براى روشنتر شدن تاريخچهى بحث ولايت فقيه به ديدگاه ديگر فقيهان بزرگ شيعه در اين باره نظرى مى افكنيم.
1. شيخ ابوالصلاح حلبى (م: 447 ه)
شيخ ابوالصلاح حلبى از شاگردان سيد مرتضى و شيخ طوسى است و در كتاب «الكافى» فصلى را به مسألهى ولايت اختصاص داده و از آن به «تنفيذ الاحكام» يعنى اجراى احكام، ياد كرده است. او مى گويد:
«تنفيذ الاحكام الشرعيه و الحكم بمقتضى التعبد فيها من فروض الائمهعليهم السلام المختصة بهم دون من عداهم ممّن لم يؤهلوه لذلك.» اجراء احكام شرعى و حكم بر طبق تعبد به آنها از واجبات امامان معصومعليهم السلام و مختص به آنهاست، نه اشخاص ديگرى كه آن بزرگان صلاحيتشان را براى اين امور نپذيرفتهاند.(1)
در اين عبارت مسألهى اجراء احكام شرعى و حكم بر اساس آن كه شامل تمام شئون حكومتى و سياسى مى شود، مختص به امامان معصومعليهم السلام معرفى شده و كسانى كه آن بزرگواران صلاحيت آنها را براى اين امر قبول كنند. در ادامهى اين عبارت شيخ ابوالصلاح به بيان شرايط چنين افرادى مى پردازد و مى گويد:
«شروط نيابت از سوى امام عبارت است از: 1. علم به حق در حكمى كه به او ارجاع شده است، 2. قدرت بر اجراى آن به گونه اى كه بايسته است، 3. داشتن عقل و انديشه و بردبارى، 4. بصيرت به اوضاع، 5. ظهور عدالت و پاك دامنى و تدين به حكم، 6. قدرت بر قيام به حكم و قراردادن آن در جاى خود.»(2)
اين شرايط يادآور تعبيرى است كه ما قرنها بعد در اصل يك صدونهم قانون اساسى جمهورى اسلامى شاهد آن هستيم:
«شرايط و صفات رهبر: 1. صلاحيت علمى لازم براى افتا در ابواب مختلف فقه. 2. عدالت و تقواى لازم براى رهبرى امت اسلام. 3. بينش صحيح سياسى و اجتماعى، تدبير، شجاعت، مديريت، و قدرت كافى براى رهبرى.».
2. ابن ادريس حلى (م. 598ه)
ابن ادريس حلى در كتاب «سراير» پس از حدود يك قرن و نيم از زمان ابوالصلاح حلبى، مانند او، فصلى را به ولايت اختصاص داده و از آن به «تنفيذ الاحكام»، يعنى اجراى احكام، ياد كرده است. او در اين فصل با عبارتى بسيار شبيه ابوالصلاح پس از بيان اختصاص اجراى احكام به امامان معصومعليهم السلام و كسانى كه آنها قابليتشان را براى اين امر بپذيرند، شرايط چنين افرادى را بازگو مىكند و مى گويد:
«شرايط نيابت از سوى امامعليه السلام عبارتند از: 1. علم به حق در حكمى كه به او ارجاع شده است. 2. قدرت بر اجراى آن به گونه اى كه بايسته است. 3. داشتن عقل و انديشه و بردبارى. 4. بصيرت به اوضاع. 5. مداومت بر فتوا دادن و عمل به آن. 6. ظهور عدالت و تديُّن به حكم. 7. قدرت بر قيام به حكم و قراردادن آن در جاى خود(3).».
تنها شرطى كه او افزون بر شرايط موجود در كلام حلبى به آن مى پردازد: مداومت بر فتوا دادن و عمل به آن است كه شايد مقصودش تأكيد بر اجتهاد شخص نايب است كه در شرط اول، يعنى «علم به حق در حكمى كه به او ارجاع شده است» به آن اشاره شده است.
3. محقّق حلّى (م: 676 ه)
يجب أن يتولّى صرف حصّة الإمام،عليه السلام إلى الأصناف الموجودين، من إليه الحكم بحقّ النيابة كما يتولّى أداء ما يجب على الغائب: بايد سرپرستى مصرف سهم امامعليه السلام را در راه مستحقّان، كسى به عهده گيرد كه نيابت امام را دارد؛ همانگونه كه انجام واجبات غايب را بر عهده دارد.
