یکی از پیشرفته ترین و تواناترین زبان هایی است که بشر دارد برای ارائه مفاهیم مختلف در اختیار دارد و این در زبان شناسی امروز هم ثابت شده که زبان عربی زبان فوق العاده پیشرفته ای در ارائه مفاهیم است. اینجا برخی شبهه ای را مطرح می کنند و آن اینکه آیا اگر نبی خاتم ـ صلی الله علیه و آله ـ در سرزمینی به پیامبری مبعوث می شد که زبان آنجا عربی نبود، مثلاً انگلیسی بود، فرانسه بود، فارسی بود، آیا باز هم قرآن به زبان انگلیسی یا فرانسه یا فارسی بود یا نه همین زبان عربی باقی می ماند؟ جواب این سؤال از خودِ آیات قرآن و از آنچه در روایات وارد شده روشن است. اگر نبی اعظم ـ صلی الله علیه و آله ـ در سرزمینی مبعوث می شد که زبان آنجا مثلاً انگلیسی بود، بله، حتماً به زبان انگلیسی با مردم سخن می گفت، حتماً کتابی که برای مردم می آورد به زبان انگلیسی بود. گفته اند این ویژگی های مربوط به زبان عربی است، فضای حجاز و عربستان و آن روزگار است که حضرت از این نوع ادبیات، از این نوع تعابیر استفاده کرده است. گمان آن ها این است که این عبارات، عبارات حضرت است؛ البته ما عرض کردیم این ها عبارات حضرت نیست، این ها عبارات خودِ خداوند تبارک و تعالی است. گفته اند اینکه مثلاً ما در قرآن می بینیم مفاهیمی ذکر می شود که در اطراف مردم جزیرة العرب وجود دارد. وقتی مثلاً یک حیوانی را می خواهد مثال بزند به شتر مثال می زند. می گویند هیچ وقت ندیدیم در قرآن مثال بزند به پنگوئن، حیوانی که مثلاً اصلاً در جزیرة العرب کسی آن را ندیده است؛ چون در مناطق سردسیر قطبی زندگی می کند. این حرف ها همه درست است. حضرت به زبان قوم، با ملاحظۀ فرهنگ قوم، با نوع نگاه آن ها نسبت به زندگی، با ملاحظۀ مسائلی که آن ها در اطرافشان مواجه هستند، با آن ها سخن می گوید؛ اما  باید توجه داشته باشیم، اولاً این گمانی که بعضی ها می کنند یعنی از نوع بیانشان بر می آید؛ من چون نمی خواهم شبهات را توسعه بدهم، اشاره نمی کنم به صاحبان شبهه، ولی دوستانی که اهل تحقیق می دانند بعضی از این ها در بعضی از کتاب ها و مقالات نوشته شده است. از تعابیر این ها بر می آید که این ها خداوند تبارک و تعالی را در حد یک انسان عادی تصور می کنند که به صورت اتفاقی یک کاری را انجام داده است. این ها فکر می کنند که خداوند تبارک و تعالی  ـ نعوذ بالله ـ تاس انداخته و قرعۀ فال به نام یک شخصی افتاده است به نام محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ و بعد حضرت را به پیامبری مبعوث کرده، بدون اینکه توجه داشته باشد که این فرد در چه شرایطی است، در چه زمانی است، در چه مکانی است، در چه فرهنگی است. برای همین گمان می کنند که ممکن است این قرعه به نام دیگری می افتاد، در یک زمان دیگری، در یک مکان دیگری، در یک زبان دیگری، و آن موقع همه چیز تغییر می کرد. این را بعضی ها گفتند! گفتند دوران پیامبری پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ 23 سال  بود. اگر حضرت دوران پیامبری اش مثلاً دو برابر می شد، این قرآن هم دو برابر می شد، دو جلد می شد! این تصورات که گفته اند و نوشته اند و بعضی ها هم که فکر می کنند این نشان روشنفکری و بلند اندیشی است، این حرف ها را دوباره تکرار می کنند، همه نشان می دهد که هیچ تصوری از خدا، از حکمت و علم خدا ندارند. فکر می کنند که خداوند تبارک و تعالی که مثلاً حضرت را به پیامبری مبعوث کرد، خودش نمی دانست که حضرت در 63 سالگی از دنیا می روند! برای همین قرآن داشت به حضرت نازل می شد که ناگاه حضرت از دنیا رفتند و همین قدر قرآن برای ما ماند! اگر 20 سال دیگر حضرت می ماندند یک جلد دیگر هم قرآن اضافه می شد! این تصورات، تصورات کودکانه ای است از خداوند تبارک و تعالی و از حکمت الهی، هرچند در قالب الفاظ  و اصطلاحات دهان پرکن و در قالب کتاب های روشنفکری ارائه می شود. خداوند تبارک و تعالی گذشته و حال و آینده در نظرش یکی است، همه عالم از ابتدا تا انتها معلوم به علم الهی است. اینکه ما در این عالم می بینیم دیروز و امروز و فردا، این ماییم و محدودیت ما، خدا که زمان ندارد، دیروز و امروز و فردا ندارد، همه چیز بر او آشکار است. او اگر به عنوان آخرین پیامبر این شخص را انتخاب می کند، این سرزمین را انتخاب می کند، این زمان را انتخاب می کند، این زمین را انتخاب می کند و این زبان را انتخاب می کند، همه و همه با حکمت است. آنچه که از ابتدا بنا بوده در دیانت خاتم بیان شود چیزی بیش از این قرآن نبوده است. حضرت اگر صد سال دیگر هم می ماند، هزار سال دیگر هم می ماند، به قرآن اضافه نمی شد. خدا که با یک مسأله غیر منتظره مواجه نمی شود که یکدفعه چشم باز کند و ببیند نعوذ بالله پیغمبر از دنیا رفت و یک قسمت از قرآن باقی ماند. این ماییم که از این کارها می کنیم. یک کاری را شروع می کنیم، فکر می کنیم مثلاً ده ساله این کار را انجام می دهیم، یکدفعه چهار سال می گذرد کار به هم می خورد و نمی توانیم تمامش کنیم. خدا که این طور نیست. خدا از اول می داند این پیغمبر کِی متولد می شود، چه زمانی به پیامبری مبعوث می شود، چه زمانی از دنیا می رود، چه مأموریتی بر عهدۀ او است. همه این ها در علم الهی معلوم است.

