دنیا و آخرت...
دين آمده تا سعادت آن سوى مرزهاى ماده و حيات اخروى ما را تأمين كند؛ اما از اين سخن بجا و درست، تفسير نادرستى عرضه مى گردد و نتيجه گرفته مىشود كه پس دين براى دنيا نيست، دين نيامده دنياى ما را آباد و زندگى ما را اصلاح كند.(ر.ك: مهدى بازرگان، آخرت و خدا هدف بعثت انبيا، كيان، شماره 28، ص 62 - 46.) اين تصوير نادرست نتيجهى يك تفكر كودكانه است كه از فرهنگ مسيحى گرفته شده و آن تفكر، تفكر جدايى آخرت از دنيا است. تفكرى كه معتقد است، يك حيات مادى اينجا داريم و يك حيات اخروى هم آن سو. اين حيات يك زندگى است، يك عالَمى است، آنسو هم براى خود زندگى ديگر و عالَم ديگرى است. اين دو به يكديگر ربطى ندارند؛ شما در عالَم دنيا مىتوانيد خوب زندگى كنيد، در آن عالم بد؛ و مىتوانيد در اين عالَم بد زندگى كنيد، در آن عالم خوب يا در هر دو خوب، و يا در هر دو بد...
...اينطور نيست كه يك جدايى بين دنيا و آخرت باشد. دنيا يك عالمى براى خودش داشته باشد و آخرت عالم ديگرى. در روايات ما از دنيا به «مزرعةالاخرة»، تعبير شده و آمده است كه «اليوم عمل و لا حساب و غداً حساب و لاعمل»؛ امروز ما هر كارى مىكنيم، حسابى نيست، فردا همهاش حساب است؛ فقط برداشت آثار اعمال اين دنيا است. پس هر چند اين مطلب كه دين براى آخرت است و اگر آخرت نبود، دينى نمىآمد؛ مطلب درستى است، اما اين نتيجه كه پس دين براى دنيا نيست، نتیجهاى نادرست است. دين براى آخرت است، اما براى دنيا نيز هست. چون، ما اينجا آخرت خود را مىسازيم. من و شما همين الان داريم آخرت خود را مىسازيم...
...انبيا هم براى آبادانى دنيا آمدهاند؛ اما آنها آبادانى دنيا را با چشم آخرتبين نگاه مىكردند. دنيايى كه مزرعه آخرت است. دنيايى كه در آن با اعمالمان، با گفتارمان، با هر لحظه حياتمان، آخرت را رقم مىزنيم. آنها چنين دنيايى را آباد مىكردند. آنها آمدند تا به مردم بياموزند كه امروز چگونه زندگى كنند تا فردا سعادتمند باشند. بنابراين، دستورات انبيا براى زندگى امروز است، براى زندگى دنياست، تا ما در پرتو آن سعادت عُقبى را به دست آوريم. پس پيرترهاى روشنفكر كه از دنيا رفته و امروز بطلان مطالب خود را به چشم ديدهاند و جوانترهاى روشنفكر كه همان حرف ها را تكرار مىكنند، در خطا هستند. اين درست است كه انبيا آمدهاند تا آخرت ما را آباد كنند، اما آبادانى آخرت در پرتو آبادانى دنياست.
(مهدی هادوی تهرانی، باورها و پرسشها، صص ۶۳-۶۷.)