يكى از موانع تغيير و تحول روح و جان، كسالت و خمودى است. جوان بايد سرشار از انرژى، تحرك و نشاط باشد. تنبلى و انزوا از دامهاى شيطان است.(1) انسان با كسالت از حركت در مسير حق باز مىماند. جوان بايد از نشاط و شادابى كه لازمه ى سن و سال اوست برخوردار باشد.
پس از اين مقدمه ى كوتاه، يك بارديگر نامه ى پدر آگاه و دلسوز، على را بگشاييم و دست در دست او در مسير تحول و پر گشودن به زلال آسمانى خويشتن، با صفاى جوانى پرواز كنيم.
«اى پسركم! من تو را به تقواى الهى و مداومت در دستوراتش وصيت مىكنم».(2) گام اول در مسير حق، التزام به دستورات او، انجام واجب و ترك حرام است. اطاعت از خدا كه تصوير خارجى تقوا است، انسان را در مسير حقيقت ثابت قدم مىگرداند . انسان با حركتى معكوس - ترك واجب و انجام حرام - بديهى است كه هرگز به سرمنزل نرسد، اگر چه سالهاى متمادى مشغول ذكر و ورد و مستحبات باشد.
«تو را سفارش مىكنم كه با ياد او قلبت را آباد كنى»(3) آبادانى قلب با ذكر خدا! چگونه؟ با تكرار مداوم واژگان مقدس «الحمدللّه» «لا اله الا اللّه» «سبحان اللّه» و...؟
آيا اين اذكار در آذين دل و آبادانى آن كافى است؟ يا ذكر را معناى ديگرى است؟ و نگاه امام على در اين فراز به بلنداى ديگرى؟؟ درست است كه اذكار و ادعيّه در روشنايى دل مؤثرند، اما حقيقت ذكر، حركت مداوم لبها و تكرار وردهاى زبانى نيست كه چه بسيار لب و زبان كار خودش را مىكند و فكر و دل به راه خودش مىرود.
روى به محراب نمودن چه سود
دل به بخارا و بتان طراز
ايزد تو زمزمهى عاشقى
از تو پذيرد نپذيرد نماز
حقيقت ذكر، زمزمهى عاشقى است، حقيقت ذكر، ياد معشوق است، حقيقت ذكر، از خدا و معبود غافل نشدن است. ذكر يعنى هميشه توجه داشته باشيم در تيررس نگاه محبوب و معبودمان هستيم. توجه داشته باشيم كه او به همهى رفتار ما بيناست، لحظهاى از ما غفلت ندارد، خستگى و خواب ندارد،(4) به امور و كردار ما آشناست و...
اگر اين حال در عاشق ايجاد شد و هميشه خود را در مقابل نگاه نگران معشوق يافت آنگاه رفتار و كردارش به گونهاى ديگر مىشود كه نشان از خشوع قلبش دارد، نشان از آبادانى و عمارت دلش دارد و نشان از آرامش دل با ياد خدا دارد.(5)
«پسرم توصيهى من به تو چنگ زدن به ريسمان الهى است كه اگر آن را به دست آوردى ديگر چه رابطهاى محكمتر از رابطه تو با خدا يافت خواهد شد».(6)
اينها براى شنيدن و خواندن نيست براى عمل كردن است. انسان در همين زندگى روزمره و در همين رفتارهاى معمولى و عادى به مقامات معنوى دست پيدا مىكند، براى رسيدن، براى كمال...، نيازى به كارهاى خارق العاده و چله نشستن و رياضتهاى غريب نيست. بايد در زندگى روزمره همسان همهى مردم، مرد خدا باشيم. (7)
__________________________________________________
1. چنانچه در روايات ما نيز آمده است.
2. فانى اوصيك بتقوى الله، اى بنىّ و لزوم امره×. اگر بخواهيم واژگان على را چنانچه هست ترجمه كنيم عباراتش بسيار صميمىتر از اين كه در متن آمده، بايد باشد. اى بنى... «اَىْ» براى خطاب بسيار نزديك است و «بنىّ» حاوى عشقى پدرانه. مثل اين است كه امام على جوان را به سينه چسبانده و با او نجوا كند: عزيز دلم، جوان دوست داشتنيم، پسرك نازنينم... تقواى الهى، دستور خدائى و....!!
3. فانى اوصيك بتقوى الله اى بنى و لزوم امره و عمارة قلبك بذكره×.
4. لا تأخذه سنة و لا نوم... )بقره، 255).
5. الا بذكر اللَّه تطمئن القلوب. )رعد،28).
6. والاعتصام بحبله و اى سبب اوثق من سبب بينك و بين اللَّه ان اخذت به×.
7. برگرفته از کتاب با جوان تا آسمان، استاد مهدی هادوی تهرانی، صص 34-29.