بنابراین اگر حضرت هزار سال دیگر هم زندگی می کردند، قرآن همین قرآن بود، قرآن عوض نمی شد. بله اگر حکمت الهی تعلق می گرفت که حضرت در زمان دیگری، شخص دیگری یا مکان دیگری یا زبان دیگری باشد، قرآن به زبان دیگری بود، به شکل دیگری بود؛ اما آنچه که نازل شده که با حکمت الهی و به لحاظ علم الهی در بهترین زمان و در بهترین مکان  بوده است. ببینید قرآن در جزیرة العرب نازل شد، جایی که قبلاً اشاره کردم از فرهنگ و تمدن عاری بود، نقطه تاریکی بود در تاریخ روزگار خودش، تمدن های بزرگ بودند، ایران بود، هند بود، چین بود، روم بود، اما اینجا هیچ کسی دنبالش نمی رفت. یک سرزمین عقب افتاده، بیابان خشک و بی آب و علف، یک مشت افرادی که عرض کردم مثل وحشی به هم حمله می کردند، همدیگر را غارت می کردند و از این طریق زندگی می کردند. درست است ظاهراً جزیرة العرب نقطۀ مناسبی نبود در نظر ما؛ چون هیچ فرهنگی نبود، هیچ تمدنی نبود؛ اما اینجا نقطۀ مناسبی بود؛ چون هیچ فرهنگ و تمدنی نبود، چون هیچ دانشی نبود و پیامبری به پیامبری مبعوث شد که بر این نکته تأکید شده که امّی بود؛ یعنی درس نخوانده بود، تحصیل نکرده بود تا معلوم باشد که آنچه که بیان می کند به علم الهی است، دانشگاهی نرفته، کلاسی نرفته، استادی نرفته که این ها را از آن ها یاد گرفته باشد؛ البته همچنان شرق شناسان، همچنان مسیحیان، همچنان یهودیان در کتاب هایشان می نویسند و متأسفانه بعضی از مسلمان هایی که حرف های آن ها را دوباره خوانی می کنند، بعضی از این حرف ها را می نویسند که پیغمبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ چون اهل تجارت بود و گاهی سفر می کرد به این سو و آن سو، در جاهایی با بعضی از علمای ادیان برخورد کرده بود، راهبان مسیحی، خاخام های یهودی را دیده بود و مطالبی از آن ها شنیده بود، از مسیحیت، از یهودیت و بعد چون انسان نابغه ای بود خودش آمد و همان مطالب را که از مسیحیت و یهودیت شنیده بود و از دست خاخام ها و کشیش ها گرفته بود، با هم جمع کرد، دید این مردم هم که مردم بی فرهنگی هستند، چیزی نمی فهمند، نعوذ بالله ادعای پیغمبری کرد! و بعد همان حرف ها را که آنجا یاد گرفته بود به این ها گفت، این ها که من می گویم در کتاب هایشان نوشتند، این حرف ها را گفتند و هنوز هم می گویند و هنوز هم دنبال این حرف ها هستند؛ یعنی هنوز هم این تحقیقات این ها روی قرآن، روی اسلام  ادامه دارد. تحقیقات این ها نه از روی علاقه به اسلام و قرآن است، بلکه این ها هیچ کدامشان نه مسلمان اند نه علاقه مند به اسلام، این ها اکثراً دشمن اند، همین مستشرقان و اسلام شناسان غربی و اصلاً تا قبل از انقلاب اسلامی تمام کرسی های اسلام شناسی در سراسر دنیا دست غیر مسلمانان بود. ما تقریباً هیچ مسلمانی قبل از انقلاب اسلامی نداریم که کرسی اسلام شناسی دستش بوده باشد. اکثراً غیر مسلمان و اکثراً یهودی. یهودی ها دائم در مراکز مختلف خیلی در مورد اسلام تحقیق می کنند. بعد از انقلاب اسلامی بود که شرایط طوری شد که مجبور شدند یک عده اسلام شناس مسلمان هم تربیت کنند؛ چون دیدند با اسلام شناسان مسیحی و یهودی نمی توانند آن هدفشان را تأمین کنند؛ البته بعضی از این اسلام شناسان مسلمان هم متأسفانه همان حرف های یهودی ها و مسیحیان را می زنند؛ ولی به ظاهر مسلمان اند. این ها تحقیق می کنند و دائم روی آثار ما کار می کنند. دانشگاه لایدن هلند دانشگاهی است که اولین دائرة المعارف اسلام را