به گزارش ایکنا، آیتالله مهدی هادوی تهرانی، ۱۲ آبانماه در ادامه تفسیر سوره مبارکه نحل به آیه دوم این سوره «يُنَزِّلُ الْمَلَائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاتَّقُونِ» اشاره کرد و گفت: در این آیه فرموده است که خداوند ملائکه را همراه یا به سبب روح بر کسانی از بندگانش که بخواهد میفرستد تا بندگان را انذار دهند که هیچ معبودی جز من نیست و تقوا پیشیه کنید؛ شیخ طوسی فرموده است در معنای روح در این آیه سه معنا وجود دارد؛ اول وحی که ابن عباس قائل است، دیگری کلامالله که ربیع بن انس گفته و دیگری مقصود از روح را حیات انسان دانستهاند که گروهی از مفسران به آن قائل بودهاند.
وی اضافه کرد: شیخ طوسی گفته چون از برخی آیات برمیآید که انسان مؤمن، زنده و انسان کافر مرده متحرک است، پس مقصود از روح همان حیات است؛ وی معتقد است که به صورت کلی در مورد روح چند معنا وجود دارد؛ ارشاد، حیات، رحمت، نبوت، عیسی روح الله، جبرئیل، نفخ، وحی، ملک فی السماء و روح انسان و در این آیه فقط سه معنا را احتمال دادهاند. علامه طباطبایی در مورد روح فرموده است که ظاهرا همه مفهوم واحدی از روح میفهمند و آن چیزی است که حیات به آن وابسته است و حیات ملاک شعور و اراده است و اگر به آیات رجوع کنیم فرموده است: یوم یقوم الروح و الملائکه، تعرج الملائکه و الروح و یا تنزل الملائکه و الروح ...، یعنی روح موجود مستقل، دارای حیات و علم و قدرت است.
استاد حوزه علمیه تصریح کرد: علامه با توجه به آیه «وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا»، گفته است که روح از سنخ امر خداوند است و در جایی فرموده است که «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»؛ پس امر از دید علامه طباطبایی کلمه «ایجاد» است که خدا با آن اشیاء را ایجاد میکند. البته علامه گفته است که این امر ما جز چشم برهم زدن نیست؛ یعنی تدرج در آن نیست و تدریجی رخ نمیدهد و چیزی که تدریجی نیست حرکت ندارد و وقتی حرکت ندارد ماده ندارد.
روح کلمه حیات است
وی افزود: نتیجه فرمایش ایشان این است که روح کلمه حیات است و خداون آن را به همه اشیاء القاء کرده و با مشیت الهی زنده میشود. برخلاف شیخ طوسی که برای روح معانی متعدد ذکر کرد علامه میگوید روح در سراسر قرآن به یک معنا هست گرچه بر مصادیق مختلفی تطبیق شده است. از منظر علامه طباطبایی، وحی به انبیاء مرتبهای از حیات است و او را به مرتبه جدیدی از زندگی منتقل میکند؛ از منظر علامه «ب» در «بالملائکه» چه با سببیت و یا همراهی باشد نتیجه را تغییر نمیدهد؛ ایشان فرموده برخی گفتهاند«من» در امره «من» بیانیه نیست یعنی روح همان امر نیست بلکه از آن سنخ و جنس است؛ از دید اگر بخواهیم بدانیم مقصود خدا از روح چیست باید به سایر آیات قرآن مراجعه کنیم نه اینکه به عرف رجوع کنیم؛ وی بر این باور است که تشخیص مصادیق کلمات با رجوع به سایر آیات ممکن است.
استاد حوزه علمیه تصریح کرد: از دید علامه طباطبایی، روح یک حقیقت واحد ذومراتب است، یک مرتبه آن در حیوان است، یک مرتبه آن در انسانهای غیرمؤمن است که به تعبیر مرتبه این انسانها با حیوان یکی است و البته بنده معتقدم در برخی از انسانها مرتبه پایینتری وجود دارد و مرتبه بالاتری از آن در انسانهای مؤمن وجود دارد و هرقدر ایمان افراد بیشتر است این مرتبه بالاتر است و در نبی اعظم بالاترین مرتبه روح وجود دارد.