زين الدين بن على عاملى، معروف به شهيد ثانى (ش:966ه) در توضيح اين عبارت مى نويسد:
المراد به (من إليه الحكم بحقّ النيابة) الفقيه العدل الإمامى الجامع لشرائط الفتوى، لأنه نائب الإمام و منصوبه: منظور محقّق حلّى از: «من إليه الحكم بحقّ النيابة» فقيه عادل امامى است كه همهى شرايط فتوا را دارا باشد. زيرا چنين شخصى نايب و گمارده شده از سوى امام است.(4)
4. محقّق كركى (م: 940 ه)
فقيهان شيعه، اتّفاق نظر دارند كه فقيه جامع الشرايط، كه از آن به «مجتهد»، تعبير مى شود از سوى امامان معصومعليهم السلام در همهى امورى كه نيابت در آن دخالت دارد، نايب است. پس دادخواهى در نزد او و اطاعت از حكم او، واجب است. وى، در صورت لزوم، مى تواند مال كسى را كه اداى حقّ نمى كند، بفروشد. او، بر اموال غايبان، كودكان، سفيهان و ورشكستگان و بالاخره بر آنچه كه براى حاكم منصوب از سوى امام عليه السلام ثابت است، ولايت دارد. دليل بر اين مطلب، روايت عمر بن حنظله و روايات هم معنى و مضمون آن مى باشد.(5)
سپس محقق كركى ادامه مى دهد:
اگر كسى از روى انصاف سيرهى بزرگان علماى شيعه، چون سيّد مرتضى، شيخ طوسى، بحرالعلوم و علاّمه حلّى را مطالعه كند، در مىيابد اينان اين راه را پيموده و اين شيوه را بر پا داشتهاند و در نوشته هاى خود، آنچه را به صحّت و درستى آن معتقد بودند، آورده اند.(6)
5. مولى احمد مقدّس اردبيلى (م: 990ه)
او در استحباب پرداخت زكات به فقيه مى نگارد:
دليله مثل ما مر أنّه أعلم بمواقعه و حصول الأصناف عنده فيعرف الأصل و الأولى و أنّه خليفة الامام فكان الواصل إليه، واصل إليه عليه السلام: دليل آن، بسان آنچه گذشت، اين است كه فقيه به محلّ مصرف (زكات)، داناتر است و گروههاى گوناگون مردم، در نزد او جمع مىباشند. پس مىداند چه كسى در اين امر اصل و داراى اولويت است. فقيه خليفه و جانشين امام معصومعليه السلام است. پس آنچه به او برسد به امام معصومعليه السلام تحويل داده شده است.(7)
حاج آقا رضا همدانى (م: 1322ه) نيز، رساندن مال را به دست فقيه مانند رساندن آن به دست امامعليه السلام مى داند:
إذ بعد فرض النيابة يكون الإيصال إليه بمنزلة الإيصال إلى الإمامعليه السلام : زيرا پس از پذيرش اين مطلب كه فقيه نايب امامعليه السلام است، رساندن مال به دست فقيه، همسان رساندن مال به دست امامعليه السلام خواهد بود.(8)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1) ابوالصلاح حلبى، الكافى فى الفقه، ص422.
2) همان، ص423.
3) ابن دريس حلى، السراير، ص537.
4) زين الدين بن على العاملى الجبعى، مسالك الأفهام، ج1، ص53.
5) محقق كركى، رسائل المحقق الثانى، رساله صلاة الجمعه، ج1، ص142.
6) ما نمونه اى از اين مطلب را در سخنان شيخ مفيد، استادِ سيّد مرتضى و شيخ طوسىديديم.
7) مقدس اردبيلى، مجمع الفائدة و البرهان، ج4، ص205.
8) حاج آقا رضا همدانى، مصباح الفقيه، كتاب الخمس، ص160.
9) برگرفته از کتاب ولایت و دیانت «جستارهایی در اندیشه سیاسی اسلام»، استاد مهدی هادوی تهرانی، صص 80- 76