منتشر کرده است. سردبیر این دائرة المعارف بیست و دو سال پیش برای اجلاس شیخ مفید به ایران آمده بود و حدود بیست سال پیش در هلند بودم وقتی به هلند رفتم به مناسبت آشنایی که با ایشان داشتم یک دیداری از دانشگاه لایدن و مرکز اسلام شناسی دانشگاه لایدن داشتم. برای من خیلی جالب بود این دانشگاه در آن زمان 410 سال بود تأسیس شده بود و یکی از مسئولین مرکز اسلام شناسی می گفت 400 سال است مرکز اسلام شناسی اینجا تشکیل شده است؛ یعنی بعد از ده سال که دانشگاه تأسیس شده، مرکز اسلام شناسی تأسیس شده است. من وقتی آنجا رفتم در دانشگاه لایدن، دیدم کتاب های چاپ قمی در دست آن آقا بود و به من نشان داد که تازه در قم چاپ شده بود! شاید کمتر از یک ماه از چاپش می گذشت و من خودم که در قم بودم از این کتاب ها خبر نداشتم، خودم ندیده بودم! تعجب کردم به ایشان گفتم شما این کتاب ها را به این سرعت از کجا می آورید ؟ حالا آن موقع امکانات اینترنتی و این ها نبود به این شکلی که الآن هست. ایشان گفت ما یک نماینده ای داریم در قم، هر کتابی در قم چاپ می شود بلافاصله برای ما ارسال می کند. این ها دائم این طور در مورد اسلام تحقیق می کنند، دائم مشغول ساختن افسانه ها و شبهات در مورد اسلام اند و دنبال شاهد می گردند. خلاصه یکی از افسانه های این ها این است که حضرت این طرف و آن طرف یک سفرهایی می کرد، بعضی از ارباب ادیان را دید، یک مطالبی از مسیحیت و یهودیت شنید، خودش فرد نابغه ای بود این ها را به هم ضمیمه کرد و یک چیزی درست کرد به اسم قرآن؛ و این ها دائم دنبال این هستند که یک نشانه ای و شاهدی بر این مطلب پیدا کنند؛ البته هنوز نتوانستند و نخواهند توانست؛ اما واقعیت مسأله  این است که وقتی شما قرآن را نگاه کنید، اصلاً قرآن را شما بگذارید کنار انجیل، قرآن را بگذارید کنار تورات، همین توراتی که امروز هست، انجلیی که امروز هست، کتاب مقدس مسیحیان که یک بخشش چهار انجیل است و ببینید اصلاً از آن انجیل، از آن تورات می شود چنین قرآنی ساخت؟ هر چقدر هم که نابغه باشی. ما که 1400 سال از آن زمان گذشته این همه امکانات علمی داریم، می توانیم یک آیه مثل آیه قرآن بیاوریم، یک سوره مثل سوره قرآن بیاوریم؟ با همان دانشی که مثلاً از مسیحیت و یهودیت داریم. برای همین است هر کسی منصف باشد، این حرف ما را تصدیق می کند. عرض کردم یکی از کاردینال های مسیحی وقتی آمد مدتی به ایران، بیش از 100 سال پیش به کلیسای ارومیه آمد با آشنایی بیشتری که با اسلام پیدا کرد مسلمان شد و بعد کتابی نوشت که قبلاً هم عرض کردم تحت عنوان سیمای محمد در تورات و انجیل و در آن کتاب نشان داد که چطور آیات تورات و آیات انجیل که مربوط به نبی خاتم است تحریف شده و این را با کمک آیات قرآن نشان داد و ایشان آنجا اثبات کرده که کتاب قرآن کتابی الهی است که مهمین بر سایر کتب الهی است. بنابراین این افسانه ها را می سازند، بین ما ترویج می کنند و متأسفانه گاهی ما بی خبریم، گاهی خبر داریم کم اعتناییم و بعضی از جوانان ما که از مسائل بی اطلاع اند، گاهی در دام این ها می افتند. به هر حال اینکه فرمود ما پیامبران را به زبان قوم می فرستیم، اینکه فرمود وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ، عرض کردم یعنی پیامبر با فرهنگ و تمدن و فهم روزگار خودش با مردم صحبت می کند. البته این به این معنا نیست که مفاهیم قرآن فقط برای آن مردم و فقط برای آن مکان است. مکان و زمان در قرآن