آیتالله هادوی تهرانی بیان کرد: با توجه به روایات درباره سوره قدر، روح همان صادر اول یعنی بالاترین مرتبه وجود بعد از خداوند است که پیامبر(ص) است؛ طبق مبانی صدرایی یکسری چیزها جاندار و یکسری بی جان هستند، در نهایت وی وجود را مساوی حیات میداند یعنی همه موجودات حتی جامدات هم حیات دارند و در اینجا تسبیح خداوند از سوی همه موجودات مفهوم مییابد ولی علامه تا این تحلیل جلو نرفته است. البته یک مرتبه روح نباتی هم برای گیاهان برشمره شده است ولی برای جمادات در عرف، حیات قائل نیستیم.
استاد حوزه علمیه گفت: بنده در یکی از مقالاتم توضیح دادهام که وحی حقیقت ذومراتبی است که از انبیاء شروع شد و تا به جمادات و سایر موجودات میرسد و اگر در این آیه ناظر به وحی است مرتبه بالای روح است؛ تعبیر قرآن این است که خدا بر هر کدام از بندگان که بخواهد وحی میکند، این تعبیر سبب شده تا برخی بگویند نبی اعظم با بقیه افراد هیچ تفاوتی نداشته زیرا خدا خواسته که وحی را به ایشان بدهد و به دیگران ندهد یعنی برای دریافت وحی قابلیتی جز اراده خدا لازم نیست ولی علامه طباطبایی معتقد است که مراد این است که کسی بر خدا سلطه ندارد و نمیتواند برای خدا تعیین تکلیف کند.
انبیاء قابلیت وحی را در خود ایجاد کردند
آیتالله هادوی تهرانی اضافه کرد: البته علامه تاکید دارد که این سخن به معنی آن نیست که اراده خدا بر هر چیزی تعلق میگیرد، این سخن از اشاعره است که میگویند هیچ کس بر خدا سلطه ندارد پس حسن و قبح، ذاتی نیست و خدا هر کاری بخواهد میکند و حتی میتواند اشق الاشقیاء را به بهشت و اتقی الاتقیاء را به جهنم ببرد؛ الان یک میلیارد از جمعیت مسلمانان اشعری رسمی هستند و به این باور دارند؛ علامه تاکید دارد که انسانی که بر او وحی میشود قابلیتهایی دارند که دیگران ندارند لذا وحی بر پیامبر میشود که صاحب اصلاب شامخه هستند و بر ابوجهل و ابوسفیان نمیشود.
وی تاکید کرد: بنابراین اگر خدا فرموده است که «وَإِذَا جَاءَتْهُمْ آيَةٌ قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ»، یعنی ما میدانیم که رسالت خود را به چه کسی بسپاریم؛ خدا از روز ازل میدانست که وجود پیامبر(ص) از چه زمانی شکل گرفته و به مرحلهای میرسد که به نبوت مبعوث شود. کار خدا قرعهکشی نیست بلکه هم خود مصدر قابلیت است و هم میداند این قابلیت در چه کسی وجود دارد.
وی اضافه کرد: یکی از عوامل تحقق قابلیت خواست خود فرد است به همین دلیل اهل معرفت، اولین مرحله را عزم میداند و امام(ره) فرموده است که عزم مقدمه و پیش نیاز است. خداوند بخیل نیست و اگر کسی قابل باشد او دریغ نخواهد کرد؛ به تعبیر علامه حسنزاده آملی اگر انسان یک قدم بردارد خدا ده قدم به سوی او بر میدارد و کاستی اگر هست در انسان است و نه خدا.