نیست. همان تعبیر قرآن که در آیات قبل داشتیم لِتُخْرِجَ النَّاسَ، مردم، یعنی همه مردم، هر کسی هر جا که هست، هر زمان هست، به کمک این آیات می تواند از ظلمات به نور هدایت شود؛ ولی در عین حال ما انکار نمی کنیم که این قرآن در یک زمان و مکان خاص نازل شده، با توجه به فرهنگ مخاطب نازل شده. اینجا من یک کلمه برای عزیزانی که اهل تبلیغ اند عرض کنم. ببینید وقتی شما جایی می روید برای تبلیغ، قبل از هر چیز باید فرهنگ مخاطب خودتان را، کسانی که می خواهید با آن ها صحبت کنید و برای آنها تبلیغ کنید، بشناسید. ببینید این ها به چه چیزهایی علاقه دارند، چه چیزهایی برای این ها ارزشمند است، به چه چیزهایی علاقه ندارند و برایشان بی ارزش است. از آن نقطه ای شروع کنید که آن ها علاقه دارند، از آن نقطه ای شروع کنید که آن ها به آن توجه می کنند؛ البته آن ها را باید به سمتی هدایت کنید که واقعاً باید آن سمت بروند، نه اینکه روی علاقه آن ها باقی بمانید. بعضی از اهل منبر ما برای اینکه پامنبری شان را حفظ کنند، جمعیت پای منبر را زیاد کنند، مطالبی می گویند که فقط مخاطبانشان دوست دارند، حالا درست است یا غلط است، صحیح استیا ناصحیح است، مبنا دارد یا ندارد، خیلی برایشان مهم نیست، فقط حفظ مخاطب مهم است، حفظ بازار و منبر مهم است. اینکه منجر به گمراهی می شود! آن کسی می تواند کار تبلیغ، کار انبیاء ـ علیهم السلام ـ را انجام دهد که بتواند مخاطب خودش را از آنچه که هست به آنچه باید هدایت کند. بله باید از چیزی شروع کند که برای مخاطب جذاب است. ببینید یکی از ویژگی هایی این قرآن بلاغت قرآن است که همیشه در اعجاز قرآن مطرح است. من یادم نمی رود اولین اجلاس دار القرآن کریم مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی ـ رضوان الله علیه ـ که من از اولین اجلاس مشارکت داشتم، موضوعش بحث اعجاز بود. ما یک دوره به این بحث پرداختیم. یکی از مهم ترین ابعاد اعجاز قرآن، بلاغت قرآن است. کلمات قرآن، الفاظ قرآن برای کسی که عرب زبان است و زبان عربی را می فهمد، یک زیبایی فوق العاده دارد. موسیقای قرآن نیز برای کسی که حتی عرب نیست، جذابیت دارد که سید قطب در «فی ضلال» اشاره می کند به داستانی  ومی گوید که من در یک کشتی بودم، روز جمعه بود. می دانید اهل سنت نماز جمعه را واجب تعیینی می دانند. می گوید مردم از من خواستند که نماز جمعه بخوانم. من نماز جمعه خواندم، نماز جمعه که تمام شد، یک خانمی که برای کشور بوسنی بود،  و عربی بلد نبود، به من گفت شما در این صحبت هایی که به زبان  کردی چیزهایی می گفتی خیلی زیبا بود، خیلی جذاب بود؛ هرچند من عربی نمی فهمم و نمی فهمیدم این ها چیست؛ ولی خیلی زیبا بود. سید قطب می گوید بعد ما به زحمت توانستیم با این خانم ارتباط برقرار کنیم؛ چون زبان عربی بلد نبود و فقط یک کمی انگلیسی بلد بود. سید قطب عربی صحبت می کرد، خطبه ای که خوانده بود،  و سخنرانی ای که کرده بود، همه به عربی بود، می گوید من دوباره آن حرف ها را برای این خانم تکرار کردم و دیدم وقتی به آیات قرآن می رسیدم، این خانم با اینکه معنای آیات را نمی فهمید. می گفت همین عبارت، این ها خیلی فرق دارد، که سید قطب اینجا خودش می گوید، من متوجه شدم که قرآن یک آوایی دارد که حتی کسانی که با الفاظ قرآن و مفاهیم  عربی آشنایی ندارند آن آوا برایشان جذاب است که بعد در کتاب آفرینش های هنری در قرآن که خودش نوشته، به این بحث مفصل تر می پردازد.

به هر حال قرآن به لسان قوم نازل شد و آمد با همان چیزی که جذاب بود برای مخاطبان؛ یعنی با یک زبان بسیار فاخری، با یک زبان بسیار بلیغی که عرب آن زمان شیفتۀ این زبان بود. اساساً به همین دلیل می گفتند که حضرت سحر می کند، ساحر است؛ و جالب این است امروز دشمنان اسلام و امروز دشمنان تشیع از همین ادبیات استفاده می کنند. همین چند سال پیش بود در رسانه ها و در اینترنت این خبر را شنیدید که بعضی از مخالفین تشیع و مخالفین مکتب اهل بیت ـ علیهم السلام ـ این جمله را گفتند که علمای شیعه مردم و جوانان را سحر می کنند. این همان تعبیر قرآن از قول  کفار است که می گفتند پیغمبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ مردم را سحر می کند و به همدیگر می گفتند که وقتی می خواهید بروید نزدیکش، انگشتانتان را در گوش کنید تا صدایش را نشنوید که اگر بشنوید، سحر می شوید. این زیبایی قرآن و آن مفاهیمی که قرآن بیان می کرد، باعث می شد این ها جذب شوند؛ یعنی ببینید خودِ خداوند تبارک و تعالی از همین امکانات طبیعی که در آن روزگار وجود داشت، استفاده کرد برای اینکه این پیام الهی که آخرین نسخه هدایت الهی است، بتواند جای خود رابین مردم پیدا کند و این مردمی که از فرهنگ تهی بودند به تعبیر شهید مطهری ـ رضوان الله علیه ـ به مدت کوتاهی در پرتو راهنمایی های اسلام و معلمی پیامبر خاتم ـ صلی الله علیه و آله ـ به  آن جایگاه علمی رفیع رسیدند. قبل از آمدن اسلام در جزیرة العرب تعداد آدم هایی که خواندن و نوشتن بلد بود، به تعبیر بعضی از مورخین به عدد انگشتان دست نمی رسید، کم کم قاریان قرآن، حافظان قرآن، مفسران قرآن و بعد به تعبیر شهید مطهری  ـ رضوان الله علیه ـ  علوم منشعب از قرآن، ادبیات عرب، فقه، کلام، همه این ها شکل گرفت و ما عالمان برجسته ای را در فرهنگ و تمدن اسلامی دیدیم و دوران طلایی اسلام، دورانی که اسلام محوریت دانش و فرهنگ زمان خودش را به دست گرفت را شاهد بودیم و این نبود جز آن ویژگی هایی که در خودِ اسلام بود، اینکهبه تعبیر قرآن به لسان قوم آمد و این قوم را از آن ضلالت و گمراهی، از آن ضلمات به نور هدایت کرد و این نور البته به زحمت به دست آمد، این نبود که نبی اعظم ـ صلی الله علیه و آله ـ در این راه گرفتار سختی نشود. این پیامبر که به تعبیر قرآن «قاب قوسین او ادنی»[5] یعنی به بالاترین مقامات معنوی رسید، جایگاهی که هیچ ملک مقربی به آنجا نرسیده بود، همین پیامبر فرمود، بنابر آنچه در حدیث وارد شد «ما اوذی نبی مثل ما اوذیت»، هیچ پیامبری آن طور آزار ندید که من آزار دیدم. وجود نازنین این حضرت در دوران نبوتش با سختی های فراوانی مواجه بود؛ اما شاید بزرگترین سختی که حضرت تحمل کردند و دم بر نیاوردند، این بود که در اطرافشان کسانی را می دیدند که می دانستند این ها بعد از وجود مبارک آن حضرت چه خواهند کرد. با خاندان آن حضرت چگونه رفتار خواهند کرد، با یادگار آن حضرت، فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ چگونه رفتار خواهند کرد و اینجا خطاب کنیم به آن بزرگوار، این زیارتی را که وارد شده  است، عرض می کنیم:  يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صَابِرَةً. خطاب می کنیم به فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ يَا مُمْتَحَنَةُ، ای کسی که مورد امتحان الهی قرار گرفتی، امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ خدایی که تو را خلق کرد، قبل از اینکه تو را خلق کند آزمود، فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صَابِرَةً و تو را صابر بر آنچه که امتحان کرد یافت. السلام علیک با بنت رسول الله و رحمة الله و برکاته.

خدایا تو را به محمد و آل محمد قسمت می دهیم فرج محمد و آل محمد نزدیک تر بگردان.

خدایا چشم و دل ما به وجود نورانی امام زمان منور بفرما.

خدایا نبی خاتم ما در شهر خود مظلوم است، آن بزرگوار را از این مظلومیت خارج بفرما.

به همۀ ما فرصت زیارتی با خیالی آسوده فارغ از این دشمنان ارزانی بفرما.

خدایا خداوندا قلب و دل ما به معارف نورانی اسلام و عترت منور بگردان.

به همۀ ما توفیق تشخیص وظیفه و عمل به آن کرامت بفرما.

خدایا خداوندا گذشتگان ما، علمای راحل ما، امام راحل، مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی، خدایا با انبیاء و اولیاء محشور بگردان.

خدایا خداوندا ثوابی از این مجلس، از آنچه که خیر است و ما انجام می دهیم به روحشان عاید و واصل بگردان.

خدایا خداوندا علمای ما، مراجع ما، رهبر عزیز انقلاب، همۀ آن ها که به اسلام و مسلمین خدمت می کنند مؤید و منصور بدار.

دشمنان اسلام کِیدشان به خودشان بازگردان.

خدایا کفار و منافقین نابود بفرما.

خدایا همۀ گرفتاران در تمام عالم به ویژه مسلمین و بالاخص شیعیان گرفتاری شان مرتفع بفرما.

حاجات همۀ ما ختم به خیر بگران، عاقبت همۀ ما ختم به خیر بفرما.

بر محمد و آل محمد صلوات[6]

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

لینک مرتبط:

فایل صوتی

 


[1]. إبراهیم، 4.

[2]. الشعراء، 195.

[3]. النحل، 103.

[4]. دوستان اهل تحقیق خواستند به اسلایدها مراجعه می کنند. در سایت ما هر روز مطالب هست.  

[5]. النجم، 9.

[6]. تفسیر قرآن آیت الله هادوی تهرانی در مسجد مدرسۀ آیت الله العظمی گلپایگانی  ـ جلسه 5 ـ2/4/1394.